چگونه قرآن، تفکر «امانت و خلافت» را در دل مسلمان کاشت؟
این حقیقت که قرآن آن را اثبات کرده است، یعنی حقیقت مالکیت مطلق خداوند تعالی و اینکه او مالک حقیقی تمام موجودات روی زمین و تمام آنچه که انسان به دست میآورد و نگه میدارد، در باور و تفکر مسلمانان نخستین چیره بوده و در زندگیشان حاکم بود، آنان بر این باور بودند که در این اموال امانتدار و جانشین هستند و این نظریه قابل تجزیه، کاستن یا افزودن نیست، همچنین، آزادی مطلق در استفاده از این اموال وجود ندارد و نسبت به این اموال، ریا، افتخار، تکبر و غرور معنایی ندارد.
قرآن کریم، تفکر «امانت و خلافت» را به سبکهای گوناگون و شیوههای تربیتی حکیمانه در جان و عقلشان کاشته بود و به آنان فهمانده بود که این داراییهایی که آنها را با جان کَندن و ریختن عرق پیشانی و با مهارتشان در راههای درآمد، صنعت و انواع تجارت به دستآورده و مالک آنها شدهاند؛ بنابر پیمان اسلام، که میطلبد که مسلمان از تمام حقوق و ادعاهایش برای الله دست بکشد، بار دیگر به الله برمیگردند. انسان با پذیرفتن اسلام و گفتن شهادتین این ملکیت الهی را اثبات کرده و آنرا بر خود لازم میگرداند و الله تعالی میتواند امانتش را هر وقت که بخواهد گرفته و کالایی را که خریده است، طلب کند. الله تعالی میفرماید: «إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ»؛ ترجمه: «همانا الله خریده است از مؤمنان جانهایشان و مالهایشان را به اینکه باشد برایشان بهشت.»[1]
و کسانی را که دوستی مال بر ایشان چیره شده است و نفس، رفاهطلبی، آسایش و شهواتشان را بر جهاد در راه الله و ادای حقوق الهی ترجیح داده و برای خود در استفاده، نگهداری و دلسوزی نسبت به این اموال، حقی و آزادیای قائلاند، بیم داده وفرموده است: «قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»؛ ترجمه: «بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفۀ شما و اموالی که به دست آوردهاید، و تجارتی که از کساد شدنش میترسید و خانه هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیّت نافرمان را هدایت نمیکند!»[2]
و مسلمانان را نیز از این امر بیم داده است که سرتافتن از انفاقکردن اموال با سخاوت و بلندهمتی در راه الله و فدا نکردن جان و مال برای او و دستکشیدن از یاری این دین، که بقا، زندگی، سربلندی و شکوفاییشان به آن بستگی دارد، در حقیقت، تلاش برای نابودی جان و مال خویشتن بوده و به معنای خودکشی میباشد.
الله تعالی میفرماید: «وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»؛ ترجمه: «و انفاق کنید در راه الله و نیندازید خودتان را با دستانتان به هلاکت و نیکی کنید، همانا الله دوست میدارد نیکوکاران را.»[3]
چگونه مسلمانان نخستین به تفکر «امانت و خلافت» ایمان آوردند؟
نگاه صحابه رضیاللهعنهم نسبت به اموال، کالاها، زمینها، داراییها، کشاورزیها و فرزندانشان اینگونه بود، آنان تمام موارد فوق را در اختیار رسول الله صلیاللهعلیهوسلم و در جهت منافع اسلام گذاشته بودند. زندگیشان در مکه قبل از هجرت اینگونه بوده است، حضرت ابوبکر صدیق، عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، صهیب رومی، ابو سلمه رضیاللهعنهم و دیگر بزرگان و سرمایهداران مهاجرین بهترین نمونه و الگو برای این حقیقت بودند، همچنین زندگی انصار در مدینه بدینسان بود و همین تفکر و احساس به صورت روشن و اشکار در سخنان حضرت سعد بن معاذ رضیاللهعنه پیش از جنگ بدر متجلی شد.
در روایات آمده است: «هنگامی که خبر بیرون آمدن قریش به رسول الله صلیاللهعلیهوسلم رسید، با یارانش مشوره کرد، ابتدا مهاجرین سخن گفتند و به زیبایی اظهار آمادگی کردند، دوباره رسول الله صلیاللهعلیهوسلم از آنان نظر خواست، بار دیگر مهاجرین برخاسته و زیبا سخن گفتند و برای بار سوم رسول الله صلیاللهعلیهوسلم از آنان نظر خواست، اینجا بود که انصار فهمیدند که رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم نظر آنان را جویا است؛ آنگاه حضرت سعد بن معاذ رضیاللهعنه مبادرت ورزید و چنین گفت: «ای رسول خدا! گویا شما به ما اشاره دارید.» (و منظور رسول الله نیز نظرخواهی از ایشان بود؛ زیرا ایشان با رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم بنابر این شرط بیعت کرده بودند که ایشان را از سرخپوستان و سیاهپوستان تنها در داخل «مدینه» حفاظت کنند و هنگامی که رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم تصمیم گرفتند که بیرون شهر مدینه بجنگند، از آنان مشوره خواست تا نظرشان را بداند). سعد رضیاللهعنه گفت: «شاید هراس دارید که انصار دفاع از شما را تنها در سرزمینشان حق خود میدانند، من از طرف انصار میگویم و جواب میدهم: هر کجا میخواهید بروید و با هرکس که میخواهید پیمان ببندید و با هرکس که میخواهید پیمان بشکنید و هرچه از اموال ما میخواهید بردارید و هرچه میخواهید به ما بدهید و اموالی که از ما میگیرید نزد ما از اموالی که برای ما گذاشتهاید، محبوبترند و هر فرمانی که به ما بدهید، ما تابع شما هستیم، سوگند به خدا! اگر شما به منطقه «البرک» در غمدان هم بروید، ما با شما خواهیم آمد و قسم به خدا! اگر ما را وارد دریا بکنید ما در آن فرو خواهیم رفت!»[4]
تشویق به انفاقکردن اموال اضافه در راه الله و عملی شدن آن از سوی مسلمانان
از همان ابتدا که این حقیقت در دل مسلمانان پابرجا شد و این تفکر و دیدگاه ویژه نسبت به اموال و داراییها در وجودشان شکل گرفت و این باور که اموال در ملکیت الله تعالی بوده و ایشان را در این اموال جانشین قرار داده است، بر آنان چیره شد، الله تعالی از آنان خواست که آن اموالی را که از نیازهای اساسی و شرعیشان اضافه است، انفاق کنند و این آیه نازل شد: «وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْو»؛ «و میپرسند از تو چه چیزی انفاق کنند؛ بگو: افزون (بر نیازتان) را.»[5]
آنان با شور و حماسه این فرمان را اجرا کرده و تطبیق دادند و پس از آنکه این باور در جان و دلشان کاشته شد که اموال در ملکیت الله است و آنان در این اموال امانتدار و جانشین هستند، همه چیز در نظرشان بیارزش شد، به گونهای که باوجود نیاز، دیگران را برخودشان و فرزندانشان ترجیح دادند. داستان ابوطلحه انصاری رضیاللهعنه که تاریخ آنرا ثبت کرده است نمونهای حیرتانگیز از سخاوت و از خودگذشتگی است که در تاریخ جوامع بشری نمونۀ آن کمیاب است.
امام بخاری رحمهالله از حضرت ابوهریره رضیاللهعنه روایت کرده است که فرمود: «مردی پیش رسول الله صلیاللهعلیهوسلم آمد و گفت: «ای رسول خدا! من تهیدست شدهام.» رسول الله صلیاللهعلیهوسلم شخصی را به نزد همسرانش فرستاد؛ اما نزد آنان چیزی یافته نشد، آنگاه رسول الله صلیاللهعلیهوسلم فرمود: «چه کسی از شما امشب این مرد را مهمان میکند؟ الله او را مود رحمت قرار دهد!» مردی از انصار برخاست و گفت: «ای رسول خدا! من این کار را میکنم» سپس پیش خانوادهاش رفت و به همسرش گفت: «این مهمان رسول الله صلیاللهعلیهوسلم است؛ هیچ چیزی را از او دریغ مکن» همسرش گفت: «قسم به خدا! جز غذای بچهها، چیز دیگری در خانه نیست» آن مرد انصاری گفت: «هنگامی که بچهها شام خواستند، آنها را بخوابان و چراغ را خاموش کن (تا مهمان متوجه غذا نخوردن ما نشود) و ما امشب گرسنه میخوابیم.» همسرش چنین کرد.
سپس آن مرد انصاری در بامداد پیش رسول الله صلیاللهعلیهوسلم آمد و رسول الله صلیاللهعلیهوسلم فرمود: «الله عزوجل از کار فلان مرد و زن تعجب کرده است.» و در روایت دیگری آمده است: «الله تعالی خندیده است.» به دنبال آن، الله تعالی این آیه را نازل کرد: «وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بهِمْ خَصَاصَةٌ» ترجمه: «و مقدم میدارند دیگران را بر خودشان؛ هرچند باشند خودشان نیازمند و فقیر.»[6]
[5]. سورۀ بقره، آیه: ۲۱۹. علامه ابن کثیر رحمهالله در تفسیر «العفو» میگوید: «هر آنچه از مخارج خانواده افزون باشد، عفو است. همین تفسیر از ابن عمر رضیاللهعنهما، مجاهد، عطاء، عکرمه، سعید بن جبير، محمد بن کعب، حسن بصری، قتاده، قاسم، سالم، عطاء خراسانی، ربیع بن انس رحمهمالله و بسیاری دیگر از علما روایت شده است که «العفو» را به معنی مال اضافه تفسیر کردهاند. ابن بطال در تفسیرش میگوید: هر آنچه از حد کفایت افزون باشد، عفو است.»
[6]. سورۀ حشر، آیه: ۹. به روایت بخاری و مسلم. در صحیح مسلم نام این صحابی ابو طلحه ذکر شده است.