اروپاییها قبل از اینکه به دنبال بازاری برای فروش محصولات صنعتی خود و آوردن مواد خام مورد نیاز برای صنعت، به سایر کشورهای جهان بروند، از قدرت مادی برخوردار نبودند و از ماشینآلات استفاده نمیکردند. اما این کشورها مشتاق بودند تا آنچه را که میخواستند، با کمترین قیمت یا بدون هیچ قیمتی به دست آورند. این امر، نیاز به منابع و مواد خام داشت که آنها را به استفاده از قدرت نظامی برای رسیدن به آنچه میخواستند، مجبور کرد. جهان اسلام از نظر نظامی و سیاسی به شدت عقب مانده، فقیر و ضعیف بود و مدت زیادی در برابر حملهی استعماری اروپا تاب نیاورد. شکستی که مسلمانان در برابر تهاجم اروپا متحمل شدند، تأثیر گستردهای در متزلزل شدن عقاید اسلامی و عقبنشینی آن در برابر موج الحادیای داشت که استعمارگران اروپایی حامل آن بودند.
ملتهای اسلامی با تقلید از استعمارگران اروپایی و تشبیه به اخلاق و آداب آنان، وارد عقیده و تفکر الحادی شدند به این گمان که اروپاییان جز با نفی دین به اقتدار نمیرسند. این اشتباه جدید، دلیل دیگری بود که به رشد پدیدهی الحادی جهانی کمک کرد. [1]
در دورهی استقلال کشورهای اسلامی، طبقهی غربزده و به اصطلاح روشنفکر، زمام امور را به دوش گرفتند و با تلاش برای دور ساختن اسلام از زندگی مسلمانان، فرهنگ غربی را ترویج کرده، بیدینی را به میان آوردند و تمام بخشهای جامعه را سکولاریزه کردند. نمونههای بارز این روند، شامل مصطفی کمال اتاترک در ترکیه، رضا شاه پهلوی در ایران، امان الله خان در افغانستان و همچنین رهبران حکومت کمونیستی زیر حمایت اتحاد جماهیر شوری سابق در افغانستان، رهبران حکومت سکولار زیر حمایت اشغالگران غربی در افغانستان در گذشتهی نزدیک و رهبران کشورهای آسیای میانه، آسیای جنوبی، پاکستان و اغلب کشورهای جهان عرب از گذشته تا کنون بوده است.
پس از سرنگونی امپراتوری عثمانی، مصطفی کمال اتاتورک (۱۸۸۱ – ۱۹۳۸) سعی کرد تا یک کشور سکولار ایجاد کند و ترکیه را به جامعهی اروپایی الحاق دهد. او تمام مدارس اسلامی را تعطیل کرد و ممنوعیت استفاده از عمامه یا نمادهای دینی را به اجرا درآورد. در ایران نیز، شاه رضاخان که از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۱ حکومت میکرد، تحت تأثیر ابتکار اتاتورک قرار گرفت و حجاب را ممنوع نمود، روحانیون را مجبور به تراشیدن ریش خود کرد و دستههای عزاداری را در روز عاشورا ممنوع قرار داد.
این تلاشها، اگرچه ناگهانی و مخالف اسلام بودند که بیش از هزار سال گسترش یافته بود، اما به هدف خود که جلوگیری از نمادهای دینی در عرصهی عمومی و بازسازی جامعهی اسلامی برمبنای سکولاریزم و به حاشیه راندن عناصر مذهبی در آنها بود، رسیدند. هرچند که اندیشهی سکولاریزمی که در اروپا رواج یافت، علیه دخالت کلیسای کاتولیک در سیاست و علم بود، اما این پدیده توسط برخی از سیاستمداران اروپایی مانند اتاتورک، شاه و دیگران تعمیم و به جهان اسلام اعمال گردید. اصول سکولاریزم، مانند جدایی دین از دولت، نه تنها برای کشورهای کاتولیک مناسب بود، بلکه میتوانست برای همهی جوامع مذهبی نیز اعمال شود. بنابراین، سکولاریزم نمایانگر یک پدیدهی تاریخی اروپایی نیست که به جهان اسلام مربوط نباشد؛ زیرا به یک پدیدهی جهانی تبدیل شده است و دولت سکولار و غیرمذهبی شروع به ایفای نقش محوری در مدرنیتهی اسلامی کرده است.
استفاده از زور برای تحمیل افکار سکولار در ایران و ترکیه، به نتایج نامطلوبی منجر شد و هستهی جنبشهای مخالف این پدیده را ایجاد کرد.[2]
افغانستان هم تجربهی مشابه ترکیه و ایران را سپری کرده است؛ چرا که امان الله خان فوقالعاده از مدنیت و فرهنگ غربی تحت تأثیر قرار گرفته و شیفته و فریفتهی آن شده بود. او به دین و ارزشهای دینی پایبندی نداشت و به علوم دینی اهمیت و نیازی قائل نبود. او میخواست تا یکشبه تمام ارزشها و نمادهای فرهنگ و تمدن غربی را در جامعهی افغانی پیاده سازد و برای تحقق آن، گامهای شتابزده، خطیر و اشتباهی را برداشت. امان الله خان در زمینهی تحقق این اهداف، با مخالفت شدید مسلمانان افغانستان و به خصوص علمای دینی مواجه شد، بهطوریکه تعداد زیادی از علمای دین و مشایخ به هجرت و ترک دیار مجبور شدند، از جمله نورالمشائخ فضل عمر مجددی. این موضوع سبب شد که مردم در برابر او قیام نموده و جهاد نمایند و او را از اریکهی قدرت فروکشانند. اما جای خوشبختی این است که با وجود موجودیت استعمار و اشغال در یک دوره و تسلط حکومتهای سکولار و کمونیستی در دورهی دیگر، با آن شکلی که دشمنان اسلام نقشه و پلان داشتند، به اهداف خود نرسیدند؛ بلکه اکثریت قریب به کل مسلمانان به دینشان از لحاظ اعتقاد و باور پایبند ماندند و آن را بزرگترین سرمایهی زندگی و بلندترین مایهی فخر و ناز دانستند. همچنین، برای دفاع و حمایت از آن، آمادهی هر نوع فداکاری بودهاند.
ادامه دارد…
[1] – الإلحاد أسباب هذه الظاهرة وطرق علاجها (ص: ۵- ۶)، تألیف عبدالرحمن عبدالخالق الیوسف.