در یادداشت قبل برخی از نظریات لنین به بحث گرفته شد، در این یادداشت به سایر نظریاتش پرداخته میشود.
مارکس در مورد احزاب سیاسی زیاد سخن نگفته بود؛ زیرا احزاب سیاسی در زمان او به اندازۀ قرن بیستم نقش مهم نداشت. اما لنین معتقد بود که چون آگاهی سیاسی نسبتبه مفهوم استثمار در طبقۀ کارگر روسیه به کندی رشد میکند، نظریۀ خودش را در مورد حزب «پیشتاز» توسعه داد. لنین در کتاب «چه باید کرد؟ (۱۹۰۲)» استدلال میکند که برخی از مردم از نظر سیاسی بسیار آگاهتر از دیگران هستند و باید مسئولیت هدایت جامعه به سمت سوسیالیسم را بر عهده بگیرند. این رویکرد نخبهگرایانه نسبتبه یک حزب سیاسی است و با استدلالهای افلاطون در حمایت از حکومت توسط پادشاهان فیلسوف مقایسه شده است. علاوهبراین، حزب مذکور باید بسیار مخفی باشد.
برخی به این دلیل از مواضع لنین دفاع کردهاند که معتقدند وجود چنین حزبی مخفی و بسته که لنین از آن طرفداری میکرد، در شرایط سرکوبگرانۀ تزاری در اوایل قرن بیستم لازم بود. اما واقعیت این است که حزب بلشویک -که در نهایت به حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد- حتی بعد از به دست گرفتن قدرت، بسیاری از ویژگیهای اصلی خود را تغییر نداد. در واقع لنین در سال ۱۹۲۱ مدتها پس از سرنگونی سلطنت، خواستار نظم و انضباط شدیدتری درون حزب شد. دیدگاه لنین مبنی بر اینکه یک حزب کمونیستی باید نخبهگرایانه و مخفیانه باشد، یکی از مهمترین میراثش بود.
نظریۀ لنین در مورد امپریالیسم در اینجا خاص و درخور توجه است؛ زیرا در نهایت منجر به توجيه تغییرات چشمگیر نسبتبه رویکرد مارکس شد. این نظریه متعاقباً توسط انقلابیون در بسیاری از نقاط جهان در موقعیتهایی که احتمالاً خود مارکس کاملاً نادرست میدانست، برای توجیه در دست گرفتن قدرت استفاده شد.
در تجزیه و تحلیلی طولانی درخصوص دلایل وقوع جنگ جهانی اول که در سال ۱۹۱۷ منتشر شد، لنین اظهار داشت که امپریالیسم «بالاترین مرحلۀ سرمایهداری است.»[1]
امپراتوریهای بزرگ اساساً جهان را بین خودشان تقسیم کرده بودند و به گفتۀ لنین، تنها راهی که اکنون هر یک از امپراتوریها میتوانستند به جستوجوی منابع بازارهای جدید و نیروی کار ارزان ادامه دهند، تصرف مستعمراتِ سایر قدرتهای امپراتوری بود.
لنین این انگیزۀ مداوم برای گسترش قلمرو و کسب سود را اساس درگیری بین قدرتهای بزرگ اروپایی در جنگ جهانی میدانست. ارتباط این امر با توسعۀ کمونیسم این است که لنین از نظریۀ خود برای توجیه تصاحب قدرت توسط بلشویکها در روسیه استفاده کرد؛ به رغم آگاهی از اینکه طبق تحلیلهای کلاسیک مارکسیستی، روسیه هنوز آمادۀ یک انقلاب سوسیالیستی نبود. او اعتقاد داشت روسیه -که صنعتیشدن خود را از اواخر قرن نوزدهم با جدیت آغاز کرده بود، ولی هنوز بخش اعظم آن کشاورزی بود- ضعیفترین حلقه در زنجیرۀ کشورهای سرمایهداری است. اگر این زنجیره در ضعیفترین نقطۀ خود بشکند، تمام بنای سرمایهداری بینالمللی فروخواهد ریخت. سپس روسیه بهوسیلۀ کشورهایی که برای حرکت از سرمایهداری به سوسیالیسم به اندازۀ کافی توسعه یافته است، مانند انگلیس فرانسه و آلمان، جذب مدار جدید سوسیالیسم بینالمللی خواهد شد.
در اوایل دهۀ ۱۹۲۰ معلوم شد که سرمایهداری فرونمیپاشد، اما بلشویکها تمایل نداشتند قدرتی را که در اکتبر ۱۹۱۷ به دست آورده بودند، تسلیم کنند. به این ترتیب، لنین تغییری اساسی در نظریۀ کلاسیک مارکسیستی ایجاد کرد. نکتۀ آخر در مورد سهم لنین در نظریۀ کمونیسم این است که او نسبتبه مارکس تمایز واضحتری بین سوسیالیسم و کمونیسم قائل شد. مارکس غالباً از این اصطلاحات بهجای یکدیگر استفاده میکرد. هرچه گاهی اوقات سوسیالیسم را پیشدرآمد کمونیسم میدانست، اما لنین به شکل صریحتری اظهار داشت که توزیع ثروت در سوسیالیسم باید مبنایی متفاوت از کمونیسم داشته باشد و اصل راهنما در مورد کمونیسم که قرار بود «از هر کس به قدر توانش، به هرکس به قدر نیازش» باشد، در مورد سوسیالیسم به این شکل تغییر میکند: «از هر کس به قدر توانش، به هر کس به قدر کارش».
از این تمایز برای توجيه تفاوتهای بعضاً قابلتوجه درآمد در کشورهای کمونیست استفاده میشد. لنین همچنین نسبتبه مارکس، روی ضرورت یک دولت قدرتمند بلافاصله پس از یک انقلاب سوسیالیستی تأکید بیشتری داشت؛ دولتی که متعاقباً به دست کمونیستهای در قدرت افتاد.
استالینیسم
مرسوم است که نظرات و اندیشهها را به نام فردی خاص نامگذاری میکنند. موارد مشخص این امر را میتوان در مسیحیت، بودیسم، کنفوسیوسیسم، داروینیسم، مارکسیسم، بناپارتیسم، کینزیسم و… مثال زد. شخص ژ. استالین نیز «ایسم» خود را دارد. استالینیسم در بسیاری از بحثها به نمونهای از درک ذهنی تبدیل شده که معمولا مفهومی منفی و نوعی مارک منفی دربردارد. باوجوداین، وقتی از مردم دربارۀ تعریف استالینیسم سؤال میشود، بلافاصله هرکسی تعریف خاص خودش را ارائه میدهد که اندکی متفاوت از دیگران است. بنابراین، ما دربارۀ استالینسیم واژه و اصطلاح خاصی داریم، اما تعریفی واضح و روشن نداریم.
لنین در ژانویۀ ۱۹۴۲ درگذشت و ویژگی بارز سیستمهای کمونیستی -ناتوانی یا عدم تمایلشان در برقراری سیستمی برای جانشینی رهبری- بلافاصله آشکار شد.
در اواخر دهۀ ۱۹۲۰ استالین که نژاد گرجی داشت، در مبارزات جانشینی رهبری علیه رقبایی مانند لنون تروتسکی پیروز شد. تصویر استالین تا آن زمان فردی سازشکار و میانهرو و در تقابل آشکار با تروتسکی بود که یک روشنفکر درخشان اما غالباً سرسخت و بیرحم بود. تصویر مصالحهجوی استالین کنایهآمیز بود؛ زیرا پس از تثبیت قدرت، او بهعنوان یکی از ظالمترین دیکتاتورهای تاریخ ظاهر شد. گرچه استالین از خرد اصیلی برخوردار نبود، اما در نظریۀ کمونیسم سهم داشت و گاه اعمال خود را از طریق مفاهیم شبهنظری توجیه میکرد. مهمترین سهم استالین در نظریۀ کمونیسم دفاع از مفهوم سوسیالیسم در یک کشور در ۱۹۲۶-۱۹۲۵ بود. این یک مفهوم بصیرتآمیز نبود؛ به این دلیل که تنها برای تحولات واقعی درجاییکه از سال ۱۹۹۲ اتحاد جماهیر شوروی نامیده میشد، توجیه نظری میساخت. ابداعکنندۀ این مفهوم هم استالین نبود. با وجود اینکه او در اواخر سال ۱۹۲۴ اشارات مبهمی در این راستا داشت، در واقع یکی دیگر از رقبای او به نام نیکولای بوخارین گزینۀ پیشنهادی برای سمت رهبری بود که این ایده را توسعه داد؛ ایدهای که استالین پس از آن بهعنوان سیاست رسمی اتخاذ کرد.
این سیاست اساساً توجیه تلاش برای ایجاد سوسیالیسم نه تنها در یک کشور بلکه در کشوری بود که لنین اعتراف کرده بود به خودیخود آمادۀ پذیرش سیستم سوسیالیسمی نیست. بنابراین، این سیاست با دو اصل اساسی مارکسیسم کلاسیک مغایرت داشت. از طرف دیگر، این تفکر سیاسی بیش از مفهوم انقلاب دائمی که تروتسکی مطرح کرده بود، مورد توجه شهروندان شوروی قرار گرفت. بیشتر شهروندان از جنگ و انقلاب خسته شده و خواهان ثبات بودند. سوسیالیسم در یک کشور همچنین برای توجیه سایر ویژگیهای اصلی رویکرد استالین مورد استفاده قرار گرفت و این ویژگیها به جنبههای برجستۀ سیستمهای کمونیستی تبدیل شدند. این موارد شامل صنعتیشدن از طریق اقتصاد برنامهریزی شده و اشتراکیکردن کشاورزی بود. اگرچه بحث در مورد اینکه دو ویژگی دیگر استالینیسم -سطح بالای وحشت دولتی و فرقۀ شخصیت- بخشی از نظریۀ کمونیسم بود، اما در بسیاری از کشورهای دیگر به ویژگیهای مهم كمونيسم عملی تبدیل شدند.
ادامه دارد…
[1]. ولادیمیر ایلیچ لنین، ترجمۀ محمد پورهرمزان، مجموعه آثار لنین.