
نویسنده: عبیدالله نیمروزی
فیلسوف افغانستان؛ سید جمالالدین افغان
بخش سیوپنجم
کینهتوزی پادشاه در برابر سید جمالالدین
پادشاه بهجای عمل به نصایح سید جمالالدین، نسبت به او کینه به دل گرفت و با برنامههای اصلاحاتی حکومت شریف مخالفت ورزید. این وضعیت باعث بیثباتی در فضای سیاسی کشور شد و مردم را به هیجان آورد. سید جمالالدین از بزرگترین رهبران و محرکان این خیزشها بهشمار میرفت. در این میان، توفیق باشا نیز به تحریک قنسل فرانسه و همکاری ریاض باشا، صدر اعظم، اقدام به سرکوب اصلاحطلبان کرد.
او نخستین گام را با زندانی کردن کسانی برداشت که خواستار قانون اساسی بودند و سپس تلاش کرد جنبشهای انقلابی را با ترور و تهدید خاموش سازد، چنانچه براون در کتاب «الثورة الفارسية» مینویسد، حکومت بریتانیا پادشاه جوان را وادار کرد که سید جمالالدین را از مصر تبعید کند. ازاینرو، در ماه اوت (آب) ۱۸۷۹ م / ۶ رمضان ۱۲۹۶ هـ، هنگامیکه سید جمالالدین نیمهشب از قهوهخانۀ متاتیا بهسوی خانۀ خود در حرکت بود، توسط مأموران بازداشت و به نظارتخانه منتقل شد.
وی شب را در کنار مجرمان و عربدهجویان سپری کرد و صبح روز بعد، همراه با خدمتکارش ابوتراب، با یک کالسکه سرپوشیده (دَبه) به سویز فرستاده شد؛ حتی فرصت نیافت لباسهای خود را بردارد و بلافاصله با یک کشتی مسافربری به هند تبعید گردید.[1]
تبلیغات حکومت علیه سید جمالالدین
پس از تبعید سید جمالالدین، حکومت مصر از طریق ادارۀ مطبوعات خود، در ۲۶ اوت ۱۸۷۹، اعلامیهای رسمی صادر کرد که سراسر دروغ و افترا بود. در این اعلامیه، سید جمالالدین به الحاد و نفاق متهم شد و حتی نام او را تحریف کرده و «ضلالالدین» خواندند. همچنین، جراید مصری موظف شدند که علیه او تبلیغات گستردهای انجام دهند و او را رهبر یک جمعیت سری معرفی کنند که به فساد در دین و دنیا مشغول است.
روزنامههاییکه از این دستور سرپیچی کردند، مورد سانسور قرار گرفتند؛ چنانچه یکی از جراید که سردبیر آن از شاگردان سید جمالالدین بود، به همین علت توقیف شد. متن اعلامیهای که در روزنامه اهرام مصر در ۲۸ اوت ۱۸۷۹ منتشر شد، به این شرح بود:
حکومت اطلاع یافته که در مصر جمعیت سریای وجود دارد که متشکل از جوانان بیبندوبار است و مردم را در امور دین و دنیا به فساد میکشاند. رئیس این جمعیت، فردی بهنام جمالالدین افغانی است که پیشتر از کشورش تبعید شده و در آستانۀ مقر خلافت اسلامی نیز مرتکب فساد گردیده است، ازاینرو، حکومت مصر بر خود لازم دانست که این فساد را ریشهکن کند و تصمیم گرفت او را از طریق سویز به حجاز تبعید نماید تا دیگران عبرت بگیرند و در راه فساد قدم نگذارند.[2]
سید جمالالدین و میراث او در مصر
اگرچه سید جمالالدین از مصر تبعید شد، اما تعالیم و شاگردانش در آنجا باقی ماندند و انقلابیکه او برافروخته بود، همچنان در دلهای مردم شعلهور بود. حضور او در مصر برای خودش و مردم آن کشور، همچون یک مدرسۀ سیاسی و فکری بود.
سید به شاگردانش میآموخت که مجلس پارلمانی واقعی، تنها زمانی قدرت دارد که ناشی از ارادۀ ملت باشد و اگر به دست پادشاه یا قدرتهای بیگانه تأسیس شود، قدرتی موهوم و زودگذر خواهد بود. او معتقد بود که تاریخ نشان نداده است که هیچ پادشاهی بهطور داوطلبانه از قدرت دست بکشد تا ملت بر سرنوشت خود حاکم شود. بزرگترین آرزوی ملتهای دربند این است که از سلطۀ بیگانگان و حکومتهای استبدادی رهایی یابند.
شاگردان سید جمالالدین و ادامۀ راه او
پس از تبعید سید جمالالدین، شاگردانش همچنان مسیر او را ادامه دادند، زمانیکه محمد عبده به زادگاهش تبعید شد و فضای سیاسی مصر ملتهب گردید، علما به پا خاستند و از شیخالاسلام، مفتی اعظم مصر، خواستند که فتوایی مبنی بر عدم صلاحیت توفیق باشا برای سلطنت صادر کند. در همین دوران، مویلحی، عطار و راضی، نمایندگان مجلس شورای ملی را برای جهاد در راه تدوین قانون اساسی ترغیب میکردند و عبدالله ندیم با سخنرانیهای آتشین خود، مردم را به اعتراض علیه مداخلۀ بیگانگان دعوت مینمود.
دکتر علی حدیدی مینویسد که سید جمالالدین هر یک از شاگردان خود را بهگونهای پرورش میداد که در آینده بتوانند اندیشههای او را گسترش دهند. یکی از این شاگردان، عبدالله ندیم، خطیب و سخنرانی توانمند بود که تأثیر عمیقی از سید پذیرفته بود. سید با او بهگونهای رفتار میکرد که گویی از آینده او آگاه است و میداند که روزی نخستین خطیب انقلابی مصر خواهد شد که مردم را به آزادیخواهی فرا میخواند.
ندیم به مدت چهار سال، بهطور منظم و بدون وقفه، از محضر سید جمالالدین بهره میبرد؛ چنانچه پس از اتمام کار روزانه، فوراً نزد استاد خود میشتافت و همچون سایهای او را دنبال میکرد، او درسهای استادش را بهخوبی درک میکرد و در سخنرانیها و نوشتههایش به کار میبست، به این ترتیب، اندیشههای سید جمالالدین نهتنها در دل شاگردانش جای گرفت؛ بلکه به انقلابی تبدیل شد که مردم مصر را به حرکت درآورد.[3]
آغاز انقلاب عرابی و سید جمال الدین
همان بود که عرابی و برادران نظامی او در برابر ظلم و ستم شاهی آشوب برپا کردند تا ملت دست به کار شود و در یک انقلاب تمام عیار اخلاصمندانه علیه استبداد داخلی و مداخلۀ خارجی سهم گرفتند. مورخان به اجماع و اتفاق گفتهاند که در هرم و محور این انقلاب، سید جمالالدین قرار داشت و نخستین کسی بود که آواز آزادیخواهیاش در همهجا طنین افکند، این انقلاب باعث شد که حرکت اصلاحی به داخل قوای عسکری آغاز شود و افسران مصری در پرتو این اصلاحات از سیطره و حاکمیت ترکهای شرکسی خلاص شوند. این حرکت اسلامی فراگیر شد و شکل انقلابی به خود گرفت که مبنای آرزوهای ملت بر آن استوار بود و زبان حال ملت را از مداخلۀ اجانب بهگوش همه میرسانید، از بحران مالی و نبودن آزادی و ضایع شدن کرامت انسانی سخن میگفت. این دردها و آرزوها مانند صاعقه فراگیر شد و شکل و صبغۀ روشن به خود گرفت که انقلاب برای تحقق آن کار و پیکار کرد و در مقدمۀ آن اصلاح نظام عسکری و طلب زندگی در روشنی حاکمیت قانون بود.[4]
پاسخ سید جمال الدین به مخاطرات و تنگناها
جمالالدین در شهر حیدرآباد که قبلاً محل اقامت او تثبیت شده بود، اقامت کرد، هنوز اخبار انقلاب عرابی در مصر در سراسر هند فراگیر نشده بود که در هند نشانههایی از انقلاب مشابه انقلاب مصر دیده شد، بنابراین حکام او را از حیدرآباد به کلکته منتقل کردند و او را مجبور به اقامت در آنجا گردانیدند و به شدت مراقبت از وی ادامه یافت و سید مدت هفت ماه را در بیخبری خلاف ارادۀ خود از زندگی سپری کرد؛ سپس انگلیس او را آزاد گذاشت و این زمانی بود که انگلیس مصر را در اشغال خود درآورد؛ زیرا انقلاب عرابی به دلیل توطئهها و برنامههای خارجی و تکیه و اعتماد زمامداران به کشورهای خارجی و بیتفاوتی دولت عثمانی ناکام گردید. مقامات بریتانیا سید را آزاد گذاشتند که هرجا میخواهد برود؛ اما از سفر به کشورهای اسلامی منع گردید تا مبادا سید با ورود خود برنامههای بریتانیا را در شرق میانه بر هم بزند.
ادامه دارد…
[1] . حکیم مشرق زمین ص۶۹.
[2] . حکیم مشرق زمین ص۷۰.
[3] . منبع: قصة الكفاح بين العرب و الإستعمار، ص ۱۴۹.
[4] . عبدالله الندیم، خطیب الوطنیة، ص ۴۴.