نویسنده: ابورائف

نقش مسلمانان در شکل‌گیری و توسعۀ علوم

بخش سی‌وچهارم

علم فیزیک در میان دانشمندان عرب و مسلمانان
در ابتدا علم فیزیک توجه کافی از سوی دانشمندان عرب و مسلمانان را به خود جلب نکرد، زیرا فیزیک بخشی جدایی‌ناپذیر از علم هندسه بود. اما حسن بن هیثم (۳۵۴-۴۳۰ هجری) با تیزهوشی و نبوغ خود وضعیت را تغییر داد و توجه ویژه‌ای به علم فیزیک معطوف کرد تا جایی‌که این علم تحت سرپرستی او رشد کرد و استقلال کامل خود را از علم هندسه به دست آورد.
دانشمندان عرب و مسلمان نظریات جدید و تحقیقات ابتکاری دربارۀ برخی موضوعات در علم فیزیک که پیش‌تر توسط دانشمندان یونانی به‌طور مجرد و نظری مورد بحث قرار گرفته بود، مانند قوانین هیدرولیکی، جاذبۀ زمین، آینه‌های حرارتی، وزن مخصوص، شکست و بازتاب نور و علم اهرام، ارائه دادند.[1]
واقعاً، دانشمندان عرب و مسلمانان همچون بنی موسی بن شاكر، حسن بن هیثم، ابو ریحان بیرونی (۳۶۲-۴۴۰ هجری)، ابوالفتح خزاعی (درگذشته ۵۵۰ هجری)، قطب‌الدین شیرازی (۶۳۴-۷۱۰ هجری) و دیگران خدمت بزرگی به بشریت ارائه دادند که هیچ‌گونه تفاوتی با خدماتی که دانشمندان غربی مانند بلیز پاسکال (۱۰۳۲-۱۰۷۳ هجری) دانشمند فرانسوی، اسحاق نیوتن (۱۰۵۲-۱۱۴۰ هجری) دانشمند انگلیسی، ژان دالامبر (۱۱۲۹-۱۱۹۷ هجری) دانشمند فرانسوی و مایکل فارادی (۱۲.۶-۱۲۸۴ هجری) دانشمند انگلیسی، و دیگرانی که دانشمندان غرب آن‌ها را ستایش کرده و در تمامی محافل بین‌المللی به آن‌ها افتخار می‌کنند، ندارد.[2]
دانشمندان عرب و مسلمان آزمایش‌ها و اندازه‌گیری‌های آزمایشگاهی را بر روی پدیده‌های طبیعی انجام دادند که در نهایت آن‌ها را به اختراع روش‌های نوین تفکر و تحقیق علمی برای شناخت قوانین طبیعت رهنمون ساخت. این روش با تفکر علمی معاصر هم‌خوانی دارد. بنابراین، می‌توان گفت که دانشمندان عرب و مسلمان نخستین کسانی بودند که به‌طور کامل اهمیت علم فیزیک را درک کردند، علمی که به آن‌ها کمک کرد تا آزمایشگاه‌های علمی را برای تأیید صحت قوانین طبیعی خود ایجاد کنند.
ابوعلی سینا (۳۷۱-۴۲۸ هجری) آثار ارسطو طالیس (۳۸۴-۳۲۲ قبل از میلاد) را مطالعه کرد و به علم «صوت» توجه داشت. او ثابت کرد که بینایی سریع‌تر از شنوایی است، زیرا برای شنوایی، انسان به ارتعاشات هوا نیاز دارد.
دانشمندان عرب و مسلمان در علوم کاربردی شهرت داشتند، زیرا اصول علم صوت را در علم موسیقی به کار بردند که نقش مهمی در تمدن عربی و اسلامی در درمان بیماری‌های روانی ایفا کرد.
ابن یونس صدفی مصری (درگذشته ۳۹۹ هجری) اختراعی انجام داد که از آن برای اندازه‌گیری زمان در حین رصد ستارگان و هم‌چنین در آزمایش‌های فیزیکی خود استفاده می‌کرد. این موضوع به‌طور کامل ادعای نادرست دانشمندان غربی را که می‌گویند دانشمند ایتالیایی گالیله (۹۷۱-۱۰۵۲ هجری) مخترع رطوب (حرکت نوسانی) است و این دستاوردها تنها متعلق به آن‌هاست، رد می‌کند.[3]
دانشمندان چینی اختراعی انجام دادند که «قطب‌نما» نام داشت اما آن را در جادو، خرافات و افسانه‌ها استفاده کردند، اما دانشمندان عرب و مسلمان این دستگاه کوچک را گرفتند و خانه‌ای برای آن ساختند و از آن در جهت‌یابی استفاده کردند.
حسن بن هیثم چندین آزمایش برای کشف رابطه بین زاویه‌های سقوط و انکسار انجام داد و به‌طور علمی ثابت کرد که نسبت بین زاویه‌های سقوط و انکسار ثابت نیست، بلکه تغییر می‌کند. او بدین ترتیب نظریه‌های بطلمیوس (۳۵۵-۲۸۳ قبل از میلاد) که می‌گفتند «نسبت بین زاویه‌های سقوط و انکسار ثابت است» را رد کرد.
خلاصۀ کلام اینکه، دانشمندان عرب و مسلمان علم فیزیک را با کشف‌های شگفت‌انگیزی که در طبیعت نور و عملکرد آن، وضعیت ماه، رنگین‌کمان، آینه‌های مقعر، آینه‌های کروی، کسوف، خسوف و سایه‌ها انجام دادند، تکمیل کردند و دانشمندان غرب از علم آنان بدون استثنا بهره‌مند شدند.
ابن هیثم در علم اپتیک شهرت پیدا کرد، و تحقیقات و کشفیات او در این زمینه به‌طور وسیعی مورد استفاده قرار گرفت تاجایی‌که این تحقیقات در سراسر جهان منتشر شد. به‌عنوان مثال، کتاب «المناظر» ابن هیثم بیش از پنج بار به لاتین ترجمه شد، به‌دلیل اهمیت بالای آن.[4]
چرا دانشمندان عرب و مسلمان به علم فیزیک توجه داشتند؟
یونانی‌ها در کشفیات خود از روش تحقیق علمی مبتنی بر تجربه در تدوین قوانین یا بررسی صحت آن‌ها پیروی نمی‌کردند. آن‌ها نه مهارت علمی لازم را داشتند و نه ابزارهای ضروری، حتی میل لازم برای شناخت طبیعت از طریق تجربۀ علمی را نداشتند. بلکه آن‌ها از اندیشه‌های کلی پیش‌فرض شروع می‌کردند و استنتاج‌های خود را بر اساس آن‌ها به‌طور منطقی و با تفکر مجرد می‌ساختند.
یونانی‌ها علاقه‌ای به مطالعۀ ذرات نداشتند. آن‌ها بیشتر به دنبال شکل‌دادن یک ایدۀ کلی و جامع از جهان و نظام آن بودند. هم‌چنین، آن‌ها به کار فکری احترام می‌گذاشتند و کار دستی را تحقیر می‌کردند، بنابراین آن را کنار گذاشتند و معتقد بودند که کار دستی ذهن و روح را فاسد می‌کند.
فلسفۀ مجرد در دوران افلاطون به اوج خود رسید، کسی‌که گفتۀ معروفش این بود: «در زندگی ما نزدیک‌ترین راه به شناخت این است که از تماس با جسم تا حد امکان پرهیز کنیم و خود را از آن پاک کنیم تا زمانی‌که خداوند ما را آزاد کند.»
افلاطون معتقد بود که نیازی به مطالعۀ حرکت اجرام سماوی نیست، مگر این‌که اطلاعات تقریبی در مورد حرکت‌های ایده‌آل برای سرعت مطلق و کندی مطلق به ما بدهد. این حرکت‌های مطلق با مشاهده قابل درک نیستند، بلکه طبق نظر او تنها با عقل قابل درک هستند.
پس تعجبی ندارد که فیزیک یونانی مجموعه‌ای از اندیشه‌های مجرد و تفکرات بی‌اساس باشد؛ زیرا دانشمندان یونان در تلاش‌های خود برای درک طبیعت به فلسفۀ مجرد تکیه می‌کردند، بدون این‌که برای تجربه نقشی قابل توجه در آن تلاش‌ها قائل شوند.[5]
دانشمندان مسلمان این پایۀ ضعیف را از یونانی‌ها گرفتند و آن را گسترش دادند و علم فیزیک را به علمی تبدیل کردند که به تجربه و استقراء تکیه دارد، نه فلسفه، علی‌رغم آنچه که گفته شد.
دانشمندان یونان میراثی در علم مکانیک به‌جا گذاشتند که بخشی جدایی‌ناپذیر از علم فیزیک محسوب می‌شد.
کتاب «مکانیک» از ارسطو (۳۸۴-۳۲۲ قبل از میلاد) به دانشمندان یونانی نسبت داده می‌شود که در آن روش‌های یافتن جمع نیروهای عمود بر هم توضیح داده شده است. هم‌چنین، این اعتبار به یک دانشمند یونانی دیگر، آرشمیدس (۲۸۷-۲۱۲ قبل از میلاد) تعلق دارد که در ایجاد ایده‌های مکانیکی زیر پیشگام بود:
۱- ایدۀ مرکز ثقل که در آن آثار متعددی دارد.
۲- ایدۀ اهرم که می‌گوید «نیرو به‌طور معکوس با طول اهرم‌ها نسبت دارد.»
۳- ایدۀ چگالی.[6]
دانشمندان مسلمان به تألیفات «آرشمیدس» و «هیرو» (۱۵۰ میلادی) توجه زیادی داشتند و نظریات و ایده‌های علمی آن‌ها را در زمینۀ علم مکانیک گسترش دادند، چرا که این موضوع در علوم کاربردی اهمیت زیادی داشت.
شاید یکی از مهم‌ترین عواملی که باعث تأخیر علم فیزیک در دوران یونان شد، تکیۀ کامل آن‌ها بر ایده‌های فلسفی مجرد و به‌نوعی کنار گذاشتن تجربۀ علمی باشد، که اساس این هنر حیاتی به‌شمار می‌آید.
اگر بخواهیم قضاوتی در مورد نقش دانشمندان یونان در زمینۀ علم فیزیک داشته باشیم، باید آن‌ها را به‌خاطر تأخیر در این علم مهم مورد انتقاد قرار دهیم، زیرا آن‌ها برخی از ایده‌های فیزیکی را از مصریان باستان و دانشمندان بابل به ارث بردند که مبتنی بر تعامل علمی و برخی تجربیات علمی ابتدایی بود. به‌طور کلی، علم فیزیک در دوران یونان بر پایۀ ایده‌های فلسفی محض و روش‌های تجریدی و استنباط عقلانی بنا شده بود.
اما زمانی‌که دانشمندان مسلمان به این علم توجه کردند، آن را با مطالعۀ دقیق بر پایۀ تجربه و استقراء بررسی نمودند و سپس روش عملی تحقیق و تجربه را که امروزه توسط دانشمندان معاصر به کار می‌رود، انتخاب کردند.
دانشمندان مسلمان تنها به اندازه‌ای از دانشمندان یونان بهره بردند که آرشمیدس، ارسطوطالیس و هیرو از دانشمندان مصر و بابل دریافت کرده بودند.
در حقیقت، دانشمندان مسلمان مواد خامی را که از دانشمندان یونان به ارث برده بودند، با تکیه بر تجربیات و تحقیقات علمی کاربردی خود توسعه دادند. بنابراین، دانشمندان مسلمان مبتکران روش تحقیق علمی بودند.[7]
ادامه دارد…
[1] . روائع الحضارة العربیة والإسلامیة فی العلوم، ص: ۱۷۶.
[2] . تاریخ العلوم عندالعرب، ص: ۲۲۳.
[3]. روائع الحضارة العربیة والإسلامیة فی العلوم، ص: ۱۶۸.
[4]. همان منبع.
[5] . ماذا قدم المسلمون للعالم؟ ص: ۲۶۱.
[6] . روائع الحضارة العربیة والإسلامیة فی العلوم، ص: ۱۶۸.
[7]. ماذا قدم المسلمون للعالم؟ ص: ۲۶۹-۷۰.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version