علمای دیوبند، سنّیان خود رأی نیستند که بتوان یک لقب فرقهای به آنان داد، همچنین فقط سنی رایج شده نیستند که در نشیب و فرازهای زمانه، رسمها و بدعتهای آن، به وجود آمده باشند و هیچ دستورالعمل آسمانی در نزد آنان نباشد.
آنان یک گروه بیبندوباری نیستند که ارتباطی با معلمان و مربیان نداشته و یا هیچ نسبت و استنادی از آنان در دست نداشته باشند، بلکه الفاظ، معانی، ذوق عمل و کیفیات عملی آنها، همه و همه با برنامهریزی و تربیت مربیان پیش میرود که زنجیرۀ آن با سند پیوسته از گذشتگان عبور میکند و به شخص پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم میرسد و هیچگونه انقطاعی در آن وجود ندارد.
به این ترتیب، از تعلیم و تعلم مداوم در آنها نیروی تشخیص پسندیده و ناپسندیدۀ الهی، حلال و حرام، جایز و ناجایز، سنت و بدعت، توحید و شرک بهوجود آمد و این همان فرقان است که از تقوا بهوجود میآید:
«إِن تَتَّقُواْ الله يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا».10 از سوی دیگر، عقیده و محبت شخصیتهای مقدس، صحبت و همنشینی و تربیت آنها توانست در قلوبشان محبّت الهی و محبت با پیامبر صلیاللهعلیهوسلم ، محبت با صحابهی کرام رضیاللهعنهم و محبت اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوسلم، محبت با مجتهدان امت، محبت با اولیا، محبت با عارفان، محبت با علما و محبّت با حکما رحمهمالله را ایجاد کند.
به راستی، همۀ این امور با ذکر و فکر مداوم و با «قال الله» و «قال الرسول» پدیدار خواهد شد، زمانیکه انسان مصداق این آی مبارکه قرار گیرد: «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ الله قِيَٰما وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ».11 همچنین به خاطر آمیزش عناصر دوگانه «کتابها و شخصیتها» در علمای دیوبند؛ اعتدالپسندی، میانهروی، سعۀ صدر و حسن اخلاق نمودار شده است. عقیده و اطاعت از شخصیتها در آنان، تواضع و خاکساری بهوجود آورده است و غرور علمی و فخرفروشی در آنان راه ندارد، علم کتاب و سنت، حدودشناسی و شناخت مراتب افراد را در آنها به وجود آورده است که به سبب آن وقار، خودشناسی و خودداری پدید آمد که ذلت، پستی و خوی نوکری نتوانست در آنها ریشه بدواند.
بههمین علت، علمای دیوبند شکار شبهات نشدهاند که این خود فتنهای علمی است که یهودیان را به تکبر، نخوت و جحود واداشته و آنها را سزاوار غضب الهی قرار داده است، همچنین آنان گرفتار شهوتها نشدهاند که این فتنۀ عملی و سرچشمهٔ بدعتها است که آن هم منجر به شرک میشود، آنگونه که مسیحیان را به بردگی شخصیتها کشاند و آنها را گمراه کرد؛ بلکه آنان از هر دو جنبۀ غلو دور هستند. بهراستی، علمای دیوبند همان گروه اهل حق را تشکیل دادهاند که نمیتوان لقب دیگری، به جز «اهل سنتوجماعت» برایشان تجویز کرد. بدین سبب، میبینیم که آنان از سویی؛ متواضع، باوقار، خودگزار، خوددار و دانشمند هستند و از سویی دیگر، از تعلی و تکبّر بیزار هستند.
آنان پیروان و نیازمندان اسلاف هستند و از تصور خدایی در مخلوق، بری هستند. آنان خاکسار، باجرأت، با حوصله، کتابی و شخصیاتی نیز هستند.
بر کفی جام شریعت بر کفي سندان عشق هر هوسناکی نداند جام و سندان باختن
پس این لقب، بر اساس اصول اساسی، تنها به کسانی منتطبق میشود که جامع صفات مذکور باشند و مفهوم مجموعهٔ «ما» و «أنا» را اثبات کنند. «ولكل من إسمه نصيب.»
خلاصه اینکه، علمای دیوبند تنها «سنت» را بهعنوان اندیشهٔ دینی و شیوهٔ عملی خود انتخاب نکردهاند، که مفهوم لفظی یا لغوی آن را بگیرند و بر اساس احساسات فردی یک فرقۀ خودرأی، چارچوبی بسازند و در دریای «سنت» یا «قرآن» بدون هیچ ریسمانی غوطهور شوند و از ارتباط با رهبران و راهشناسان بیبهره باشند.
همچنین، آنان تنها «الجماعة» را انتخاب نکردهاند که در نتیجهٔ ارادت و محبت نسبت به شخصیتهای مقدس، تمام اعمال و اقوال فردی و خصوصی آنها را کورکورانه پیروی کنند و یک گروه شخصیتپرست و متعصب تشکیل دهند، بیآنکه اصول، قوانین یا دلایل روشنی در دست داشته باشند و معیار مذهبشان صرفاً تقلید کورکورانه از پدرانشان باشد.
بهراستی، علمای دیوبند از افراط و تفریط دوری کردهاند؛ زیرا نزد آنان قانونی شریعت (کتاب و سنت) وجود دارد که بر اساس آن استنباط صورت میگیرد. همچنین، قانون طریقت؛ یعنی اصلاح باطن از طریق تربیت شخصیتهای مقدس نیز نزد آنان وجود دارد. بنابراین، هم راه وجود دارد و هم راهنمایان. صراط مستقیم و «الذین انعمت عليهم» نیز حاضر است. راه انابت و جماعت منیبین نیز در مسیر آنان قرار دارد.
بهراستی، از آمیزش این دو عنصر، قلوب آنان از رهگذر استقامت به مقام «قلب سلیم» راه یافته و روح و روانشان از طریق تعلیم و تعلم احکام و معرفت ذات و صفات الهی، به مقام محبت الهی دست یافته است. آنان با این شعور توانستهاند مسائل و دلایل را درک کنند و با این محبت توانستهاند مراحل حقایق و معارف را طی کنند، که در نتیجه، جامعیتشان آشکار شده است.
اندیشهٔ دینی علمای دیوبند از مجموعهٔ «السنة» و «الجماعة» تعیین شده است؛ زیرا در سایر عقاید، عبادات، اخلاقیات، معاملات، و حتی سیاست و احوال و کیفیات دیگر نیز همین روح اعتدال و میانهروی جریان دارد.
از همین رو، روش علمای دیوبند برای فهم کتاب و سنت، در چارچوب ذات و قانون آن قرار نمیگیرد؛ چراکه در این زمان، جهل بهطور گسترده رواج یافته و کسانی که خود را دانشمند و باسواد میپندارند، ذوق و مزاج خود را معیار قرار داده و بر اساس آن مراد و مقصد نصوص را تعیین میکنند.
یکی از این روشهای خودساخته، خودرأیی است؛ بهگونهای که فرد الفاظ قرآن و حدیث را پیش روی خود قرار داده و بر اساس نظر شخصی خود هدف آن را تعیین میکند و سپس چنین میپندارد که مراد الهی نیز همان است.
روش دیگر، ملاک قرار دادن صرف لغت عربی است؛ بهگونهای که محاورات و اسلوب سخن را مبنا قرار داده و بر اساس آن مراد الهی را تعیین کند.
روش سوم آن است که عادتها، آداب و رسوم رایج در میان عموم مردم مبنا قرار گیرد و تلاش شود تا نصوص قرآن و حدیث مطابق با این عادات و رسوم تأویل و تفسیر شوند.
روش چهارم به مقتضیات و شرایط روزگار مربوط میشود؛ بدین معنا که عمل و طرز تفکری معیار قرار گیرد که با شرایط زمانه هماهنگ باشد و نصوص کتاب و سنت بر اساس آن تفسیر شوند. در این روش، ذوق و احساسات شخصی بهعنوان مفهوم و مراد الهی تلقی میشود.
اما مسیری که علمای دیوبند در پیش گرفتهاند، کاملاً متفاوت از این روشها است. اساس تفسیر آنان از نصوص قرآن و حدیث، نه خودرأیی است، نه صرفاً تکیه بر لغت، نه رسوم جاهلانه، افسانهها، حکایتها یا شرایط و اوضاع زمانه. بلکه اسلوب آنان بر دو رکن اساسی استوار است: «کتاب و سنت» و «استاد و مربی»، البته با رعایت دو شرط مهم:
۱. تسلسل اسناد: یعنی اتصال و پیوستگی زنجیرهٔ علمی از نسلهای گذشته تا زمان حاضر.
۲. طرز تفکر تربیتیافته از سلف صالحین: همانگونه که اصحاب گرامی رضیاللهعنهم از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم، تابعین از صحابه، تبع تابعین از تابعین و هر نسل از پیشینیان خود رحمهمالله، علم «کتاب و سنت» را فراگرفتهاند و از تعلیم و تربیت آنان ذوق و طبیعت خود را به ارث بردهاند.
در پرتو همین تعلیم و تربیت، مراد و مقصد نصوص قرآن و سنت که از جانب خداوند تعیین شده، بهدرستی فهمیده شده است. این روش، با سند علمی و عملی از سلف صالحین تاکنون ادامه یافته است. از طریق این زنجیرهٔ مستمر و متصل، مفاهیم و مرادهای الهی از رسولالله صلیاللهعلیهوسلم به صحابه، از صحابه به تابعین، و از تابعین به تبع تابعین رحمهمالله منتقل شده و در اذهان جای گرفته است و همچنان این انتقال ادامه دارد.
بنابراین، تا زمانی که تربیت و همنشینی با شخصیتهای صاحب ذوق و وجدان فراهم نشود، این عمق و توانایی در فهم مفاهیم الهی نمیتواند تنها از طریق مطالعه یا تأثیرپذیری از عادات اجتماعی، اوضاع زمانه، لغت و ادب، افسانهها و رمانها در قلبها نفوذ کند و مؤثر واقع شود.
این یک واقعیت است، هدایتیکه از طریق مجموعۀ هر دو عنصر به دست میآید، ضمن پیراستگی از افراط و تفریط بر شاهراه عدل و میانهروی خواهد بود، در نتیجه، کسانیکه هدایت یافتۀ این اندیشۀ دینی هستند، در آنها نیز همان میانهروی پدید خواهد آمد که اولین دستاورد آن، زدودن مادۀ فاسد عصبیت جاهلی است.
اینجاست که علمای دیوبند به سبب تربیت یافتن در همین اندیشۀ دینی – اعتدالی از لحاظ کلی، از این تعصبات جاهلی دور بوده و همیشه راه اعتدال را پیمودهاند. آنان هیچگاه با فرقههای اسلامی با تعصب و سختگیری برخورد نکردهاند؛ بلکه همۀ آنها را با نگاه اخوت نگریستهاند، برخوردی مسالمتآمیز داشتهاند و در تلاش بودهاند که همۀ فرقهها را بر یک نقطۀ اعتدال و میانهروی گرد هم آورند. اما اگر افرادی در صدد برآیند که نسبت به اندیشۀ دینی و شیوۀ عملی اهل سنتوجماعت بیاحترامی کنند، یا نسبت به سلف صالحین و امامان بزرگوار رحمهمالله جسارت و اهانت کنند و آنان را بر خطا و اشتباه بدانند و یا مسیر دیگری برای جامعه مشخص کنند. پرواضح است که علمای دیوبند در این هنگام سکوت و سهلانگاری نخواهند کرد، بلکه با وقار، با متانت و با روشی مدلل به دفاع بر میخیزند. بهراستی، چنین دفاعی را نمیتوان تعصب و حمیت جاهلی نامید، بلکه در واقع دفع تعصب و نزاع است که مصداق آیه: «وَجَٰدِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ».12 است. پس این امر نمیتواند بر میانهروی آنها اثر بگذارد؛ چنانکه تاریخ صدوپنجاه سالۀ آنان شاهد این مدعا است.