
نویسنده: رحمتالله رحمانی
شجاعت وپایداری
بخش چهارم و پایانی
بیگمان انسان، این موجود شگفتانگیز، آقای همه عناصر کائنات به حساب میآید و با یاغیترین، سختترین و قویترین موجودات این عالم هستی مقابله و موازنه میکند. اگر فاضل و نیکوکار باشد، بر همهی آنها رجحان و فزونی دارد و کفهاش بر همه برتری دارد؛ لیکن روزی که پست، ساقط و منحط باشد، در زمین و آسمان مورد لعنت و نفرین واقع میشود و حتی مورچهای و غباری بر وی رجحان دارد. مثلی که حدیث آورده است، تنها برای بیان ارزش انسان نیکوکار و تصویر ثبات و پایداری و عظمت انسان است وقتی که در میدان مسابقه خیر و نیکی سبقت جوید. یکی دیگر از عناصر قوت مسلمان آن است که صریح، رکگو و راست باشد و با قلب باز و خطمشی آشکار و نیکو، با مردم روبهرو شود و برای سازش با مردم از ارزش حق و حقخواهان نکاهد، بلکه قوت و نیروی خویش را در قوت و نیروی عقیدهای ببیند که خود آن را نشان میدهد و برای آن زندگی میکند و هرگز در بیان هرگونه حقیقتی از این صراحت و راستی تجاوز نکند و منحرف نشود.
چنین پیش آمد که در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم، هنگام مرگ فرزندش ابراهیم، خورشیدگرفتگی پیش آمد. مردم گفتند: «خورشید به سبب تأسف بر مرگ ابراهیم گرفته شد!» پیامبر صلی الله علیه وسلم در خطابهای خطاب به مردم فرمود: «انَّ الشمسَ وَ القمر لا يَكْسِفانِ مَوْتِ اَحَدٍ وَلَا لِحَيَاتِهِ وَلَكِنَّهُما أَيتَانِ مِنْ آيات الله تعالى يُريهما عِبَادَهُ فَإِذا رَأَيْتُمْ ذَلِكَ فافزغُوا إِلَى الصَّلاةِ»؛ «بیگمان خورشید و ماه برای تأسف بر مرگ هیچکس گرفته نمیشوند و نه برای زندگی هیچکس، بلکه این دو نشانهای از نشانههای قدرت خداوندند که آنها را به بندگان خود نشان میدهد. پس هرگاه دیدید که خورشید و ماه گرفتند، به نماز خواندن پناه ببرید و نماز بخوانید و خدا را عبادت کنید.»[1]
زیرا کسی که در حقایق و با حقایق زندگی میکند، راه تجارت با اباطیل و خرافات را پیش نمیگیرد و از خرافات و پوچیها بینیاز است. صراحت و آشکاری مسلمان در هر کاری دلیلی است بر اینکه ثروتی هنگفت از شرافت دارد و از خدعه، نیرنگ، فساد و سوءاستفاده بینیاز است و سیرت و روش خویش را بر گنجینههای ثابت و پایدار فضیلت و کمال میگذارد.
آری، پایه و اساس امر به معروف و نهی از منکر از این مناعت و بلندی روح او سرچشمه میگیرد و بر مبنای آن نهاده شده است. چون زمانی این امر صورت میگیرد که مخلصان به صراحت، تقصیر و کوتاهی دیگران را گوشزد کنند تا منکر را محو نمایند و به جای آن خیر و صواب را جایگزین سازند و بدین منظور امر به معروف و نهی از منکر کنند. مسألهای که در اینجا روی آن تأکید میکنیم، این است که بر مسلمان واجب است که در برابر عیوب زشت عکسالعمل نشان دهد و در حمله به آنها شهامت و جرأت داشته باشد؛ نه از شخص بزرگی بترسد و نه از خویشاوندی شرم و رودربایستی داشته باشد و در راه ابلاغ و اجرای فرمان خدا از لومه ملامتگران و طعنه آنان نههراسد و مأخوذ به حیا و ترس نگردد. اسلام نمیپسندد که مرد مسلمان در برابر گناهکاران بزرگ صاحبمنصب سست و ناتوان و ضعیف باشد و آنان را با الفاظ و القاب کریمانه بخواند. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: «اذا قال الرَّجلُ لِلْمُنافِق: يا سيّدُ فَقَدْ أَغْضَبَ رَبَّهُ»؛ «هر کس به منافقی گوید: آقا، سرور، به راستی او با این عمل خود خدا را از خود خشمگین کرده است.»[2]
بیشک کسی که حرمتهای مصون از نظر شرع را هتک میکند و سپس به کسانی که او را بر این کار تشویق میکنند گوش میدهد، نه به کسانی که او را از این کار بازمیدارند، چنین کسی مرتکب جرم و گناه مضاعف و چند برابر شده است.
«وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ»؛ «و خداوند هرکه را بیارزش کند، هیچکس نمیتواند او را گرامی دارد (مشمول عنایت و سعادت آسمانی کند)، چرا که تنها خدا است که هر چیزی را که بخواهد انجام میدهد.»[3]
اصولاً اسلام به منظور حفظ مروت مسلمان و نگهداشتن عنصر قوت در او، غیبت را حرام کرده است. فردی که تمایل دارد در خفا با ذکر معایب پوشیده یا آشکار دیگران، آتش کینه خود را خاموش کند، بیشک فردی منحط و پست است.
مردی که در نفس خود قوت و قدرت پاسخ به انگیزههای حق را دارد، آماده است که هر چیزی را که بخواهد، به صورت رو در رو بیان کند و نه اینکه خود را پشت پرده نهان کند و از پشت سر طعنه بزند. او هر چیزی را که مصلحت ببیند، آشکارا و رو در رو میگوید. البته این به معنای بدرفتاری با کسانی که بدی آنان را میخواهیم نیست. بلکه هرگاه در کسی عیبی دیدیم یا از او عیبی یافتیم، در برابر او چند گزینه داریم: اگر آن عیب بیماری و نقص بدنی یا حقارت منزلت و مرتبت بود، سفاهت و نادانی است که آن را آشکارا یا نهان زشت بشماریم و بازگو کنیم. اگر آن عیب گناهی بود که بر اثر لغزش و اشتباه مرتکب شده و عادت و شأن او نبود، بلکه بر اثر اتفاق و اشتباه پیش آمده بود، پستی و دنانت است که او را رسوا کنیم و آن را میان مردم شایع کنیم.
اگر آن عیب گستاخی و جرأت پردهدری یا تجاهر به فسق و تظاهر به گناه بود، باید به حق و سخن حق با او روبهرو شویم و بدون پروا سخن حق را به او بگوییم. برای اینکه این حقگویی خالصانه برای خدا باشد، باید از احساس شماتت و دشمنشادی و حب مردمآزاری دور بوده و هدف تنها تغییر آن عمل زشت و اصلاح فرد و جامعه باشد. به هیچوجه نباید بدی گناهکار را نزد دشمنانش بگویی تا خود را به دل آنان نزدیک کنی یا از سفره و خوانشان سیر کنی یا وانمود کنی که تو از این خصلتهای شر پاک و منزهی.
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: «هرکس با بدگویی از مرد مسلمانی چیزی بخورد و آن را وسیله روزی خویش قرار دهد، بیگمان خداوند در روز قیامت همانند آن را در دوزخ به او میخوراند. هرکس از راه بدگویی از مرد مسلمانی جامهای بپوشد و به خاطر آن به او جامه بدهند، خداوند در روز قیامت همانند آن را در دوزخ بر او میپوشاند. و هر کس برای شهرت و ریا و تظاهر، مرد مسلمانی را بدگویی کند، خداوند در روز قیامت او را در جایگاه سمعت و ریا نگه میدارد.»[4]
بیشک غیبت، خوی و صفت ضعیفان است، زیرا گفتهاند: «کلُّ اغْتِيابِ جَهْدُ مَنْ لا جَهْدَ لَهُ»؛ «هر نوع غیبتگویی تلاش کسی است که از هر تلاشی عاجز است و از عاجزی اوست که غیبت میکند.»
اسلام نمیپسندد کسانی را که در دنیا به صورت طفیل و دنبالهرو دیگران زندگی میکنند و طبیعت و سرشت تقرب به دیگران و بدگویی از خیرات دیگران بر نهادشان غلبه دارد و دوست دارند که در این دنیا چون روباهان از پس مانده شیران، قوت خویش را به دست آورند. اسلام چنین افرادی را نمیپسندد.
بیگمان مسلمان والاتر از آن است که بدین شیوه پست، هستی خود را به هستی دیگران پیوند دهد، بلکه بر وی واجب است که از جایگاه پستی و خواری دوری جوید و در پهنهی گیتی بگردد و در جستجوی عزت و کرامت باشد. پیامبر صلی الله علیه وسلم از بهشتیان و خوی و خصلت آنان و همچنین از دوزخیان و صفاتشان یاد کرده است. او خصیصههای قوت و کرامت و نجابت را برای بهشتیان و رذیلتهای پستی، دزدی، اختلاس، سستی و بیبندوباری را برای دوزخیان برشمرده و فرموده است: «أهل الجنة ثلاثةٌ: ذُو سُلْطَانٍ مُقْسِطٌ مُوفَقٌ، ورجل رحيم رقيق القَلبِ لِكُلِّ ذِى قُرْبى وَ مُسْلِمٍ، و عفيفٌ مُتَعَفِّفٌ ذُو عِيالٍ. و اهل النار: الخائنُ الَّذِي لا يَخْفَى لَهُ طَمَعٌ وإِنْ دَقَّ، الأَخانَهُ، و رجلٌ لا يُصْبِحُ وَلا يُمْسِي الا و هُوَ يُخَادِعُكَ عَنْ اَهْلِكَ وَ مالِكَ. و ذکر البخل والكِذْبَ والشَّنظير الفحاش. و انّ أَوْحَى إِلَيَّ أنْ تواضَعُوا حتّى لا يَفْخَرَ أحدٌ على اَحَدٍ وَ لا يَبْغِى اَحَدٌ عَلَى أَحدٍ.»
ترجمه: «مردم بهشت سه گروهاند: اول کسانی که قدرت دارند و دادگرند و بخشنده و کامیاب، دوم کسانی که دل مهربان و نرمی دارند نسبت به هر خویشاوندی و هر مسلمانی، و سوم کسانی که با عفت و خویشتندار و دارای اهل و عیال هستند. اهل دوزخ نیز چند دستهاند: کسانی که خیانتپیشهاند و حتی برای کوچکترین طمعی حاضر به خیانت هستند، و کسی که شب و روز درصدد فریب توست نسبت به خانواده و اهل و مالت و در پی آن است که تو را بفریبد. باید از بخل، دروغگویی، بدخلقی، فحاشی و دشنامگویی نیز یاد کرد. بیگمان خداوند به من وحی کرده است که با همدیگر فروتنی کنید تا کسی بر کسی فخر و مباهات نکند و کسی بر کسی تجاوز و دستدرازی ننماید.»[5]
گاهی برای مسلمان چیزهایی پیش میآید که بر دوش وی سنگینی میکند و چه بسا بر نفس وی آسان گردند، مادام که همواره بر وی عارض شوند. بدبختی، شکست روحی و خواری اجتماعی گاهی آنچنان انسان را تحت فشار قرار میدهند که او را عاجز، ناتوان، بداندیش، بسیار بدبین، کمکار و کمفایده میسازند. وظیفه مسلمان این است که همه توان خود را به کار گیرد تا از این قید و بندهای اندوهبار و تنگناهای دست و پاگیر خلاص شود و رهایی یابد. پیامبر صلی الله علیه وسلم از اینگونه مصیبتهای ویرانگر به پروردگار خویش پناه میبرد و میفرماید: «اللَّهم إِنِّى أَعوذُبِكَ مِنَ الهَمِّ والحُزنِ و اعوذُبِكَ مِنَ الْعَجْزِ وَ الكَسَلِ و اعوذُبِكَ مِنَ الجُبْنِ وَ البُخْلِ و اَعوذُبِكَ مِنْ غَلَبَةِ الدَّيْنِ و قَهْرِ الرِّجَالِ»؛ «پروردگارا! از غم و اندوه، سستی و ناتوانی، تنبلی، ترس و بخل، غلبه بدهکاری و مقروض بودن و مقهور شدن در برابر مردمان به تو پناه میبرم.»[6]
صبر، شکیبایی و امیدواری ابزارهای ارزشمندی هستند که مسلمان با استفاده از آنها میتواند مصائب و دشواریهای کمرشکن را تحمل کند و خوار نشود. بلکه، با این ویژگیها از هر نظر قوی و محفوظ باقی میماند و برتر از حوادث و آشوبها قرار میگیرد. زیرا او مؤمن است و مؤمن جز در برابر خداوند در برابر هیچ چیزی خوار نمیشود و تسلیم نمیگردد.
ادامه دارد…
[1] ـ صحیح مسلم، جزء ۲، ص۶۲۰، کتاب الکسوف، باب صلاة الکسوف، رقم الحدیث: ۶.
[2] ـ المستدرک علی الصحیحین للحاکم، جزء ۱۸، ص ۲۳۶، کتاب الرقاق، إذا قال الرجل للمنافق…، رقم الحدیث:۷۹۷۷.
[3] ـ سوره حج، آیه: ۱۸.
[4] ـ مسند امام احمد، جزء۲۹، ص۵۳۹، مسند الشامیین، حدیث المستور بن شداد…، رقم الحدیث: ۱۸۰۱۱، دارالرسالة العالمیة.
[5] ـ صحیح ابن حبان، جزء ۱۶، ص ۴۹۰، کتاب التاریخ، ذکر وصف ثلاثون…، رقم الحدیث: ۷۴۵۳.
[6] ـ مسند امام احمد، جزء۱۹، ص ۲۵۶، مسند المکثرین من الصحابة…، مسند أنس بن مالک…، رقم الحدیث:۱۲۲۲۵، دارالرسالة العالمیة.