نویسنده: عبیدالله نیمروزی

پاسبان اندلس (اسپانیا)، سلطان یوسف بن تاشفین رحمه‌الله

بخش بیستم

وفاداری تا واپسین دم
یوسف بن تاشفین همراه این هدیۀ فاخر، نامه‌ای فرستاد که در آن با ادب و فروتنی از ابوبکر بن عمر خواستار پذیرش آن شد و قسم خورد که دیگر چیزی در خزانه‌اش باقی نمانده و همه را به پای او ریخته است.[1]
ابوبکر بن عمر، این هدیه را با بزرگواری پذیرفت و گفت: «این همه، خیر و نیکی از یوسف است». سپس آن را بین همراهان خود تقسیم کرد و رهسپار صحرای جنوب شد تا به رسالت بزرگ خود در آنجا ادامه دهد؛ رسالت جهاد با مشرکان ساکن مرزهای جنوبی، جایی که قبایل ملثمون حضور داشتند.
در یکی از همین غزوات بود که تیر زهرآلودی به ابوبکر اصابت کرد و به شهادت رسید، رحمه‌الله. این واقعه در سال ۴۸۰ هجری روی داد.[2]
میراثی جاوید برای آیندگان
پس از آن، پرچم رهبری به دست امیرالمسلمین، یوسف بن تاشفین، سپرده شد که بر همان مسیر سلف خود گام نهاد؛ بی‌آن‌که کم‌ترین تغییری در راه یا هدف ایجاد کند. او پایه‌های دولت را استوار ساخت، مرزهای آن را حراست نمود، دین را برپا داشت، و سنت را یاری کرد.
نتیجه‌گیری این مبحث
نهضت مرابطین یکی از نمونه‌های درخشان در تاریخ تحولات فکری، اجتماعی و سیاسی جهان اسلام است که در سدۀ پنجم هجری از صحرای مغرب برخاست و نه‌تنها نقشۀ جغرافیایی جهان اسلام را تغییر داد، بلکه روح تازه‌ای در کالبد دین‌داری و امت‌سازی دمید. این نهضت نه با هیاهوی شمشیر و فتوحات نظامی آغاز شد؛ بلکه با دعوت، تربیت، زهد و اصلاح آغاز گردید؛ آن هم در منطقه‌ای که از نظر دینی در آستانۀ فروپاشی کامل قرار داشت و بدعت‌ها، خرافات، جهل و ظلم، حیات دینی و اجتماعی مردم را تهدید می‌کردند.
در دل این بستر بحرانی، ظهور عبد‌الله بن یاسین، عالم ربانی، مربی اخلاق و مجاهد سرفراز، به‌مثابۀ بعثتی نوین برای منطقه بود. وی با درک عمیق از شرایط اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی جامعۀ بربر، به‌ویژه قبایل صنهاجه، به اصلاح بنیادی مردم همت گماشت. دعوت او تنها موعظه‌ای کلامی نبود، بلکه مبتنی بر نظم، انضباط، زهد فردی، اخلاص دینی و آمادگی برای فداکاری بود. وی توانست با بهره‌گیری از دانش و زهد خود و همراهی مردان پاک‌نهاد؛ همچون یحیی بن ابراهیم، هستۀ اولیۀ نهضتی دینی‌ـ‌اجتماعی را پی‌ریزی کند که بعداً به نهضت مرابطین شهرت یافت.
یکی از چالش‌های بزرگ در برابر این نهضت، وجود فرقۀ برغواطه بود؛ فرقه‌ای که برای نزدیک به دو قرن، در بخش وسیعی از سواحل مغرب اقامت داشت و حکومتی مستقل با عقایدی منحرف و ساختگی برپا کرده بود. این فرقه با تأسیس دینی جعلی و ساختن قرآنی تقلبی، انکار نبوت پیامبر اکرم صلی‌اللهعلیهوسلم و توهین به شریعت، به تهدیدی جدی برای هویت اسلامی منطقه تبدیل شده بود. مقابله با چنین فرقه‌ای، نیازمند بینشی عمیق، رهبری قوی و آمادگی برای فداکاری‌های بزرگ بود، عبد‌الله بن یاسین با تکیه بر ایمان قوی و پشتوانۀ مردمی که با تربیت او ساخته شده بودند، وارد میدان نبرد با این فرقه شد.
نبرد مرابطین با برغواطه، نبرد میان جهل و نور، باطل و حق، انحراف و شریعت بود. این نبرد تنها صحنه‌ای برای آزمون قدرت نظامی نبود؛ بلکه صحنه‌ای بود برای اثبات کارآمدی ایمان و بصیرت دینی در برابر انحرافات فکری. عبدالله بن یاسین رحمه‌الله در میدان نبرد با برغواطه نه‌تنها به‌عنوان یک فرمانده؛ بلکه به‌مثابۀ یک الگوی عملی از عالمِ مجاهدِ عامل ظاهر شد؛ کسی‌که از خلوت خلوات علم و زهد، به جلوت میدان جنگ قدم نهاد و جان خود را در راه الله و برای دفاع از حقیقت نثار کرد.
شهادت او در سال ۴۵۱ هجری در یکی از همین درگیری‌ها، نقطۀ اوجی بود در تاریخ این نهضت. شهادت او اگرچه ظاهراً خلأیی عظیم در رهبری دینی و معنوی مرابطین ایجاد کرد، اما از سوی دیگر تأثیری روانی و ایمانی عمیق بر پیروان او گذاشت. او با شهادتش این پیام را ماندگار کرد که دعوت اسلامی، اگر بخواهد ریشه‌دار شود، باید با خون شهیدان آبیاری شود؛ و اگر بخواهد تمدن‌ساز باشد، باید بر پایۀ صدق، اخلاص و فداکاری بنا گردد.
مرابطین پس از شهادت او راهش را ادامه دادند، ابتدا ابوبکر بن عمر با پیروی از اصول و آداب عبد‌الله بن یاسین و سپس یوسف بن تاشفین با تأسی به همان مشرب، نهضت را از یک حرکت صحرایی به یک دولت اسلامی قدرتمند در مغرب و اندلس تبدیل کردند. این دولت، نه بر اساس قدرت صرف، بلکه بر پایۀ ارزش‌های دینی، عدالت، زهد، جهاد و مسئولیت اجتماعی بنا شده بود. همان روحی که در وجود عبد‌الله بن یاسین بود، در فرماندهی یوسف بن تاشفین نیز تجلی یافت؛ ازاین‌رو نهضت مرابطین توانست در طول یک قرن، هم دین را تجدید کند، هم سرزمین‌های اسلامی را از سقوط نجات دهد، و هم الگویی از حکمرانی اسلامی و اهل‌سنتی ارائه دهد.
شهادت عبد‌الله بن یاسین را می‌توان نقطۀ تلاقی سه بُعد مهم در امت‌سازی اسلامی دانست: «علم»، «دعوت» و «جهاد». او با تربیت نسل جدیدی از مجاهدان عالم، حکومت‌هایی را از نو بنا نهاد که بذر آن‌ها را نه سلاح، بلکه تربیت ایمانی پاشیده بود. درسی که از این نهضت می‌آموزیم آن است که اصلاح جوامع، نیازمند بصیرت، صبر، انسجام و آمادگی برای پرداخت هزینه است؛ و در نهایت، پیروزی از آنِ کسانی است که ایمان را با فداکاری همراه کرده‌اند.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] . ابن عذاری، البيان المغرب، ۴/۲۶.
[2] . ابن أبي زرع، روض القرطاس، ص ۸۷.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version