در پهنهی وسیع و پر رمز و راز صحرای افریقا، در زمانی که زنگار جهل و بدعت بر آیینهی فطرت قبایل مغرب نشسته بود، نسیم بیدارباشی به وزیدن گرفت که بذر تحول را در اعماق جانها نشاند و زمینهساز یکی از درخشانترین دولتهای اسلامی در شمال آفریقا و اندلس گردید و این نسیم، نه بادی سیاسی و زودگذر؛ بلکه طوفانی فکری و ایمانی بود که از دل مدارس فقاهت اهل سنت برخاسته و با سلاح علم، زهد و جهاد، نظم نوینی را بر خاکِ غبارآلود قبایل «صنهاجه» نوشت و این آغاز، سرآغاز حرکت مرابطین بود؛ نهضتی که بر شالودهی اصلاح، دعوت و وحدت دینی استوار شد.
پایهگذار حقیقی این انقلاب، شیخ عبدالله بن یاسین الجزولی رحمهالله بود، مردی که با درکی عمیق از سنت نبوی و بینشی اصلاحگرایانه، دل به بیابان زد و بهجای ورود به دربارها و مجادلههای نظری، تکیه بر تهذیب نفوس و تربیت مردان کرد، او نه تنها عالمی عامل؛ بلکه معمار روحانی نهضتی بود که بعدها به یکی از قدرتمندترین دولتهای اسلامی تبدیل شد، دعوت او، آمیخته با صلابت اعتقادی و روشهای سلوکیِ زاهدانه، قبایل پراکنده را به امت واحده بدل کرد؛ امتی که آرمانش اقامهی دین، عدالت و مقاومت در برابر فساد و تفرقه بود.
نخستین هستهی نظامی ـدینی مرابطین با حمایت یحیی بن ابی بکر لمتونی شکل گرفت؛ اما دیری نگذشت که این نهضت با درگذشت عبدالله بن یاسین رحمهالله، به نقطهای حساس رسید، در این بزنگاه تاریخی، خداوند، مردی را به صحنه آورد که به راستی «سیفالله» مرابطین لقب گرفت و آن هم یوسف بن تاشفین رحمهالله؛ سیاستمداری دوراندیش، فرماندهی بیباک و زاهدی شبزندهدار که در وجود او، زهد عبدالله بن یاسین و تدبیر عمر بن خطاب به هم گره خورده بود.
یوسف بن تاشفین رحمهالله نه تنها حرکت مرابطین را حفظ کرد؛ بلکه آن را از یک نهضت محلی به امپراتوریای جهانی ارتقا داد، او با ترکیب ایمان با انضباط نظامی، فقه با نظام اداری و تقوا با مدیریت سیاسی، موفق شد مغرب اسلامی را یکپارچه سازد و امنیت، رفاه و نظم را به مردمی هدیه دهد که پیشتر در گرداب طوایف متخاصم گرفتار بودند.
اوج اقتدار دولت مرابطین با پیروزی تاریخی در نبرد زلاقه رقم خورد؛ نبردی که در آن، یوسف بن تاشفین رحمهالله با توکل بر خدا و حمایت اندیشمندان و فقیهان اهل سنت، لشکرهای صلیبی را در هم کوبید و از سقوط اندلس به دست مسیحیان جلوگیری کرد. این نبرد، نه تنها یک دستاورد نظامی؛ بلکه یک نقطه عطف تمدنی بود که نشان داد ایمان زنده و رهبری صالح، چگونه میتوانند سرنوشت یک امت را دگرگون سازند.
اما این دولت پرشکوه، با همهی درخشندگیاش، وابسته به ستونی محوری بود: شخصیت یوسف بن تاشفین، وفات او در سال ۵۰۰ هجری، بهسان خاموشی یک شمع فروزان در شب دیجور، نه تنها پایانی بر یک عصر؛ بلکه زنگ بیدارباشی برای متفکران مسلمان بود تا در ماهیت نهضتها، چالشهای انتقال رهبری و تداوم روح معنویت در ساختارهای قدرت بیندیشند.
این پیشدرآمد، نه روایتی صرف از حوادث؛ بلکه تأملی است ژرف بر ریشههای شکلگیری یکی از نادرترین تلفیقهای تاریخ اسلام میان فقه، سیاست، زهد و قدرت، به همین جهت، ورود به بحث تفصیلی درباره تأسیس دولت مرابطین، بررسی مبانی اعتقادی و ساختار سیاسی آن، تحلیلی از شخصیتهای محوری و تحلیل درونیترین لایههای این دولت، امری گریزناپذیر برای پژوهشگری است که میخواهد از خلال مطالعهی گذشته، آیینهای برای حال و آینده مسلمانان برافرازد.