داستان حضرت نوح علیهالسلام در قرآن کریم گنجینهای پربار از آموزههای تربیتی عمیق برای بشریت است. این قصه، فراتر از یک پیام الهی، چالشهای طاقتفرسای صبر و استقامت در برابر ناملایمات، بهویژه در عرصۀ دعوت و تربیت نسلها را به تصویر میکشد. از مواجهه با نافرمانی و کفر نزدیکترین افراد گرفته تا تحمل بلایای طبیعی، هر فراز از زندگی نوح، درسی عملی در زمینۀ ایمان، توکل، پایداری و مسئولیتپذیری فردی و خانوادگی ارائه میدهد. این روایت جاودان، ما را به تأملی عمیق در ابعاد مختلف تربیت فرامیخواند و الگوهایی بیبدیل برای زیست ایمانی و اخلاقی در اختیار میگذارد.
آموزۀ اول: مؤمن به اندازۀ ایمانش گرفتار آزمایش میشود
بندۀ مؤمن به اندازۀ ایمانش آزمایش میشود و سختترین بلاها برای پیامبران است، سپس برای کسانیکه شبیه آنها هستند و سپس برای هر کس به اندازۀ شباهتش. از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم پرسیدند: کدام مردم بیشتر گرفتار بلا میشوند؟ فرمودند: «پیامبران، سپس کسانیکه شبیه آنها هستند و بعد از آنها، هر کس به اندازۀ دینش آزمایش میشود؛ اگر دینش محکم باشد، بلایش شدیدتر میشود و اگر در دینش نرمی باشد، به اندازۀ دینش گرفتار میشود. بلا همواره با بنده هست تا جاییکه او را رها میکند درحالیکه بر روی زمین راه میرود و هیچ گناهی ندارد».[1]
بلی؛ حضرت نوح علیهالسلام که از پیامبران الهی و بلکه از پیامبران اولوا العزم است در دعوت خود به شدت مورد آزمایش قرار گرفت؛ سپس در خانوادهاش، یعنی همسرش، مبتلا شد و پس از آن نیز در پسرش گرفتار آزمایش گشت، آزمایش در خانواده و فرزند از بزرگترین بلاهاست و قرار گرفتن همسر و فرزند در جبهۀ دشمنان انسان، بسیار بزرگتر و عظیمتر است، با این وجود، حضرت نوح علیهالسلام بر این مصائب صبر کرد و ناامید نشد، بلکه تلاش کرد فرزندش را از سرکشی بازدارد و او را به ترک کفر و پیوستن به قافلۀ ایمان قانع کند؛ اما این پسر ناسپاس به دعوت پدرش پاسخ مثبت نداد.
آموزۀ دوم: رستگاری و نجات با عمل صالح، نه با خویشاوندی و نسب
پس از آنکه امواج دریا میان نوح علیهالسلام و پسر کافرش فاصله انداخت و هر یک به سویی غیر از دیگری رفتند، غمی بزرگ بر دل نوح علیهالسلام نشست و اندوهی عظیم بر او چیره شد. او یقین کرد که پسرش با غرقشدگان، غرق شده است. هرگز از ذهنش دور نشد و تصویرش از خیالش محو نگشت. همین که کشتی بر کوه «جُودی» آرام گرفت و اهلش در آن مستقر شدند، اولین چیزی که نوح علیهالسلام قبل از آنکه در مکانی مستقر شود یا مشغول کاری گردد، به پروردگارش عرضه داشت، این بود که درخواست کرد بارانی از رحمت و مغفرت بر پاره تنش بباراند.
او با تمام وجودش دعایی را به پروردگارش عرضه داشت که آن را با کلمه «ربّ» آغاز کرد. کلمهای که معانی عنایت، اکرام، تربیت، اهتمام دائمی، ارتباط مستمر و رفعت مقام را در بر دار، به سبب اینکه پسرش از خانواده او بود و به خاطر جایگاه خود نزد پروردگارش، خواست که خداوند به برخی از اهلش (یعنی پسرش) با چشم عنایت و رحمت گسترده بنگرد. او این را به صراحت بیان نکرد، بلکه به صورت کنایه و پوشیده عرض کرد، از باب ادب در برابر پروردگارش و بینیازی از علم پروردگارش به سؤال و حاجتش. این روشی شناخته شده در میان افراد زیرک و باهوش است.
با وجود همۀ این تلطف و گرمی عاطفۀ پدری شعلهور و اندوه عظیم فزاینده، تربیت الهی و حکمت ربانی وارد عمل شد تا امور را در جایگاه خود قرار دهد. پروردگار جلیل و عظیمش به او فرمود:
“قَالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صَالِحٍ”.[2] ترجمه: فرمود: ای نوح! پسرت از خاندان تو نیست، چرا كه او (به سبب رفتار زشت و كردار پلشتی كه پیش گرفته است با تو فرسنگها فاصله دارد، و ذات او عین) عمل ناشایست است.
این کلمات ربانی و قاطعیت الهی، او را از دایرۀ اهلش خارج کرد و به پرتگاهی عمیق افکند که در آن یادی از او نمیشد و به او توجهی نمیگشت؛ زیرا او کفر را بر ایمان برگزید و راههای شیطان را پیمود. بنابراین، پیوند خویشاوندی نزدیک معنایی نداشت و تولد و نسب تأثیری نداشت.[3] این اعلام الهی روشن ساخت که نسب انسان، اگر صاحبش از ایمان و عمل صالح تهی باشد، هیچ سودی برای او ندارد. پسر حضرت نوح علیهالسلام بیشک از نسبی والا برخوردار بود، زیرا او پسر نوح، رسول خدا بود؛ اما این هیچ فایدهای برایش نداشت، چون کافر بود. خداوند متعال مردم را در دنیا و آخرت بر اساس ایمان و اعمال صالحشان پاداش میدهد، نه بر اساس نسبشان، و به خاطر پدران و اجداد صالحشان، حتی اگر از پیامبران مرسل باشند، به هیچ کس محاباتی نمیکند.[4]
از اصول بنیادین شریعت اسلام این است که نجات و پیروزی نه صرفا با خویشاوندی و نس؛ بلکه با عمل صالح است. همانطور که امام بخاری و امام مسلم در صحیحین خود به سند از ابوهریره روایت کردهاند که: رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم هنگامی که آیۀ «و أنذر عشیرتک الأقربین» (و خویشاوندان نزدیکت را هشدار ده) نازل شد، در میان ما برخاست و فرمود: «ای جماعت قریش، خود را از (عذاب) خدا بخرید (نجات دهید)، من از جانب خدا هیچ چیز برای شما سودی ندارم. ای فرزندان عبد مناف، من از جانب خدا هیچ چیز برای شما سودی ندارم. ای عباس بن عبدالمطلب، من از جانب خدا هیچ چیز برای تو سودی ندارم. ای صفیه، عمۀ رسول خدا، من از جانب خدا هیچ چیز برای تو سودی ندارم. ای فاطمه دختر محمد، هر چه میخواهی از من بخواه، (ولی بدان که) من از جانب خدا هیچ چیز برای تو سودی ندارم.[5]
ابولهب، عموی رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز کافر بود و به دلیل کفر خود و همسرش، وارد آتشی شعلهور خواهد شد و عموی پیامبر بودنش هیچ سودی برای او نداشت. خداوند متعال میفرماید:
و نیز خداوند عزوجل بیان میدارد که گرامیترین افراد نزد خدا، باتقواترین آنها هستند. خداوند متعال میفرماید: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ».[7] خداوند سبحان بیان میدارد که اهمیت به خویشاوندی دینی است، نه خویشاوندی نسبی. بنابراین، مسلمان نباید با کسانیکه به خدا کفر میورزند و نافرمانیاش میکنند، دوستی و محبت خاصی داشته باشد، حتی اگر از نزدیکترین خویشاوندان نسبی او باشند. خداوند متعال میفرماید:
“لَا تَجِدُ قَوْمًا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ”.[8] ترجمه: «مردمانی را نخواهی یافت كه به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی كسانی را به دوستی بگیرند كه با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیده باشند، هرچند كه آنان پدران، یا پسران، یا برادران، و یا قوم و قبیلۀ ایشان باشند. چرا كه مؤمنان، خدا بر دلهایشان رقم ایمان زده است».
و نیز خداوند سبحان و متعال بیان میدارد که اعمال صالح، اساس دستیابی به سعادت در آخرت هستند و شفاعتها و خویشاوندیها هیچ تأثیری در نجات انسان عاصی ندارند. این نکته را قرآن کریم نیز در این آیه تأکید کرده است:
“ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَینِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَینِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یغْنِیا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ”.[9] ترجمه: «خداوند از میان كافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده است. آنان در حبالۀ نكاح دو تن از بندگان خوب ما بودند و (با ساخت و پاخت با قوم خود، و گزارش اسرار و اخبار بدیشان) به آن دو خیانت كردند و آن دو نتوانستند در پیشگاه الهی كمترین كاری برای ایشان بكنند و (آنان را از عذاب خانمانسوز دنیوی، و سخت كمرشكن اخروی نجات دهند. به هنگام مرگ توسّط فرشتگان بدیشان) گفته شد: به دوزخ درآئید همراه با همۀ كسانیكه بدان در میآیند».
در هلاکت همسر نوح و همسر لوط به دلیل کفرشان و انحرافشان از راه هدایت، موعظهای بلیغ وجود دارد که خلاصهاش این است که خویشاوندی هر چقدر هم محکم باشد، اگر انسان بدکردار باشد، هیچ سودی برای او نخواهد داشت.[10]
[5] . محمد بن إسماعيل، البخاري، صحیح البخاری، کتاب التفسیر: سورة الشعراء؛ مسلم بن الحجاج، النیسابوری، صحيح مسلم، کتاب الإیمان، باب قوله تعالی «وأنذر عشیرتک الأقربین».