از دیگر آفات نسل پیشتاز که آنها را تهدید میکند، تکروی و عدم همفکری و مشورت با دیگران است. به گونهای که شخص از سر کبر و غرور، خود را نیازمند مشورت با دیگران و مراجعه به آراء و افکار آنان نمیداند و یا حاضر نیست از نظرات و تصمیمات خود دست بردارد و به تصمیمات جمعی گردن نهد. شاید بعضی افراد کبر و غرور هم نداشته باشند؛ اما از سر جهل و حقارت، از مشورت با دیگران میپرهیزند. میترسند اگر نظرات و افکار خود را با دیگران در میان بگذارند، با دلایل و براهین قویتری باطل و رد شوند و توانایی دفاع از آنها را نداشته باشند. یا میپندارند که حتماً باید نظر و رأی آنان پذیرفته شود، در غیر این صورت محلی از اعراب ندارند و احساس خودکمبینی و حقارت میکنند.
در حالی که اگر واقعاً فهم درستی از دین خدا و سیرهی رسول الله صلیاللهعلیهوسلم و طبیعت و ذات انسانها داشتند، چنین تصور باطلی به خود راه نمیدادند؛ زیرا رسول الله با آن همه عظمت و دقت و قدرتی که داشت، مکلف شده بود با پیروان خود به مشاوره بپردازد. خداوند از او خواسته بود که: «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ.»[1] پیامبر صلیاللهعلیهوسلم در موارد بسیاری عملاً به مشورت با دیگران پرداخته است، حتی اگر این مشورت به ضرر و زیان خود و مسلمانان تمام شده باشد و تبعات و پیامدهای آن را نیز پذیرفته است. بارزترین نمونهی این موضوع، غزوه احد و وقایع تلخ آن است.
با اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوسلم کاملترین انسان روی زمین و دارای بهترین و دقیقترین آراء و افکار بود، هرگز از شورا و مشورت غفلت نکرد و در امور کوچک و بزرگ، آن را از نظر دور نداشت. او معصوم و در معرض راهنماییهای مستمر وحی الهی بود، با این همه با اصحاب خود مشورت میکرد و از آنان میخواست نظر خود را بیان کنند و ایشان را بر این کار، وعده ثواب میداد. پیامبر صلیاللهعلیهوسلم به آنان تأکید میکرد که به امور دنیای خویش آگاهتر از هر کس دیگری هستند.
مشورت آن حضرت با اصحاب به اموری که در آنها نص و وحی وجود نداشت، منحصر نمیشد؛ او گاه در تطبیق آیات وحی و تبیین مصداق آن، آرای مشورتی اصحاب را میپذیرفت. اگر قرار بود انسانی از شور و مشورت سر باز زند و آن را نادیده بگیرد، و اگر انسانی حق داشت رأی شورا را تنها نوعی آگاهی و اظهار نظر بداند و آن را نپذیرد، قطعاً این انسان، فقط حضرت رسول الله بود. زیرا او معصوم بود و گرفتار خطا نمیشد. اما خداوند بر شورا و مشورت تأکید و بدان امر فرمود و نیک میدانیم اجرای فرمان خداوند واجب است و پیامبر به حکم عصمت، از نادیده گرفتن امر پروردگار و بیتوجهی به حکم مشورت، پاک و مبرا است.[2] اگر سیره و سنت رسول الله صلیاللهعلیهوسلم اینگونه بوده است، هیچکس، امیر یا مأمور، پیر یا جوان، باسواد یا بیسواد، حق ندارد با هیچ بهانهای و یا رعایت هیچ مصلحتی، خود را از شورا و مشورت بینیاز بداند. پس ما هم به عنوان یک مسلمان و مخاطب قرآن، مکلف به مشورت با پیروان و طرفداران خود هستیم. یکی از اوصاف مسلمانان و جامعهی اسلامی، مشورت آنان با یکدیگر و رتق و فتق امور بر اساس شورا است. «وَ أَمْرُهُم شُورى بَيْنَهُم». خداوند حکیم، کسی را در این جهان، آنگونه خلق نکرده است که همه چیز را بداند و بینیاز از دیگران باشد. از قدیم گفتهاند که همه چیز را همگان دانند و هیچکس عقل کل نیست. یک نفر هر اندازه که دانا باشد، در پارهای از امور، شاید هیچ نداند. مخصوصاً در عصر حاضر که میدان علم و دانش به گونهای گسترده، متنوع و پیچیده شده است که چارهای جز تخصص نیست و دانشمندان و متخصصان هم به ناتوانی و محدودیت خود اعتراف میکنند.
مشورت کردن و ابراز رأی و نظر به دیگران و قبول نشدن آن، مایهی کمبود و نشانهی حقارت نیست، بلکه حکایت از اعتماد به نفس و حرکت به سوی کمال دارد. اگر ما چیزی در ذهن داریم و آن را درست میپنداریم، خوب است که آن را با دیگران در میان بگذاریم؛ اگر درست و صواب بود که چه بهتر! چون هم با اطمینان بیشتر به آن عمل میکنیم و هم این که شنونده و مخاطب ما نیز از آن سود میبرد. و اگر نادرست و غلط بود، به اصلاح آن میپردازیم و از لغزش و انحراف هم که احتمال آن میرفت برحذر داشته میشویم. مضافاً این که خودِ عمل مشورت و همفکری، مستوجب پاداش است. یعنی اگر کسی به خاطر عمل به یک اصل دینی چون شورا، ظاهراً به هدف مورد نظر و خواستهاش نرسد، بهتر و به نجات نزدیکتر از کسی است که بدون همفکری و مشورت دست به عملی میزند و ظاهراً موفق هم میشود.
علت بسیاری از انحرافات افراد و سقوطشان و تشکیل فرقهها و گروهکهای کوچک و متفرق، پرهیز از مشورت و تبادل نظر با دیگران بوده است. در اوایل، فکری به ذهن انسان میرسد و آنقدر در ذهن میماند و شاخ و برگ اضافی به خود میگیرد تا جایی که انسان فکر میکند به کشف بزرگی نایل شده است و دست به اقداماتی میزند که آخرالامر به ضرر خود و دیگران تمام میشود. در حالی که اگر قبلاً آن را با دیگران در میان میگذاشت، احتمالاً از آن منصرف میشد و یا به تصحیح و تکمیلش میپرداخت.