
نویسنده: عبیدالله نیمروزی
فیلسوف افغانستان؛ سید جمالالدین افغان
بخش سیوهشتم
ملاقات اندیشه با فلسفۀ غرب
اقامت سید جمالالدین در لندن، فرصتی برای دیدار و گفتوگو با شماری از متفکران انگلیسی، از جمله هربرت اسپنسر، فیلسوف نامدار آن زمان بود. روایت شده است که روزی میان سید و اسپنسر، دربارۀ مشرق زمین و مظالم استعمارگران، مناقشهای درگرفت. فیلسوف از سید خواست تا “عدل” را تعریف کند. حکیم مشرق زمین با نگاهی تمثیلی و کنایهآمیز پاسخ داد: «زمانیکه نیروها با هم متوازن و برابر گردند، عدالت تحقق مییابد.»[1]
کوچ از لندن: دلتنگی یا تنگی دلها؟
اما اقامت او در لندن دیری نپایید؛ یا او در این شهر بزرگ دلتنگ شد، یا شهر لندن از بودن او دل تنگ کرد! به هر حال، سید این شهر را به مقصد پاریس ــ که در آن زمان پناهگاه آزادیخواهان بود ــ ترک گفت. او در کنار تسلط به زبانهای فارسی، عربی و ترکی، دو زبان انگلیسی و فرانسوی را نیز آموخت. با یادگیری این زبانها، بر معلومات فرهنگی خود افزود و افقهای فکریاش را وسعت بخشید.
پاریس: آغاز صعود در آسمان اندیشه
طولی نکشید که در مرکز فرانسه، صاحب نام، نشان و مقام شد. در جراید آن کشور، مقالاتی آتشین پیرامون مسئلۀ مشرق زمین به نگارش درآورد که حکومتهای استعماری را به لرزه افکند و انظار نویسندگان و اندیشمندان را به خود جلب کرد.[2]
مناقشهای علمی با ارنست رینان
در همین دوران، میان او و ارنست رینان، مناقشهای در روزنامۀ والدیبا دربارۀ “اسلام و علم” درگرفت. این مناظره پس از آن آغاز شد که رینان، در یک سخنرانی، چنین عنوان کرده بود که دیانت اسلام با علم ناسازگار است. سید جمالالدین این ادعا را چنان نقد و رد کرد که سزاوار شأن یک عالم اندیشمند و ریشهدار بود. رینان در پاسخ، مقاله دیگری نوشت و از سخنان پیشین خود اظهار پشیمانی کرد. او پذیرفت که اسلام در نیمۀ نخست حیات خود، هنوز زمینه برای رشد علمی فراهم نکرده بود، اما معتقد شد که حرکتهای علمی در نیمۀ دوم با موانع و اختناق روبهرو شدند.
پذیرش، پشیمانی و دعوت به علم
رینان در ادامه مینویسد: «شیخ، بیانصافی مرا نقد کرد و گفت من نتوانستم حق سخن را ادا کنم؛ آنچه دربارۀ اسلام گفتم، دربارۀ مسیحیت نگفتم. قلعوقمعی که میان مسیحیان وجود دارد، کمتر از آنچه در میان مسلمانان است، نمیباشد. گالیله از کاتولیکها خیری ندید که بهتر از چیزی باشد که ابنرشد از مسلمانان دیده بود و اگر نخواهم سخنم را طولانی کنم، باید این حقیقت را آشکارا بگویم که آرا و نظریات من در این زمینه، روشن و شناخته شدهاند و نیازی نیست همۀ اندیشههایم را به سمع این محفل علمی برسانم، من از هیچ مسیحی نمیخواهم از ایمان خود دست بکشد و نه از مسلمانان میخواهم که دین اسلام را ترک کنند؛ اما از مسیحیان و مسلمانان روشنفکر میخواهم که به سوی علم روی آورند و اهتمام بورزند. عقیده نباید مانع این مسیر گردد. این امر در نیمی از کشورهای مسیحی محقق شده و میخواهم که در جهان اسلام نیز به مرحلۀ عمل برسد.»[3]
مناقشۀ نژادی میان حکیم مشرقزمین و نویسندگان فرانسوی
میان حکیم مشرقزمین و شماری از نویسندگان فرانسوی که در مقدمۀ آنها رینان، تیوپیل و گونته قرار دارند، مناقشهای پیرامون تبعیض نژادی درگرفت. این نویسندگان فرانسوی در رابطه با تبعیض نژادی اظهار داشتند که جهان به دو بخش تقسیم میشود: نژاد سامی و نژاد آریایی، و هرکدام از این دو نژاد، خصوصیات و مزایایی ویژه دارند.
این فیلسوفان معتقد بودند که نژاد سامی و عقل او، میان اشیاء بدون رعایت تناسب و یا در نظر داشتن ارتباط یا بیارتباطی میان آنها، داوری میکند؛ در حالیکه نژاد آریایی و عقل او، به ارتباطات و وابستگیهای دقیق میان اشیاء باور دارد و معتقد است که از یک حالت به حالت دیگر باید بهتدریج و با نظم انتقال یافت.
اما این نوع طرز تفکر، حکیم مشرقزمین را اندوهگین و غمگین ساخت. او اظهار داشت که تبعیض و تفریق میان نژاد سامی و آریایی، همانند جدایی و تفریق میان ملتها است که منشأ آن تعصب بوده و از دایرهی علم خارج است.[4]
دیدار تأثیرگذار رینان با سید جمالالدین
جمالالدین با برخی از این نویسندگان، روابط شخصی داشت و هرکس با او آشنایی و معرفت پیدا میکرد، دچار شگفتی میشد و سید را مردی صادق میپنداشت، در همین رابطه، رینان میگوید:
«من با شیخ جمالالدین آشنا شدم؛ او تأثیری بر من گذاشت که شمار کمی از مردم چنین تأثیری در من داشتهاند. تأثیر سید بسیار نیرومند بود. آزادی اندیشه، اخلاق و سیرت نیکوی او و صراحت لهجهاش، جاذبهای خاص داشت و از همۀ اینها، تصویری به من داد، هنگامیکه با او سخن میگفتم، چنین میپنداشتم که با یکی از قدمای اهل معرفت سخن میگویم؛ گویی در محضر ابنسینا یا ابنرشد نشستهام، یا با یکی از ملحدان بزرگ همصحبتم که پنج قرن است میکوشد انسان را از چنگ اهریمنِ بردگی و اسارت نجات دهد.»
اتهام الحاد؛ داوری ناعادلانه در حق سید
از این سخن رنان چنین برمیآید که او سید را به الحاد و بیدینی وصف کرده و متهم میسازد. این اتهام را سلیم جنحوری نیز در زندگینامۀ سید، بهعنوان یک رأی و اندیشۀ عقلانی در دیوان خود با عنوان سحر هاروت شایع ساخته و میگوید:
«سید در علم ادیان از خود برازندگی نشان داد تا آنجا که او را به الحاد و اعتقاد به قدمت عالم کشاندند.»[5]
قدمت عالم، اندیشهای الحادی و بیدینانه است. مرد بیدین بر این باور است که کائنات قدیم بودهاند و ماده از بین نمیرود، بلکه فقط شکل آن تغییر میکند و ماده بر شعور، تقدم دارد. این عقیده در واقع انکار خداوند است و در تمام ادیان آسمانی محکوم شده و در تقابل کامل با آنها قرار دارد.
بنابراین، نمیتوان سید را به بیدینی متهم ساخت؛ چنین اتهامی بیاساس و ناعادلانه است.
پیوستن دوباره در غربت: دعوت سید و سفر محمد عبده به پاریس
پس از گذشت یک سال از اقامت سید جمالالدین افغان در اروپا، او نامهای محبتآمیز برای محمد عبده نوشت تا وی نیز به پاریس بیاید و با او هممسیر شود. در آن زمان، محمد عبده که پس از ناکامی جنبش عرابی و اشغال مصر توسط انگلیس تبعید شده بود، در بیروت زندگی میکرد، از همین رو، از بیروت راهی پاریس، پایتخت فرانسه شد؛ جایی که او و استادش، سید جمالالدین، دست به تأسیس جمعیتی به نام «جمعیة العروة الوثقی» زدند. آنان مجلهای نیز با همین نام منتشر کردند که در مدت کوتاهی آوازهای گسترده یافت.
هدف از تأسیس این جمعیت و مجله، بیدار ساختن ملل شرق، تشویق آنان به ترقی و پیشرفت در امور زندگی، آزادی از چنگال استعمار، برپایی حکومتهای قانونی و تحقق اصلاحاتی بود که نیاز عصر و زمان آن را ایجاب میکرد.[6]
جمعیتی در خفا؛ سوگند، اخلاص و مجلهای پرطنین
این جمعیت، سری و مخفیانه فعالیت میکرد و خطمشی سیاسی شدیدی داشت. نظم داخلی آن چنان مستحکم بود که هر فردی که میخواست به عضویت آن درآید، میبایست سوگند مؤکد و غلیظی یاد کند که نسبت به مبادی و اهداف جمعیت مخلص خواهد بود و برای تحقق این اهداف، از هر چیز ارزشمند و دوستداشتنی خود خواهد گذشت.
با آنکه جمعیت فعالیت مخفی داشت؛ اما محور اصلی اهداف آن در نشریات مجلهاش به روشنی نمودار بود: نجات کشورهای شرقی از بردگی و استعمار؛ زیرا از نظر بنیانگذاران، هر کشوری که هنوز به دام استعمار نیفتاده بود، در معرض آن قرار داشت و عنقریب در آن سقوط میکرد؛ مگر آنکه عقلها بیدار شوند، ارادهها به حرکت درآیند و ملل پراکنده شرق، گرد هم آیند و بهوسیلۀ اسباب آزادی یعنی اهلیت و کفایت، از سرزمینهای خود پاسداری کنند.[7]
ادامه دارد…
[1] . حکیم مشرق زمین ص۷۵.
[2] . حکیم مشرق زمین ص۷۶.
[3] . منبع قبلی.
[4] . حکیم مشرق زمین، ص۷۷.
[5] . حکیم مشرق زمین، صفحۀ ۷۸.
[6] . حکیم مشرق زمین، ص۷۸.
[7] . منبع قبلی.