این که گفته شود الله متعال جسم است نه همانند اجسام دیگر، این سخن نزد اهل سنت و جماعت بدعت است. همچنان نفی کردن آن؛ زیرا لفظ (جسم) نه اثبات آن در نصوص وجود دارد و نه هم نفی آن و در حین حال این لفظ مجمل است، هم احتمال حق در آن است و هم احتمال باطل…[1]
علامه نیسابوری رحمه الله این دیدگاه و سخن فرقۀ کرامیه (این که الله متعال دارای جسم است) را فاسد اعلان کرده و در پاسخ به آنان چنین نوشته است: «دلیل بر فساد سخن شان این است که جسم در لغت به معنای تألیف و اجتماع اجزا است و دلیل این سخن ما این است که ما وقت زیادت اجزا و فراوانی باهم یکجاشدن آن را چنین تعریف میکنیم: جسم وأجسم، همانگونه که وقت علم زیاد باشد عربها میگویند علیم وأعلم.
الله متعال میفرماید: “وزاده بسطة في العلم والجسم”[2] «و به او در دانش و [نیروی] بدن افزوده است»، پس وقتی که وصف مبالغه برای زیادت تألیف است معلوم میشود که اصل اسم [جسم] برای تألیف وضع شدهاست، وقتی این سخن ثابت شد، مذهب شان نیز باطل گردید؛ زیرا اطلاق تألیف بر الله متعال جایز نیست.[3]
علامۀ اسفرایینی رحمه الله در کتاب التبصیر فی الدین، بعد از این که عدم جسمیت را برای الله متعال اثبات میکند، چنین مینویسد: «وقتی معلوم شد هر آنچه جسم باشد بر او زیادت و نقصان جایز است [نمیتوان جسم را برای الله تعالی استفاده کرد]؛ زیرا زیادت و نقصان الله متعال جایز نیست.[4]
استوای الله متعال بر عرش
یکی دیگر از باورهایی که فرقۀ کرامیه، در آن رویکرد مخالف و متضاد با اهل سنت و جماعت را انتخاب کرده و مسیر جداگانهای را پیش گرفتهاند و آن هم استوای الله متعال بر عرش است.
فرقۀ کرامیه در مورد صفت استوای الله متعال بر عرش سه دیدگاه دارند؛ البته هر دیدگاه در یکی از مراحل بوده است. مراحل سه گانه عبارتاند از:
۱. مرحلۀ مماسات؛ یعنی بین الله متعال و بین عرشش مماسات را اثبات کردهاند؛
۲. مرحلۀ ملاقات؛ یعنی در این مرحله از لفظ مماسات پرهیز کرده و لفظ ملاقات را ذکر کردهاند؛
۳. مرحلۀ سوم؛ مرحلهای است که در آن مماسات و ملاقات را نفی کرده و بعد نا منتاهی را اثبات کردهاند.[5]
دیدگاه اهل سنت و جماعت
امام طحاوی رحمه الله در کتابش مینویسد: “وهو مستغن عن العرش وما دونه، محیط بکل شیء وفوقه، وقد أعجز عن الإحاطة خلقه” «و الله متعال از عرش و غیر عرش بینیاز است، بر هر چیزی احاطه دارد و بالای هر چیزی است و مخلوقاتش از محیط بودن بر موجودات درمانده و ناتواناند»[6]
امام اشعری رحمه الله در کتاب الإبانة في أصول الدیانة مینویسد: «اگر کسی در مورد استوا بپرسید: در پاسخش میگوییم الله متعال بر عرش استوا دارد. در ادامه ایشان چندین آیه به عنوان دلیل ذکر کرده است.»[7]
خلاصۀ دیدگاه اهل سنت و جماعت این است که تمام صفاتی را که الله تعالی برای خود ثابت نموده، ثابت هستند از آن جمله: علو و استوا؛ اما براساس اقوال سلف کیفیت این صفات نامعلوم است.
اهل سنت و جماعت برای اثبات استوای بدون کیفیت به دلایل مختلفی استدلال میکنند که در زیر به برخی از آن میپردازیم:
الف: آیات قرآن
در این مورد نیز چندین آیه وجود دارد. “الرحمن علی العرش استوی[8]” «خدای مهرگستر بر عرش استقرار یافته است.»
ب: اقوال سلف
سخنان سلف صالح در خصوص اثبات صفت علو و بلندی و همچنان استوای خداوند متعال خیلی زیاداند؛ از جمله شیخ الإسلام ابو اسماعیل انصاری در کتابش «الفاروق» با سند خود تا ابو مطیع بلخی نقل کرده که او از امام ابوحنیفه رحمهالله در بارۀ کسی که گفته نمیدانم پروردگارم در آسمان است یا در زمین، پرسید. امام ابو حنیفه رحمهالله در پاسخ گفت: او کفر ورزیده است؛ چون الله متعال فرمودهاست “الرحمن علی العرش استوی[9]“؛ «خدای رحمان بر عرش استوا یافت».[10]
روایت است که شخصی نزد امام مالک بن انس رحمه الله آمد و بعد از خواندن این آیه «الرحمن علی العرش استوی»، گفت: استوا چگونه است؟ راوی میگوید: من هیچ موقع ندیده بودم که امام مالک رحمه الله این قدر خشمگین شود که از سخن این شخص خشمگین شد، تا جایی عرقش سرازیر شد كه مردم سرهای شان را پایین انداختند و منتظر ماندند تا ببینند که ایشان چه جوابی میدهند؛ بالأخره امام سرش را بلند کرد و فرمود: «کیفیت آن غیر معقول، استوا غیر مجهول و ایمان به آن واجب و سؤال در مورد آن بدعت است و من بیم دارم که این شخص یک فرد گمراه باشد.» بعدا دستور داد تا آن شخص را بیرون کنند.[11]
عبد الله بن مبارک رحمه الله میفرماید: «ما میدانیم که پروردگار ما بالای هفت آسمان است و بر عرش استوا دارد و با مخلوقاتش مباینت دارد.»[12]
شیخ حافظ بن أحمد حکیمی رحمه الله در کتاب «اعلام السنة المنشورة لاعتقاد الطائفة الناجیة المنصورة» در مورد دیدگاه أئمه و سلف صالح چنین مینویسد: «همه اتفاق دارند بر اینکه استوا غیر مجهول است و کیفیت آن غیر معقول، ایمان به آن واجب و سؤال از آن بدعت است. از جانب خداوند متعال رسالت و از جانب رسول الله صلی الله علیه و سلم ابلاغ و بر ما تصدیق و تسلیم لازم است.»[13]
سلف رحمهمالله برای صفت استوا، کیفیت بیان نمیکنند و آن را تشبیه نمیدهند و برای آن مثال بیان نمیکنند و آن را تحریف نمیکنند تا باعث تعطیل و نفی صفت قرار گیرد.[14]
[3] . نیسابوری الشافعی، ابوسعید عبد الرحمن، الغنیة في أصول الدین، تحقیق: عماد الدین أحمد حیدر، ۱۴۰۶ هـ. ق/ ۱۹۸۷ م، ص ۸۱.
[4] . الإسفرایینی، الإمام الکبیر أبی المظفر، التبصیر في الدین وتمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ۱۴۰۳ هـ. ق/ /۱۹۸۳ م، ص ۱۵۹.
[5] . مکی، د. أبو زید بن محمد، مقالات فرقة الکرامیة (عرض ونقد)، بیتا، ص ۳۱۰.
[6] . . دمشقی، علی بن علاء الدین: شرح عقیدۀ طحاویه، تحقیق: عبد الله بن عبد المحسن وشعیب ارناؤوط، مترجم: اسحاق دبیری، ج ۲، ص ۵۴۲- ۵۴۳.
[7] . الأشعری، علی بن إسماعیل، الإنابة عن أصول الدیانة، تحقیق ودراسة: د. صالح بن مقبل، ۱۴۳۲ هـ. ق، ص ۴۰۴.