نویسنده: عبدالحمید گرگیج

آفات نسل پیشتاز

بخش هفتم


۵. تندروی و افراط:
تندروی و افراط، از آفات کشنده‌ی نسل پیشتاز است. منشأ این آفت چیزی جز جهل و نادانی نسبت به ذات و طبیعت دین، طبیعت انسان و سیره‌ی انبیاء و داعیان الی الله نیست. شاید در یک جمله‌ی ساده و با این ضرب‌المثل مشهور بتوان معنا و مفهوم این آفت را چنین بیان کرد: «کاسه‌ای داغ‌تر از آش!» یا «کاتولیک‌تر از پاپ» و «دایه‌ی مهربان‌تر از مادر!». چنین افرادی، علی‌رغم رحمت و رأفت پروردگار و نهی صریح و آشکار از سخت‌گیری و زیاده‌روی، نسبت به خود و دیگران بسیار سخت‌گیرند و به آن عده از مسلمانان صدر اسلام می‌مانند که تصمیم گرفته بودند روزها روزه بگیرند و شب‌ها بیدار بمانند و از همسرانشان دوری گزینند، به امید این‌که اجر و ثواب بیشتری نصیب خود گردانند؛ غافل از این‌که از راه راست منحرف شده و سرگشته و حیرانند! خبر این تصمیم و عمل آن‌ها به محضر مبارک رسول الله رسید که آنان را فرا خواند و اندرزشان داد که چنین نکنید و به من اقتدا کنید که روزه می‌گیرم و گاهی هم نمی‌گیرم، شب‌ها را بیدار خواهم ماند، ولی نصیب خود را از نعمت‌های پروردگار فراموش نمی‌کنم. و به یادشان آورد که: «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»؛ «خداوند برای شما حکم را آسان خواسته و تکلیف را مشکل نگرفته.»[1]
و نهیب‌شان زد که: «لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ»؛ «از خدا و رسول پیشی نگیرید.»[2] از ابتدایی‌ترین و ساده‌ترین اشکال و صورت‌های آفت افراط و تندروی، سخت‌گیری در انجام شعایر و عبادات است که اگرچه متضمن و در برگیرنده‌ی ضرر و زیانی به دیگران نیست، اما باز هم مورد طعن و نکوهش امام و پیشوای حقیقی مسلمین، حضرت محمد امین قرار گرفته و مردود اعلام شده است. او آشکارا فرموده است: «إياكُمْ وَ الْغُلُو فِى الدِّينِ، فَإنّما أَهْلَكَ مَنْ كانَ قَبْلَكُمُ الْغُلُو فِى الدِّينِ»؛ «از غلو و زیادروی (افراط) در دین بپرهیزید، زیرا هلاک و تباهی کسانی که قبل از شما در دین خویش غلو و زیاده‌روی (افراط) کردند، به همین دلیل بود.»[3]
اولین و سریع‌ترین نتیجه و پیامد افراط و تندروی، سقوط شخص است؛ زیرا بیش از آنچه از او خواسته شده، از خود انتظار دارد و باری را بیش از توان و طاقتش به دوش می‌کشد. این در حالی است که خداوند در قرآن عظیمش با آن ذات رحیمش فرموده است: «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»؛ «خدا هیچ‌کسی را مکلف نمی‌کند مگر به اندازه‌ی قدرت و توانایی او.»[4] به همین جهت در شریعت اسلامی رخصت‌هایی وجود دارد که هیچ‌گاه آن را در ادیان دیگر نمی‌یابی و از عوامل بقا و پویایی‌اش به شمار می‌روند. حضرت رسول اکرم  صلی‌الله‌علیه‌وسلم نیز به آن اشاره فرموده است: «إنّ الله يحبُّ أن تقبل رخصه كما يحبُّ العبد مغفرة ربه.»[5] و باز فرموده است: «إن الله تعالى يحبُّ أن تؤتى رخصه كما يحبُّ أن تؤتى عزائمه.»[6]
دومین پیامد و نتیجه‌ی افراط و تندروی، عزلت و دوری از دیگران است، تا جایی که شخص تندرو و افراطی، احساس تنهایی و غربت می‌کند. دیگران او را به چشمی دیگر می‌بینند و از او دوری می‌گزینند، چون دائماً آنان را سرزنش و تحقیر می‌نماید و شاید هم به گمان خودش، امر به معروف و نهی از منکر کرده است! او دیگران را به گونه‌ای دیگر و احیاناً بسیار لاابالی و سهل‌انگار می‌بیند، به‌گونه‌ای که گویی همراهی و بودن با چنین مردمی، موجب اتلاف وقت و افتادن به دام شیطان و ناخشنودی خداوند است. اگر چنین اشخاصی تا این لحظه سقوط نکرده و خدای ناکرده از عبادات و شعایر هم دست نکشیده و از دین و ایمان بیزار و متنفر نشده باشند، سخت‌گیری و افراط را در حق خود و نفس خویش به سوی اطرافیان و سایرین منتقل می‌نمایند و در دام بزرگ‌تری گرفتار می‌آیند که خطرناک‌ترین بیماری جامعه‌ی اسلامی و احزاب و حرکت‌های سیاسی، اجتماعی و دینی است و آن چیزی نیست جز «پدیده‌ی افراط در تکفیر».
این پدیده، نابودکننده‌ی اخلاص فردی و شکننده‌ی وحدت دینی و ملی و زایل‌کننده‌ی تلاش‌های جمعی است. تا حدی که دست مسلمان نه تنها به خون انسان‌های بی‌گناه و نیازمند هدایت و دعا، بلکه به خون برادران مسلمان خویش آغشته می‌شود و سرانجام خودش نیز نابود شده و از بین می‌رود. آن اندازه که دین خدا از چنین افرادی آسیب‌دیده، از دست بی‌دینان و کفرپیشگان ضربه نخورده است.
همین موضوع بود که پیش از این، دامنگیر خوارج شده بود. افراط و زیاده‌روی آنان به جایی رسیده بود که خود را مسلمان‌تر از حضرت علی رضی‌الله‌عنه می‌دیدند و می‌خواستند او را بکشند و سرانجام چنین هم کردند. خوارج در تعبّد و عمل، هیچ نقصی نداشتند و روزها روزه‌دار و شب‌ها زنده‌داری می‌کردند و بسیار قرآن را قرائت می‌کردند. چنان‌که امام احمد رحمه‌الله روایت کرده است و در صحاح نیز آمده است که: «يحقرُ أَحَدُكُم صلاتهُ إلی صَلاتِهِمْ وَ قِيامَهُ إلی قَيَامِهِ و قِرائَتَهُ إلی قرائَتِهِم»؛ «یعنی شاید یکی از شما، نماز و قیام و قرائت قرآن خود را در مقابل و نسبت به همین عبادات آن‌ها، ناچیز شمارد.» در حالی‌که می‌بینید آنان را چنان وصف می‌کند که: «يَمْرَقُونَ مِنَ الدِّين كَمَا يَمْرَقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمْيَةِ»؛ «یعنی چنان از دین خارج می‌شوند که گویی تیر از کمان می‌رهید.»[7]
مسلمانان نه حق دارند و نه می‌توانند بیش از خدا و رسول خدا، آگاه به دین و احکام و تکالیف آن و دوستدار و غمخوار انسان و راهنمایی و هدایت او باشند. پس لازم نیست به بهانه‌ی دفاع از دین و شریعت که برای نجات بشریت و رشد و تعالی او آمده است، کسی را از دین متنفّر و بیزار نمایند و در پی قتل و کشتن او برآیند. دعوت‌گران آگاه و مخلص از نماز نخواندن و روزه نگرفتن دیگران ناراحت هستند، ولی به خاطر این مسائل کسی را طرد نمی‌کنند و با دیده‌ی تحقیر و سرزنش به او نمی‌نگرند. نگرانی و ناراحتی آنان به خاطر بدبختی و بیچارگی و سوختن یک انسان در آتش جهنم و بی‌بهره بودن او از رحمت پروردگار و نعمت‌های فراوانش در بهشت همیشه پایدار است، اما هیچ‌گاه کسی را به زور به بهشت نخواهند برد.
دعوت‌گران آگاه و مخلص می‌دانند که ذات و طبیعت انسان پیچیده‌تر و حساس‌تر از آن است که با دو سه نصیحت و اندرز، و شاید هم با چند حرف تند و خشن، هرچند دلسوزانه هم باشد، چیزی را قبول کند. همچنین، می‌دانند که ذات و طبیعت این دین، چنان است که بالاخره راه خود را به اندرون انسان‌ها باز می‌کند، به شرطی که به نحو احسن و همراه با عمل صالح ارائه شود. هرچند این را هم می‌دانند که عده‌ای سر می‌پیچند و بانگ شیطان را بر آهنگ قرآن ترجیح می‌دهند و کفر را بر ایمان برتری می‌نهند و شرافت و بزرگواری خود را به بهایی اندک و کالایی ناچیز می‌فروشند.
دعوت‌گران آگاه و مخلص وظیفه‌ی خویش را آشتی دادن انسان با خدا می‌دانند و نه ایجاد دشمنی و عداوت و تنفر و بیزاری بیشتر. مولانا جلال الدین بلخی در داستان موسی و شبان، از زبان موسی چنین می‌گوید:
ما برای وصل کردن آمدیم     نی برای فصل کردن آمدیم
اگر کسی از اطرافیان و نزدیکان ما نماز نمی‌خواند و روزه نمی‌گیرد و در آستانه‌ی سقوط و هلاکت است، وظیفه‌ی ما فقط دعوت او با نیکوترین سخنان و چهره‌ای بشاش و گشاده، همراه با اخلاص و دلسوزی است. اگر دعوت ما را پذیرفت، خدا را شکرگذار خواهیم بود و اگر سرپیچی کرد، برایش دعای خیر و هدایت خواهیم کرد و از او متنفر نخواهیم شد و او را طرد نمی‌کنیم. از کجا معلوم که در آینده‌ای نه چندان دور و در لحظه‌ای که هرگز فکرش را هم نمی‌کردیم به سوی دین خدا برگردد و از ما طلب یاری کند؟ ما از کجا می‌دانیم که این فرد چه مشکلات و مصایبی را دیده است و چه نامهربانی‌ها و ناجوانمردی‌ها را از دست مدعیان دین چشیده است و در حال حاضر هم از چه ناراحتی‌های روحی و روانی ناشی از محیط ناسالم رنج می‌برد؟
مسلمان آگاه و مخلص در برابر دشمنی‌ها و دشنام‌های جاهلان و نادانان کلامی جز سلام ندارد و برای اشتباهات و نامهربانی‌های برادران و خواهران ایمانی‌اش هفتاد عذر و بهانه می‌تراشد و آنان را تبرئه می‌کند. اگر هم توصیه و نصیحتی داشته باشد، آیینه‌وار و صادقانه و حکیمانه عمل می‌کند و برای گذشتگان نیز طلب مغفرت و بخشش را از پروردگار منان آرزو دارد.
مگر اطرافیان و مخاطبان ما از فرعون هم کافرتر و گردنکش‌ترند که نمی‌توانیم و نباید با کلامی نرم و صدایی گرم با آنان سخن بگوییم؟ مگر ما از موسی و هارون آگاه‌تر و دلسوزتر هستیم که این‌چنین در مقابل دیگران درشتی و تندخویی می‌کنیم؟ آن دو بزرگوار مکلّف بودند که با فرعون به نرمی سخن بگویند: «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيّنًا»[8] ای برادر و خواهر پیشتاز! اندکی تأمل کن و به این تابلوی بسیار زیبا و جاودان از زندگی و سیره‌ی محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وسلم، أسوه‌ی صالحان و قدوه‌ی صدیقان، نیک بنگر و ببین که ما کجائیم و او کجا. به قول شاعر:
میان ماهِ من تا ماهِ گردون       تفاوت از زمین تا آسمان است
در جنگ احد، که خود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم زخمی و عمویش مثله و یارانش کشته یا زخمی شده بودند، از او خواسته شد که دشمنانش را مورد لعن و نفرین قرار دهد؛ اما رحمت و شفقت بی‌نهایتش او را واداشت به جای نفرین، برای آن‌ها دعای خیر و هدایت بخواند و بگوید: «اللّهُمَّ اهدِ قومی، فَإنَّهُم قومٌ لا يعلمون»[9] گفتیم که خطرناک‌ترین شکل و صورت افراط و تندروی، تکفیر دیگران است و کار به جایی می‌رسد که دست مسلمان به خون مسلمان آغشته می‌گردد. در حالی که نه در سیره‌ی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم چنین چیزی دیده می‌شود و نه هیچ‌کدام از خلفا و امامان و پیشوایان فقه آن را تأیید می‌کنند. حتی در حدیث آمده است که اگر کسی مسلمانی را بی‌جهت و فقط به خاطر این‌که چون او نمی‌اندیشد تکفیر کند، در حقیقت، خودش کافر است. حضرت علی رضی‌الله‌عنه خوارج را با این‌که بر روی او شمشیر کشیدند و مسلمانان را مهدورالدم دانستند، کافر نمی‌دانست و وقتی از او پرسیدند آیا آن‌ها کافر هستند، فرمود: «از کفر بپرهیزید».
پس ای برادرم و خواهرم! افراط و تندروی سر از انحراف و سقوط خود و تکفیر و ریختن خون دیگران در می‌آورد و نهایتاً چنان‌که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرموده است: «هَلَكَ الْمُتَنَطِّعُونَ»، و این جمله را سه بار تکرار کرد. یعنی افراط‌کنندگان در دین هلاک می‌شوند. افراط‌کنندگان و غالیان در دین، کسانی هستند که در عباداتشان افراط و غلوّ می‌کنند و از حدود شریعت می‌گذرند و به وسوسه‌ی شیطان گرفتار می‌شوند. بی‌تردید، تکلیف و غلوّ در دین، آدمی را به سوی سخت‌گیری در امور جزئی و خشونت در مقابل دیگران سوق می‌دهد و در عوض، بخشایش و مدارا که از عوامل وفاق و اتحاد هستند، از بین می‌رود.
ادامه دارد…

[1] ـ سوره بقره،  آیه:۱۸۵. 

[2] ـ سوره حجرات،  آیه:۱. 

[3] ـ رواه احمد، ص۵۵. والنسائی، ص۹۸.

[4] ـ سوره حجرات،  آیه:۱. 

[5] ـ رواه الطبرانی. 

[6] ـ رواه احمد. 

[7] ـ پدیده­ی افراط در تکفیر، ص ۱۴ ـ ۱۵. 

[8] ـ سوره طه،  آیه:۴۴. 

[9] ـ قهرمان قهرمانان، ص۱۱۲.  

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version