نویسنده: عبیدالله نیمروزی

فیلسوف افغانستان؛ سید جمال‌الدین افغان

بخش بیست‌ونهم

درس دوم: صنعت، رمز بقای انسان
در درس دوم، سید جمال‌الدین بر ماهیت انسانی و مسیر تکامل او تمرکز می‌کند. او بیان می‌دارد که انسان نیز مانند سایر حیوانات، در آغاز از لحاظ روش‌های رشد و سبک زندگی تفاوت چندانی با آن‌ها نداشت؛ اما به مرور زمان، از طریق تجربه و عمل، مسیر پیشرفت خود را یافت.
داستان هابیل و قابیل نمونه‌ای از این سیر تکاملی است. انسان از تجربیات پیشین درس گرفت و از طریق تعامل و انفعال با محیط، راه‌های جدیدی برای زندگی و بقا پیدا کرد، او گام‌به‌گام، بر حسب نیازهایش، به اختراع و توسعۀ صنایع روی آورد و در نهایت، از طریق صنعت توانست قدرت و نیرویی را که در میان سایر موجودات نداشت، به دست آورد.
سید جمال‌الدین در پایان، تأکید می‌کند که صنعت، پایه و اساس بقای نوع انسانی است. انسان، برخلاف دیگر موجودات، نمی‌تواند تنها با اتکا به قدرت بدنی خود در طبیعت بقا یابد؛ اما از طریق صنایع و فناوری‌ها می‌تواند به نیرویی فوق‌العاده دست پیدا کند و مسیر زندگی خود را هموار سازد.
قدرت صنعت و نقش عقل در تعالی انسان
صنعت، عامل قدرت و تأثیرگذاری
سید جمال‌الدین معتقد است که صنعت، خود نوعی قدرت است و قدرت همیشه تأثیرگذار است، خواه در قالب عمل (فعل) باشد و خواه در قالب تأثیرپذیری (انفعال). پس از این، او دربارۀ نیروی عقل سخن می‌گوید و بیان می‌دارد که قدرت عقل منحصر به انسان است و این نیرو، پایه و اساس سعادت و رستگاری بشر محسوب می‌شود، مشروط بر اینکه در مسیر صحیح خود هدایت شود.
اگر انسان نیروی عقلانی خود را صرفاً در تأمین نیازهای طبیعی و حسی به کار گیرد و آن را محدود به اشباع غرایز و لذت‌های جسمانی کند، در واقع، این نعمت بزرگ الهی را ضایع کرده است. به‌عنوان مثال، اگر هدف نهایی عقل صرفاً تأمین غذا، تقویت بدن، ارضای شهوت و برآوردن تمایلات نفسانی باشد، چنین فردی نیروی والای عقل را بیهوده تلف کرده و آن را مانند درختی بی‌ثمر ساخته است.
چنین شخصی، نه‌تنها از جایگاه انسانی خود سقوط می‌کند؛ بلکه در زمرۀ پست‌ترین حیوانات و حتی نباتاتی قرار می‌گیرد که از این نعمت عظیم محروم‌اند؛ اما کسی‌که بر تمایلات نفس خود مسلط باشد، آن را مهار کند و از سقوط در پرتگاه هوا و هوس نجات یابد، در مسیر عقلانیت گام برداشته است، چنین فردی ماهیت این جهان را به‌خوبی درک می‌کند و می‌داند که بقای نوع انسان وابسته به حفظ تعادل و تداوم حیات در نسل‌های آینده است.[1]
ضرورت همبستگی اجتماعی و تقسیم کار
هر فردی که خردمند باشد، می‌داند که این آرمان، یعنی تداوم حیات انسان و حفظ نسل‌ها، تنها زمانی تحقق می‌یابد که اعضای جامعه با یکدیگر همکاری و اتحاد داشته باشند؛ زیرا هیچ فردی به‌تنهایی قادر به تأمین تمام نیازهای خود نیست.
انسان در زندگی روزمرۀ خود به مهارت‌ها، صنایع و حرفه‌های مختلف نیاز دارد؛ اما عمر او اجازه نمی‌دهد که همۀ این مهارت‌ها را بیاموزد و در همۀ آن‌ها متخصص شود. بنابراین، او ناگزیر است که از دانش و توانایی‌های دیگران بهره ببرد؛ ازاین‌رو، همکاری و تقسیم کار امری ضروری است.
در چنین شرایطی، جامعۀ انسانی مانند یک بدن عمل می‌کند که اعضای آن را طبقات مختلف مردم تشکیل می‌دهند. هر عضو، وظیفه‌ای خاص دارد که در نهایت، به نفع کل بدن و در نتیجه، به سود خود او خواهد بود، اگر فردی از جامعه جدا شود و خود را مستقل و بی‌نیاز بداند، درحالی‌که توانایی تأمین نیازهای خود را ندارد، در واقع، خود را نابود کرده است، بی‌آنکه حتی متوجه باشد.
ارزش کار و مسئولیت اجتماعی
هنگامی‌که یک انسان عاقل و اندیشمند به این واقعیت‌ها پی ببرد، خود را عضوی مؤثر و واقعی در جامعه خواهد دانست. او می‌فهمد که تلاش‌هایش نه‌تنها به دیگران سود می‌رساند؛ بلکه در نهایت، به خودش باز می‌گردد.
تأمین نیازهای زندگی، به‌ویژه در درازمدت، بدون وجود صنایع و حرفه‌های مختلف ممکن نیست، صنعت، پایه و اساس بقای جامعه است و هر کسی‌که مهارتی مفید و مؤثر برای اجتماع نداشته باشد، باری بر دوش جامعه خواهد بود.
چنین فردی، نه‌تنها نفعی برای دیگران ندارد، بلکه مسئولیتی هم در قبال اصلاح خود احساس نمی‌کند؛ ازاین‌رو، بودن او در جامعه بی‌فایده است و نبودنش بهتر از بودنش خواهد بود، چرا که مانند عضوی زائد در بدن است که باید از آن جدا شود.[2]
سید جمال‌الدین افغان و پرورش شاگردان نهضت‌خواه
تشویق به نوشتن و تقویت تفکر آزاد
سید جمال‌الدین افغان شاگردان خود را به تمرین نویسندگی تشویق می‌کرد و آنان را به انتشار اخبار و نشر افکارشان علاقه‌مند می‌ساخت تا مهارت نوشتن را در آن‌ها تقویت کند، او از شاگردانش می‌خواست که در موضوعات خاصی که خود تعیین می‌کرد، بنویسند. بدین شیوه، سید می‌خواست استعداد و ذوق آنان را بیازماید و شخصیت آن‌ها را در مسیر صحیح و اجتماعی رشد دهد.
روایت شده است که روزی از شاگردان خود خواست در مورد «آزادی» مقاله‌ای بنویسند. سعد زغلول، یکی از شاگردان برجسته، متن بسیار خوبی نوشت، سید از نوشتۀ او چنین نتیجه گرفت که آزادی در مصر در حال پیشروی است؛ زیرا این جوان توانسته است تصویر روشنی از آزادی ارائه دهد.
مکتب فکری سید جمال‌الدین
سید جمال‌الدین همواره در تلاش بود تا شاگردان و پیروان خود را به تفکر، بحث آزاد و مناظره ترغیب کند. او موفق شد گروهی از نویسندگان تجددطلب را گرد هم آورد که هم در نوشتن مهارت داشتند و هم توانایی انتخاب موضوعات مفید و ثمربخش را دارا بودند.
مکتب فکری سید، همان مجالسی بود که در خانۀ خود، منازل دوستانش و دیگر محافل علمی برگزار می‌کرد؛ حتی قهوه‌خانه‌های معروفی همچون قهوه‌خانۀ متاتیا که در نزدیکی حدیقۀ ازبکیه قرار داشت، به محل تجمع اهل فکر و اندیشه تبدیل شده بود.
در این مجالس، روزانه ده‌ها و حتی صدها نفر از ادیبان، علما، صوفیان و دانش‌پژوهان گردهم می‌آمدند و پیچیده‌ترین مسائل علمی، اجتماعی و سیاسی را با سید در میان می‌گذاشتند. سید نیز با درایت خاص خود، مشکلات هر یک را حل کرده و پاسخ‌هایی اقناع‌کننده ارائه می‌داد.
شاگردان برجسته و پیشگامان نهضت بیداری
در همین محافل بود که بسیاری از پیشگامان نهضت بیداری اسلامی پرورش یافتند، از جملۀ این شخصیت‌های برجسته می‌توان به محمد عبده، سعد زغلول، محمود سامی بارودی، ادیب اسحاق، عبدالسلام موبلخی، سلیم نقاش، ابراهیم لقانی، علی مظهر، ابراهیم مویلحی و عبدالکریم سلمان اشاره کرد. این افراد، هر یک در آینده نقش مهمی در تحولات فکری، سیاسی و اجتماعی جوامع اسلامی ایفا کردند.
اعتراف سعد زغلول به نقش سید جمال‌الدین
سال‌ها بعد، سعد زغلول در اوج قدرت خود بیانیه‌ای صادر کرد و در آن اذعان داشت: «من این نهضت بیداری را ایجاد نکرده‌ام، چنانکه برخی از سخنرانان چنین گفته‌اند؛ اما من چنین ادعایی ندارم و حتی چنین تصوری نیز در ذهنم نمی‌گنجد، زیرا جنبش بیداری پیشینه‌ای طولانی دارد. این نهضت از دوران محمد علی پاشا و احمد عرابی آغاز شده است، اما آنچه به رشد و شکوفایی آن کمک کرد، تلاش‌های سید جمال‌الدین افغان، پیروان و شاگردان او بود و این حقیقتی است که نباید آن را انکار کرد، زیرا تنها افراد ضعیف و ناتوان هستند که واقعیت‌ها را کتمان می‌کنند.»[3]
محفل فکری قهوه‌خانۀ متاتیا
استاد احمد بهاءالدین در توصیف این دوره می‌نویسد: «سید جمال‌الدین افغان هر عصر در قهوه‌خانۀ متاتیا حاضر می‌شد و شاگردانش را گرد خود جمع می‌کرد. او در یک دست عطر و خوشبوکننده داشت و در دست دیگر قطعات بزرگی از قروت، که میان شاگردانش تقسیم می‌کرد. در اطراف او، ده‌ها تن از دانشجویان و متفکران حلقه می‌زدند. همراهان نزدیک سید، ادیب اسحاق و سلیم نقاش بودند که برخی از جلوه‌های فرهنگ جدید را از سوریه به مصر آورده بودند.
در همین قهوه‌خانه بود که محمود سامی بارودی، با سبیل‌های ضخیم خود که چند سال بعد در شورش احمد عرابی نقشی کلیدی ایفا کرد، حضور داشت. همچنین محمد عبده، جوانی کوتاه‌قد اما بلنداندیش و سعد زغلول، جوانی بلندقد، که سال‌ها بعد در ۱۹۱۹ میلادی انقلاب بزرگی را رهبری کرد و نخستین صدر اعظمی شد که با رأی مردم به قدرت رسید، در این محفل پرورش یافتند.»
بذر انقلاب در قهوه‌خانه‌های مصر
در این قهوه‌خانه، نسیم تغییرات و انقلاب‌های آینده می‌وزید. قهرمانان سیاسی و فکری آن دوران که هنوز سرنوشت خود را نمی‌دانستند، بر صندلی‌های کهنه و مندرس این قهوه‌خانه می‌نشستند و به سخنان سید جمال‌الدین گوش می‌دادند.
سید، این مرد شگفت‌انگیز، در میان حلقۀ شاگردانش نشسته، چپق خود را پی‌درپی می‌کشید و سخنانش را مانند صاعقه در فضا رها می‌کرد؛ سخنانی که خون‌ها را به جوش می‌آورد و رگ‌های غیرت و حرکت را در بدن جامعۀ اسلامی به تپش وا‌می‌داشت.[4]
ادامه دارد…
بخش قبلی |‌ بخش بعدی
[1] . حکیم مشرق زمین، صفحه ۵۱.
[2] . منبع قبلی، صفحه ۵۲.
[3] . حکیم مشرق زمین صفحه، ۵۴.
[4] . احمد بهاءالدین، أيام لها تاريخ، ص ۱۴-۱۵.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version