
نویسنده: عبیدالله نیمروزی
پاسبان اندلس (اسپانیا)، سلطان یوسف بن تاشفین رحمهالله
بخش هفدهم
بازگشت ابوبکر بن عمر به صحرا و دلایل آن
ابوبکر بن عمر، یکی از رهبران بزرگ نهضت مرابطین، تصمیمی مهم و راهبردی اتخاذ کرد و فرماندهی بخش شمالی سپاه مرابطین را به پسرعموی خود، یوسف بن تاشفین، سپرد؛ در حالیکه خود فرماندهی بخش دیگر سپاه را برای حرکت به سوی جنوب به عهده گرفت. این تقسیم سپاه به دو بخش مستقل، در پاسخ به شرایط جدید سیاسی و نظامی آن دوره صورت گرفت؛ شرایطی که ایجاب میکرد سپاهی در صحرای بزرگ، یعنی خاستگاه اصلی مرابطین، مستقر شود تا وظیفۀ برقراری امنیت، اصلاح اختلافات داخلی، و تثبیت پایههای دعوت اسلامی را برعهده گیرد.
این منطقه نه تنها موطن اصلی مرابطین؛ بلکه پشتیبان قدرتمند نیروهای آنان نیز بهشمار میرفت؛ لذا باید سپاهی در آنجا حضور مییافت تا هم به گسترش دعوت اسلام به سوی جنوب، جایی که شرک و بتپرستی و قبایل مسلح تهدیدی دائمی برای صحرا محسوب میشدند، ادامه دهد و هم پشت جبهۀ سپاه شمال را ایمن نگاه دارد. در واقع، موفقیتهای ابوبکر بن عمر در جنوب، موجب شد که سپاه شمالی به رهبری یوسف بن تاشفین با خاطری آسوده از پایداری جبهۀ جنوبی، بر مأموریتهای گسترده خود تمرکز کند.
اما انتخاب یوسف بن تاشفین برای این مأموریت خطیر، کاری ساده نبود. منطقۀ شمالی مغرب دارای موانع و چالشهای زیادی بود: کوهستانهای صعبالعبور، قبایلی با خلقوخویی سرسخت، دژها و قلعههای مستحکم و نیز امیرنشینهایی با ساختارهای نظامی منظم که از نظر نظامی میتوانستند همتراز با سپاه تازهتأسیس مرابطین باشند، اگر روحیۀ جهادی، آمادگی کامل برای شهادت، و پایبندی شدید به اصول دعوت مرابطی که بر عدالت، مساوات و برادری اسلامی استوار بود، در میان مرابطین وجود نداشت، هرگز یوسف بن تاشفین قادر به انجام این وظایف خطیر و اجرای نقشههای بلندپروازانۀ خود نبود.
ابوبکر بن عمر این انتخاب را پس از آزمودنهای فراوان، بر اساس شناخت عمیق از تواناییهای نظامی و مدیریتی یوسف انجام داد. ویژگیهایی چون زهد، تقوا، سادهزیستی، بیاعتنایی به دنیا و ثبات قدم در مسیر دعوت اسلامی از مهمترین عوامل این انتخاب بودند. او حتی در این باره از خداوند طلب خیر کرد، دعا نمود و استخاره کرد تا فردی شایسته و صالح را برای خلافت برگزیند.[1]
از قضا، نخبگان و اهل رأی در میان مرابطین نیز بر انتخاب یوسف بن تاشفین اجماع کردند، چرا که به دیانت، شجاعت، تدبیر، عدالت، و تواناییهای نظامی و اخلاقی او ایمان داشتند.[2]
ابوبکر بن عمر با درک عظمت مسئولیت و اطمینان از انتخاب صحیح، مأموریت خود در شمال را به پایان رساند و به سوی صحرا بازگشت. با این انتقال، ستارۀ یوسف بن تاشفین در آسمان مغرب درخشیدن گرفت. او توانست با بهرهگیری از هوش نظامی، شجاعت و قدرت رهبری، بر دشمنانی که قصد بهرهبرداری از نبود ابوبکر بن عمر را داشتند، پیروز شود. یوسف بن تاشفین با اتخاذ سیاست تمرکز تمام نیروها برای پیروزی، دشمنان را در تمامی نقاط مورد حمله قرار داد، چرا که بهدرستی باور داشت که «حمله بهترین شیوۀ دفاع است».
نتیجۀ این سیاست، سقوط بسیاری از دژها و استقرار مرابطین در بخش اعظم مغرب اقصی بود. سپاه مرابطی نیز در این نبردها تجربۀ فراوانی اندوخت و قدرتی یافت که میتوانست در تمام جبههها با فرماندهی یوسف بن تاشفین بهطور مؤثر عمل کند.
بازگشت ابوبکر بن عمر از صحرا: واقعیت تاریخی یا افسانهسازی؟
پس از سلسلهای از پیروزیها که ارتشهای یوسف بن تاشفین در شمال مغرب بهدست آوردند، امیر ابوبکر بن عمر نیز مأموریتهای خود را در صحرا به پایان رساند. او موفق شد فتنهها را خاموش کرده، نزاعهای قبیلهای را آرام سازد و نیرویی در جنوب بنیان نهد که وظیفهاش دفاع از مرزهای جنوبی دولت و همچنین دعوت به اسلام و جهاد در مناطق سودان غربی بود. با آرام شدن اوضاع در آن نواحی، او تصمیم گرفت به مغرب بازگردد تا از اوضاع دولت و احوال رعیت و والیان در شمال آگاهی یابد. این بازگشت در حدود سال ۴۶۵ هجری اتفاق افتاد.[3]
روایتهای متضاد دربارۀ دیدار دو فرمانده بزرگ
بازگشت ابوبکر بن عمر به مغرب، خالی از بحث و جدل تاریخی نیست. برخی منابع مانند «روض القرطاس: ۸۶ و البیان المغرب اثر ابن عذاری ج ۴، ص ۲۳» مدعیاند که این دیدار با نوعی تنش سیاسی پنهان همراه بوده و حتی در برخی روایتها آمده که ابوبکر بن عمر تصمیم داشت دوباره زمام امور را بهدست گیرد و یوسف بن تاشفین را از قدرت برکنار کند. در پی این احتمال، یوسف به مشورت با همسرش زینب نفزاویه پرداخت.
زینب نفزاویه؛ بین واقعیت تاریخی و افسانهپردازی ادبی
در این روایات، زینب نفزاویه به عنوان زنی با نفوذ و تأثیرگذار در امور حکومتی تصویر شده است؛ چنانکه گفتهاند او نقشۀ برخورد با ابوبکر را ترسیم کرد: یوسف ابتدا با تکبّر و سردی با او روبهرو شد؛ سپس با هدایا، مال و خلعت، دل او را به دست آورد و سلطنت خود را تثبیت کند.[4] اما این تصویر بهنظر نمیرسد با واقعیت تاریخی و روحیۀ دو فرمانده مجاهد و زاهد همخوانی داشته باشد.
دو یار کهنهکار در یک مسیر
حقیقت این است که هر دو، یعنی یوسف بن تاشفین و ابوبکر بن عمر، از شاگردان وفادار شیخ عبداللّٰه بن یاسین رحمهالله بودند؛ مردی که ایشان را به زهد، اخلاص، ترک حرص به سلطنت و دوری از حسادت و رقابت بیهوده دعوت کرده بود. همین تربیت سبب شد که در دیدار میان آن دو، یوسف با فروتنی و احترام به استقبال ابوبکر برود و ابوبکر نیز با دیدن حسن تدبیر و شایستگی یوسف، داوطلبانه ادارۀ مناطق شمالی را به او واگذارد.[5]
افسانه یا سیاستورزی؟
ازاینرو روشن است که داستانهایی که زینب نفزاویه را حاکم پشت پرده نشان میدهند، بیشتر به افسانههای سرگرمکننده شباهت دارند تا گزارشهایی مبتنی بر تحلیل تاریخی دقیق. ممکن است این افسانهپردازیها به قصد تحریک احساسات مخاطب یا حتی برای تضعیف شخصیت یوسف بن تاشفین و وفاداریاش به آرمانهای دعوت مرابطین ساخته و پرداخته شده باشند.
زینب نفزاویه؛ بازخوانی یک شخصیت زن در بستر اجتماعی عصر خود
با این حال، نباید نقش زینب نفزاویه را نادیده گرفت، بلکه لازم است آن را با نگاهی منصفانه و واقعبینانه بازخوانی کرد. در «روض القرطاس ص ۸۴»، او زینب دختر اسحاق الهواری معرفی شده، از خانوادهای بازرگان از قیروان. این زن، که بهسبب زیبایی و عقلش به «ساحره» معروف شده بود، بدون شک زنی باهوش و توانا بود، اما حضور او در سیاست دولت مرابطین –اگر واقعاً رخ داده باشد– بیشتر به شکل مشارکت اجتماعی هوشمندانه بوده، نه سیطره و استبداد در امور حکومت.
راز زینب نفزاویه در روایت ابن خلدون و دیگر مؤرخان
در روایت ابن خلدون، زینب دختر اسحاق نفزاویه از زنان مشهور عصر خود معرفی شده که به زیبایی و ریاست شناخته میشد.[6] هنگامی که ابوبکر بن عمر شهر اغمات را به تصرف درآورد، پس از کشتهشدن شوهرش «لقوط بن یوسف مغراوی»، با زینب ازدواج کرد. پیش از ازدواج با لقوط، او همسر «یوسف بن عبدالرحمن بن وطاس»، رئیس قبیلۀ وریکه در ناحیۀ اغمات بود؛ سپس، پس از آنکه ابوبکر بن عمر برای انجام مأموریتش به صحرای جنوب بازگشت، به وصیت او، زینب با یوسف بن تاشفین ازدواج کرد.
زنان دربار مرابطی: فراتر از زینب
در کنار زینب، یوسف بن تاشفین همسران دیگری داشت که همگی دارای جایگاه و زیبایی برجستهای در جامعۀ مرابطی بودند. از جملۀ آنان «قمر» بود، مادر علی، کسیکه بعد از پدرش به امارت مسلمانان رسید و به «امالحسن» یا «فاضالحسن» شهرت داشت. همچنین «عایشه» نیز از دیگر همسران یوسف بود که مادر فرماندهای شجاع و کاردان شد که در اندلس پیروزیهای چشمگیری بهدست آورد.
افسانه یا واقعیت؟ نفوذ زینب در دربار مرابطی
اگر زینب آنچنان نفوذی بر یوسف داشت که برخی منابع مدعیاند، باید توانسته باشد فرزند خود، تمیم را ولیعهد کند؛ حال آنکه علی، فرزند قمر، ولیعهد شد با آنکه از تمیم کوچکتر بود. بهعلاوه، اگر زینب نفوذی تا آن حد گسترده داشت، میتوانست با ابزارهای گوناگون به اهداف خود برسد؛ بهویژه اگر روایتها او را زنی هوشمند و کاردان در امور کشوری دانستهاند؛ اما انتخاب علی بهعنوان جانشین، دوران کوتاه همسری زینب با یوسف پیش از وفاتش، و پیشینۀ ازدواجهای پیشین او، همگی نشان میدهد که روایت سلطهگری او، حتی اگر مشهور باشد، بر پایههای محکمی استوار نیست.
ادامه دارد…
[1] . ابن عذاری، البيان المغرب، ج ۴، ص ۲۰.
[2] . ابن أبی زرع، روض القرطاس، ص ۷۲.
[3] . منبع: القلصادی، الْحِلَلُ الْمُوشِيَة، ص ۶۴.
[4] . منبع: السلاوی، الاستقصا، ص ۲۳.
[5] . منابع: البیان المغرب، ج ۲۳/۲؛ أعمال الأعلام ابن الخطيب، ج ۳، ص ۲۳۲؛ العبر ابن خلدون، ج ۶، ص ۱۸۴.
[6] . السلاوی، الاستقصا، ص ۱۵.