نویسنده: خالد یاغی­زهی

عالمی از دمشق

بخش دوم


پادشاه مصر پسری جاهل و بی­‌تجربه بود، پادشاهی را بدین خاطر به او ندادند که نه در عزم و اراده قوی‌­ترین مردم بود و نه فهیم‌­ترین آنان و نه داناترین‌شان؛ بلکه بدین خاطر که او پسر معزالدین ایبک بود.
 حکومت ممالیک بدترین حکومت­‌ها بود، تمام هم و غم مردانش پر کردن صندوق­‌های‌شان از طلا و شکم­‌های‌شان از غذاهای رنگارنگ و پر کردن قصرهای‌شان از غلامان و کنیزان بود.
پس مصر که چیزی را در اختیار ندارد، چکار کند؟ اما مصر عالمی دمشقی داشت که بدانجا مهاجرت کرده و در آن سُکنی گزیده و قاضی شهر و خطیب جمعه­‌ی آن گشته بود. عالمی که در قلبش ایمانی بود که اگر آن ایمان در سنگ سختی ریخته می‌شد، حیات در آن به جریان می­‌افتاد و اگر متوجه کوه محکمی می‌­شد، کوه را از جا برمی‌­داشت.
عالمی که می­‌دانست این ملتی که محمد صلی الله علیه وسلم تکانش داده که بیدار گشته و زمین را گشوده است، هنوز آثار قهرمانی­‌ای که با آن زمین را فتح کرد، در او موجود است، هنوز در رگ­‌هایش خاطرات جنگ‌­های پیروزمندانه‌­ای که در آن­‌ها فرو رفت و خون‌­های پاکی که ریخت و پیروزی­‌های درخشانی که از هر دشمن می­‌گرفت، باقی است، می‌­دانست که این ملت هرگاه دوباره به جهاد و فداکاری خوانده شود، لبیک می­‌گوید؛ چرا که در وجودش ایمانی دارد که شکست را به پیروزی، ضعف را به قوت و فقر را به دارایی بدل می­‌کند و از سنگ، بمب و از عصا، شمشیر برنده‌­ای می‌­سازد.
 اینجا بود که شیخ در میان اهالی مصر فریاد برآورد: ای مردم مصر! ثابت‌­قدم باشید و آماده­‌گیری کنید و با دشمن بجنگید که من ضامن پیروزی شما از طرف خداوند هستم.
ملتی را که در سینه‌­اش قهرمانی‌­ها خفته بود، بیدار کرد و آگاه گشت، شاهزادگان را جمع کرد و به آنان یادآور شد که غلامان چگونه آمدند و این شهر، آنان را پادشاه کرد؛ لذا حق این سرزمین است که از آن دفاع کنند، از زندگی و خوش‌بختی­‌شان در آن و از تمدنی که آن­‌ها را زیر سایه‌­ی خود گرفته بود و تاتاریان آمده بودند تا آن‌­را ریشه کَن کنند، از اسلامی که خداوند به‌وسیله‌­ی آن به آنان شرف داده و آنان را به سویش هدایت کرده بود.
از او پیروی کردند و پسری را که پادشاه شده بود، عزل نموده، قهرمان نیرومند و جنگجوی کارآزموده­‌ی جبهه‌­ها، امیر قطز را به جایش نشاندند و او را ملک ظافر (پادشاه پیروز) خواندند. امرا گفتند: ما مال نداریم؛ لذا از مردم بخواه که لشکر را کمک کنند. شیخ گفت: نه، تا اینکه شما هر چه دارید و آن طلا و نقره­‌ای که در قصرهای‌تان است و زیورآلاتی که زنان‌تان دارند، همه را درآورید و بخشش فقط برای خدا باشد تا از جانب او تعالی پیروزی به سراغ‌تان بیاید.
دل­‌های‌شان را تحریک کرد و ایمانی که در آن بود، بیدار شد؛ هر چه داشتند درآوردند، مردم که این را دیدند، در بذل و بخشش از یکدیگر پیشی می­‌جستند و اموال زیادی گرد آمد، ساز و برگ جنگی را آماده کردند و سلاح تهیه نموده و پادگان­‌های آموزشی در هر جا دایر شد، شهر با نعره‌­ها و تکبیرها به لرزه در آمد تا اینکه هر مصری فرمانده‌ی پیروز گشت و آرزوی هر مصری این بود که به جبهه برسد، همان­گونه که عاشق دوست دارد به معشوقه‌­اش دست یابد.
شیخ پیوسته مشغول بود، هرگاه شعله‌­ی ایمان در وجود برخی فرو می‌­نشست، از ایمان خود برآتش و نور آن می‌­افزود، هر سخنی از او دسته­‌ی جدیدی در صف جهاد بود، لشکر مصر به کامل‌­ترین شکل و بهترین آماده­‌گیری بیرون آمد که شهسواران ممالیک پیشرو آن بودند؛ اگر چه ممالیک، حاکمان بدی بودند؛ اما سخن حق باید گفته شود که واقعاً مردان جنگ و قهرمانان پیکار بودند.
لشکر در ماه مبارک رمضان ٦٥٨ هـ.ق به «بیسان» رسید و خواست که از بلندی‌­های «هضبه» به عین «جالوت» سرازیر شود که پایینش سیل خطرناکی را دید که هر چیزی را در راهش از صحراهای ترکستان و اطراف چین تا عین جالوت از میان برداشته بود، لشکر تاتار و مغول، هنگامی که سربازان این لشکر کوچک آن جمعیت را دیدند، نزدیک بود ترس به دل­‌های‌شان راه یابد و به یاد آوردند که مغول در راه خود لشکرهای بزرگ‌تر از آنان را از راه برداشته است، آنان با این جمعیت بزرگ چکار کنند؟ شیخ بلند شد و ضمانت پیروزی را که بر عهده گرفته بود، بر اساس وعده­‌ی الهی و اعتماد بر سخن خداوندی: ﴿إِن تَنصُرُوا اللهَ يَنصُرکُم.[1]  به آنان یادآور شد.
خون در رگ‌­ها به جوش آمد و شوق حماسه‌­آفرینی به کاسه‌­ی سرها رسید، لشکر مصر فرود آمد، فرودی مرگبار، لشکریان اسب­‌ها را می­‌تاختند و در پیروزی و شهادت با یکدیگر مسابقه می­‌دادند، چنان معرکه‌­ای بود که «ترس» هم از آن می‌­ترسید و «بیم» هم از آن بیم‌ناک بود و عاقبت پرده برداشت، از پیروزی مصری­‌ها، تاتاریانی که در راهشان هر نیرویی را به زمین زده و هر لشکری را از هم گسیخته بودند، شکست خوردند و مغلوب ایمانی شدند که این «عالم دمشقی» در جان­‌ها برافروخته بود.
شکست خوردند و خداوند مصر را نجات داد و جهان اسلام، فرهنگ و تمدن و آبادانی را رهانید و جنگ «عین جالوت» به سریال جنگ­‌های مقدسی پیوست که در آن‌­ها به خاطر دفاع از حق و خوبی و عدالت به میدان شتافتیم، سریال بدر، قادسیه، یرموک، جبل الطارق و حطین، مصر پیروز شد و حالا هم پیروز می‌­شود، در آن شکی نیست.
ادامه دارد…

[1] ـ سوره محمد/ آیه:۷.  

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version