
نویسنده: مفتی عبیدالله نورزهی
بحرانهای لیبرالیزم در جهان معاصر
بخش سیزدهم
تفاوت لیبرالیزم با دموکراسی
تفاوت اول:
لیبرالیزم بهطور خلاصه عبارت است از یک سرمشق سیاسی با یک آرمان و دو رهنمود اصلی، آرمان اصلی لیبرالیزم که هدف غایی هر لیبرال در سیاست را تعیین میکند، دستیابی به حداکثر آزادی و خودمختاری ممکن و مسئولانه فردی در جامعه است، برای دستیابی به این حداکثر آزادی، لیبرالیزم دو رهنمود بیان میدارد:
الف: تفکیک حوزه جامعه از حوزه حکومت؛
ب: محدود کردن قدرت حکومت توسط قانون و حقوق و آزادیهای فردی.
اما اندیشه دموکراتیک به نظر میرسد که سه مبنای اساسی دارد و تعریف دموکراسی را نیز باید در همین سه مبنا جستوجو کرد:
الف: حاکمیت مردم (پذیرش حق مردم در نصب، نقد و عزل حکومت و تصمیمگیری در امور عمومی)؛
ب: برابری سیاسی شهروندان (پذیرش حق برابر همه شهروندان برای تصدی پستهای سیاسی و مشارکت در تصمیمگیری عمومی و نظارت بر حکومت)؛
ج: حکمرانی اکثریت همراه با رعایت حقوق بنیادی اقلیت (عمل کردن بر مبنای نظر اکثریت در موارد اختلاف بدون از میان بردن امکان تبدیل اقلیت به اکثریت در مراحل بعد).
تفاوت دوم:
لیبرالیزم اندیشه و پدیدهای «مدرن» است، درحالیکه دموکراسی اندیشه و پدیدهای «کهن» است، از این رو میتوان از دموکراسی کهن و دموکراسی مدرن سخن گفت؛ اما از لیبرالیزم کهن نمیتوان سخن گفت، لیبرالیزم مدرن با دموکراسی کهن قابل جمع نیست، اگر تفکیک دموکراسی صوری (معنای حقوقی ـ نهادی دموکراسی) و دموکراسی صوری (چه کهن و چه مدرن) تعارضی ندارد؛ اما با دموکراسی محتوایی کهن سازگار و قابل جمع نیست.
تفاوت سوم:
اندیشمندان و فعالان عرصه سیاست دو «خواست بنیادین» را در این عرصه دنبال کردهاند؛ خواست «محدود کردن قدرت» و خواست «تقسیم قدرت»، دموکراسی پاسخی است به خواست بنیادین تقسیم قدرت، درحالیکه لیبرالیزم پاسخی است به خواست بنیادین محدود کردن قدرت.
تفاوت چهارم:
لیبرالیزم خواه در مادیات و خواه در معنویات، آزادی فرد را در حکم آزادی در مقابل حکومت میشمارد و از آن پشتیبانی میکند و در واقع لیبرالیزم با آن جنبه از فرد که، معطوف به درون است سروکار دارد، در مقابل، دموکراسی میکوشد با ساختن جامعهای مبتنی بر توافق مشترک افراد، فرد و جامعه را آشتی دهد و همچنین دموکراسی با جنبهای از فرد که، معطوف به بیرون است سروکار دارد. در لیبرالیزم، فرد بانی هر کاری است که بیرون از محدوده عمل حکومت صورت میگیرد؛ ولی در دموکراسی، فرد هواخواه حکومتی متفاوت است که در آن تصمیمگیری جمعی در اختیار خود افراد یا نمایندگان و برگزیدگان آنان باشد.
تفاوت پنجم:
چون حکومت هم در لیبرالیزم و هم در دموکراسی نامحدود و حد و مرز مشخصی ندارد، میتوان از دو گونه یا دو جنبه محدودیت برای حکومت سخن گفت:
الف: محدودیت اختیارات حکومت؛
ب: محدودیت کارکردهای حکومت.
حکومتی که از نظر اختیارات محدود باشد، «حکومت مقید» نامیده میشود و حکومتی که از نظر کارکردها محدود باشد، «حکومت حداقل» نامیده میشود. حکومت مورد نظر لیبرالیزم، هم حکومتی مقید و هم حکومتی حداقل است؛ اما میتوان دموکراسیای را داشت که در آن حکومت ضمن مقید بودن، لزوماً حداقل نباشد؛ حکومتی با کارکردهای متنوع، اما مقید به قانون اساسی و رویههای قانونی.
تفاوت ششم:
هم لیبرالیزم و هم دموکراسی خود را مدافع و تضمینکننده آزادی میدانند. آزادی دو گونه است: منفی و مثبت. در تفسیر منفی، آزادی فرد هنگامی تأمین میشود که هیچ مانع و قید و بندی او را از اظهار نظر و دنبال کردن خواست و آمال خود باز ندارد. در واقع، آزادی منفی هنگامی وجود دارد که انسان اختیار را بدون محدودیت تجربه کند. تفسیر لیبرالیزم از آزادی، تفسیر منفی است و دیدگاه مسلط درست لیبرالی آزادی یعنی آزادی از حکومت و آزادی بیشتر یعنی کاهش مداخله حکومت در قلمرو و کنش فردی.
در مقابل، تفسیر مثبت از آزادی روی این دیدگاه تأکید میورزد که اگر فرد دارای توان و امکانات اعمال آزادی خود نباشد، وجود یا عدم وجود مانع و قید و بند در راه اعمال آن مسئله مهمی برای او نخواهد بود. آزادی مثبت آن نوع از اختیارات است که هنگام توانایی پیگیری برخی هدفها یا فعالیتها دارا هستیم.
لیبرالها که اغلب نگران حضور و دخالت حکومت در امور مختلف هستند، بر آزادی منفی تأکید میکنند و افزایش قدرت حکومت به بهانه آزادی مثبت را دشمن میدارند؛ اما هیچ دلیلی ندارد که دموکراسی را تنها مدافع تفسیر منفی از آزادی بدانیم و آن را بیتوجه یا مخالف با تلاش برای آزادی مثبت قلمداد کنیم، این نگاه که آزادی منفی و آزادی مثبت را غیرقابل جمع و تلاش برای یکی را مغایر با تلاش برای دیگری میداند، مبتنی بر پیشفرض لیبرالیستی از قدرت و آزادی است.
ادامه دارد…