دورۀ عباسی شاهد انقلاب عظیمی در شعر از نظر کمیت و کیفیت بود و از لحاظ موضوعات، معانی، سبکها و واژگان، موضوعات جدیدی پدید آمد و برخی موضوعات قدیم از میان رفتند و شعر سیاسی، حماسی و غزل عذری ضعیف شدند؛ اما شعر مدح، رثاء، حکمت، زهد، تصوف، فلسفی، آموزشی و داستانی قوت گرفت و شاعران متأخر در کاربرد صنایع بدیعی مانند «جناس» و «طباق» افراط کردند و به آرایش لفظ توجه بیشتری نشان دادند.
جنبش شعری و ادبی در این دوره به دلیل اختلاط فرهنگی، انتقال دانش از طریق ترجمه و تنشهای سیاسی و مذهبی میان فرقههای اسلامی و دیگر گروهها، همچنین به سبب حمایت خلفا و حاکمان از شاعران در بغداد و دیگر شهرها شکوفا شد.
از شاعران برجستۀ این دوره میتوان به «بشار بن برد» متوفای ۱۶۸ هجری، «ابو نواس» متوفای ۱۹۸ هجری، «ابوتمام حبیب بن اوس الطائی» متوفای ۲۲۸ هجری، «بحتری» متوفای ۲۸۴ هجری، ابن رومی متوفای ۲۸۳ هجری، «ابوالطیب متنبی» متوفای ۳۵۴ هجری، «ابو فراس حمدانی» متوفای ۳۵۷ هجری و «ابو العلاء معری» متوفای ۴۴۹ هجری اشاره کرد.[1]
در اندلس، شاعران اندلسی نوعی شعر بهنام «موشح» را ابداع کردند، آن را گسترش دادند و در سبکهای آن نوآوریهای فراوانی به خرج دادند. موشح گامی بزرگ در تحول ساختار شعر عربی به شمار میرفت؛ چراکه به شاعر آزادی در انتخاب قافیه و تنوع وزنی میداد و از نتایج گسترش موشح، پیدایش ادب «زَجل» (شعر عامیانۀ مردمی) بود.
امام ابن خلدون رحمهاللهتعالی میگوید: «مردم اندلس وقتیکه شعر در سرزمینشان بسیار شد و سبکها و فنون آن آراسته گردید و نیکویی آن به اوج رسید، شاعران متأخر آنها نوعی جدید از شعر ابداع کردند که آن را موشح نامیدند» و از مشهورترین شاعران اندلس، «ابن زیدون» متوفای ۴۶۳ هجری و پادشاه اشبیلیه، «المعتمد بن عباد» متوفای ۴۸۸ هجری هستند.
اما «نثر» که گفتار ناموزون است، نیز کمتر از شعر از نظر غنا و تنوع نبود و نثر در آغاز دورۀ اسلامی ساده، مستقیم و با عبارات کوتاه بود و به اشکال مختلفی مانند: نامهها، خطبهها، احادیث، امثال و قصهها ظاهر شد.
با پیشرفت زندگی اجتماعی و فکری، نثر نیز رشد کرد و موضوعات و سبکهای گوناگونی پیدا کرد، در دورۀ اموی، هنر نویسندگی رشد یافت و از نویسندگان بزرگ آن دوره، «عبدالحمید کاتب» متوفای ۱۳۲ هجری بود که شرایط نویسندگی را در نامههای مشهورش به نویسندگان توضیح داد تا جاییکه گفته شد: «نویسندگی با عبدالحمید آغاز شد و با ابن العمید به اوج رسید.»[2]
در دورۀ عباسی، فن نویسندگی شکوفا شد و از افراد برجستۀ این عرصه، «جاحظ» متوفای ۲۵۵ هجری است که «نثر مرسل» بدون سجع و آهنگ را گسترش داد و افقهای آن را وسعت بخشید و به الگویی در این زمینه تبدیل شد و همچنین «ابن مقفع» متوفای ۱۴۲ هجری، در قرن چهارم هجری، نثر به اوج خود رسید و ابوحیان توحیدی متوفای حدود ۴۰۰ هجری با «نثر مسجع» شهرت یافت و «ابن العمید» متوفای ۳۶۶ هجری نیز از بزرگان این دوره بود؛ اما بعدها موجی از زرق و برقهای لفظی و افراط در آراستن زبان بر دقت معنا چیره شد و این امر بهروشنی در مقامهها و نامههای برخی نویسندگان متأخر دیده میشود.
نامهها یکی از انواع نثر هنری بهشمار میروند و به دو دسته تقسیم میشوند: نامههای رسمی یا عمومی و نامههای غیررسمی.
نامههای رسمی در صدر اسلام و دوران اموی، کوتاه، روشن و بیتکلف بودند؛ اما در دوران عباسی، نویسندگان دیوانها در این زمینه درخشیدند. از معروفترین نویسندگان نامهها میتوان به عبدالحمید کاتب، ابن العمید و صاحب بن عباد اشاره کرد، نامههای غیررسمی یا دوستانه، نوشتههایی هستند که یک دوست برای دوست دیگر مینویسد؛ از مشهورترین نویسندگان این نوع میتوان جاحظ و ابن زیدون را نام برد.
دومین شکل نثر عربی، خطابه است که مسلمانان پس از شعر، به خطابه اهمیت زیادی دادند؛ چراکه سخنی فصیح، همراه با شور و خیال بود. خطابه در جاهلیت و صدر اسلام نقش مهمی داشت، عربها از کودکی فرزندان خود را فن خطابه میآموختند و کتابهای ادب، خطبههای فراوان و بلیغی را دربردارند.[3]
از مشهورترین خطیبان عصر راشدی، حضرت علی بن ابیطالب رضیاللهعنه است که کتاب «نهج البلاغه» شامل سخنرانیها و نامههای منسوب به اوست، گرچه بسیاری از خطبههاییکه به او نسبت داده شدهاند، در واقع از او نیستند، خطابه در عصر اموی نیز شکوفا بود؛ بسیاری از خلفا و امرا مانند «عبدالملک بن مروان»، «حجاج بن یوسف» و «زیاد بن أبیه» خطیبانی توانا بودند که از خطابه برای رساندن مقاصد و تأثیر بر مردم بهره میبردند.
این دوره خطبههای فراوانی با عباراتی بلیغ و افکاری غنی به یادگار گذاشته است؛ اما در عصر عباسی، خطابه نسبت به ادوار پیشین رو به افول گذاشت و در میان خلفا کسی به عنوان خطیب برجسته شناخته نشد.[4]
همچنین مسلمانان به امثال (ضربالمثلها) علاقهمند بودند، آنها را جمعآوری کردند و کتابهایی دربارۀ آن نوشتند و از مشهورترین این کتابها «مجمع الأمثال» اثر علامه «میدانی» و «المستقصی فی أمثال العرب» تألیف علامه زمخشری است که فرهنگنامهای از امثال عربی به ترتیب حروف الفبا است.
مسلمانان در بخش داستان نیز میراث عظیمی دارند که همچنان خوانندگان را با گسترۀ خیالپردازی، لطافت تصورات و رویدادهای شگفتانگیزش مجذوب میکند و از مشهورترین داستانهای آن دوران میتوان به داستانهای «عنتر» یا «عنترة» (قهرمان سیاهپوست قبیلۀ عبس)، «سیف بن ذی یزن» (قهرمان یمنی)، «ابوزید هلالی» (قهرمان مغربی) و «الظاهر بیبرس» (سلطان مصر و از قهرمانان جنگهای صلیبی و مغولی) اشاره کرد.
در قرن چهارم هجری، داستانهای ادبی کوتاهی با عنوان «مقامات» پدید آمدند که از مشهورترین نویسندگان مقامات، «بدیعالزمان همدانی» وفات ۳۹۸ هجری است که حدود ۴۰۰ مقامه نوشت. داستانهای او بر محور دو شخصیت اصلی، یکی «عیسی بن هشام» و دیگری «ابوالفتح اسکندرانی»، میچرخند؛ پس از او نیز «ابن ناقیا» وفاتیافته در سال ۴۸۵ هجری به این شیوه ادامه داد، وی کسی بود که در سبک بدیعالزمان همذانی قلم زد و سپس «حريری» وفات ۵۱۶ هجری آمد که مقامههایش حول ماجراهای «ابوزید سرُوجی» و «حارث بن همام» میچرخید و هر دو شخصیتی باهوش و زیرک بودند.[5]
ابن خلدون دربارۀ مهمترین کتابهای ادبی میگوید که پایههای اصلی آن چهار دیوان است:
۱. «ادب الکاتب» نوشتۀ امام ابن قتیبه رحمهاللهتعالی؛
۲. «الکامل» اثر امام مبرد رحمهاللهتعالی ؛
۳. «البیان و التبیین» تألیف جاحظ معتزلی؛
۴. «النوادر» نوشتۀ امام ابوعلی قالی.
در کنار این آثار، کتابهای برجستۀ دیگری نیز وجود دارند که نمیتوان آنها را در این حوزه نادیده گرفت؛ مانند «العقد الفرید» نوشتۀ امام «ابن عبد ربه» وفات ۳۲۸ هجری و «الأغاني» اثر امام «ابوالفرج اصفهانی» متوفای ۳۵۶ هجری) و آثار دیگر.[6]