جوانی را تصور کنید که آنچنان به تماشای مسابقات فوتبال مشغول و در آن غرق شده است که حاضر نیست یک لحظه از آن دور شود و حرف هیچکس را هم قبول نمیکند که به او بگوید این چه کاری است که شما میکنید؟!
سخن این نیست که جوانان مسلمان و پیشتازان دعوت به چنین افکار و اعمال کودکانهای مشغول شوند، اگر چنین چیزی روی دهد باید گفت که آنان به عقب برگشتهاند و احتمال انحراف و سقوطشان حتمی است؛ سخن این است که در دایرهی مسئولیتِ دعوت و اصلاح دینی هم، چنین آفاتی در کمین نسل پیشتاز است؛ مانند: عدم رعایت اولویتها، اهتمام به امور فرعی به جای امور اصلی، اهتمام به جزئیات به جای کلیات، اهتمام به اختلافات مذهبی به جای وحدت اسلامی، اهتمام به مسایل گروهی و حزبی به جای موضوعات دینی و دعوت، به قضاوت نشستن دربارهی اصحاب و بعضی را بر بعضی برتری دادن، بحث و مجادله پیرامون پارهای از مسائل فقهی مورد اختلاف و سایر قیل و قالهای فقهی تا گاهی کار به جایی میکشد که همدیگر را تکفیر و تفسیق کنند. یا به مقام امام ابوحنیفه رحمهالله یا امام شافعی رحمه الله و یا امامان و بزرگان دین دیگر توهین و گستاخی میکنند.
میتوان موارد و مثالهای بیشتری را در این خصوص ذکر کرد و در هر منطقهای و برای هر شخصی و هر گروهی مسایل دیگری بهعنوان اهتمام غیر ضروری و پیش پا افتاده، برشمرد؛ ولی هرچه و هر اندازه گفته و نوشته شود به رسایی و زیبایی این سخن پروردگار نخواهد رسید که در وصف مؤمنان فرموده است: «وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»؛ «وآنان که از لغو و سخن باطل اعراض و احتراز میکنند».[1]
۳ـ دخالت کردن در اموری که به انسان مربوط نیست
دخالت کردن در اموری که به انسان مربوط نیست، جلوهای دیگر از جلوههای عوامزدگی است، در این مورد، انسان در چیزی که به او مربوط و برایش هم ضروری نیست وارد میشود و در حالات بسیار پایین و در انسانهای معمولی، میتوان آثار آنرا اینگونه برشمرد: بدون اجازه وارد بحث دیگران شدن، بدون سؤال و پرسش از سوی دیگران جواب دادن، نمایندهی کسی شدن و بهجای او اظهار نظر کردن، بدون اذن و اجازهی کسی از مال او مصرف نمودن و یا از وسایل او استفاده کردن، کنجکاوی نمودن و سؤالات و پرسشهای اضافی از دیگران کردن و تلاش برای کشف اسرار و رموز مردم و… در میدان دعوت و اصلاح نیز میتوان موارد ذیل را از آثار این جنبه از عوامزدگی دانست:
– فرو رفتن و غور و بررسی در اموری که میدان و جولانگاه عقل نیست؛ مانند ذات باری تعالی، کیفیت غیب و اسرار آن، تعداد ملایکه و چگونگی وجود و هستی آنها، مسایل مربوط به آخرت و عذاب قبر و یا تحقیق پیرامون علت و فلسفهی تعداد رکعتهای نماز و … .
– بحث و بررسی پیرامون پارهای از مسایل فلسفی و کلامی که اصلاً دردی از دردهای بیشمار انسان و انسانیت را درمان نکرده و گرهی از مشکلات او را نخواهد گشود. به قول یکی از بزرگان دین: «برای غرب، یک اسپارتاکوسِ بیسواد از یک آکادمی پُر از سقراط و افلاطون و ارسطو، به کارآمدتر است و برای شرق، یک ابوذر عربی بدوی، از صدها بوعلی و ابن رشد اثربخشتر.»
– دخالت و اظهار نظر پیرامون مسایلی که در شأن و حیطه اختیار انسان نیست و تنها به ذات پروردگار مربوط است؛ مانند به نتیجه رسیدن یا نرسیدن تلاشهای ما به خاطر رضای پروردگار و یا زمان فرا رسیدن قیامت و…
به این سبب بود که پرودگار متعال ذهن کسانی را که سؤالات نامربوط و غیرضروری را میپرسیدند به چیز دیگری معطوف میداشت.[2] و حتی آنان را هشدار میداد که از چیزهایی سؤال نکنید که اگر جواب داده شد، گرفته و دلخور شوید.[3] و نتوانید از عهدهی انجام آن برآئید و سرگذشت قوم موسی را بر آنان میخواند که با سؤالات بیمورد و غیرضروری کار را بر خود سخت و دایره عمل را تنگتر کردند.[4]
ــ از دیگر موارد دخالت در امور نامربوط در دایرهی مسؤولیت و میدان دعوت را میتوان کنجکاویهای بیمورد برای آگاهی بر اسرار و رموزی دانست که مربوط به کارگزاران و گردانندگان امور است نه همهی افراد.
ــ همچنین میتوان برای نشان دادن مصداق چنین افرادی، از کسانی نام برد که هرچه را شنیدند و یا دیدند، پیش همه بازگو میکنند و ناآگاهانه در دام شایعهی دشمنان دین گرفتار میشوند و یا چیزی را که لازم نبود همه بدانند، انتشار دادهاند، این در حالی است که خداوند امر فرموده که چنین موارد و شنیدههایی را پیش رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم بازگو نمایند.[5]
چه زیباست سخن رسول اکرم صلیاللهعلیه وسلم که فرموده است: «مِنْ حُسْنِ إِسْلامِ الْمَرْءِ، تَرْكُهُ مالا يعنيه»؛ «از نیکی وزیبایی اسلام شخص، ترک کارهای بیهودهایست که فایدهای برایش ندارد».[6]
دکتر شریعتی، مناسب حال چنین افرادی درباره شایعه نکته بسیار بدیع و دلپذیری دارد: «شایعه را دشمن سفارش میدهد، منافق میسازد و احمق باور میکند!»
۴ـ روزمرگی و بیبرنامگی
روزمرگی و بیبرنامگی یکی دیگر از آثار و جلوههای عوامزدگی است، به این معنی که انسان به حدّی در کارهای جزئی، پیش پا افتاده و نامربوط غرق میشود که قادر به دیدن چند متر جلوتر از خود، نیست، هیچ نقشهای برای آیندهی خود و کارهایش ندارد، تا چشم باز میکند، موی سفید و چین و چروک پوست را بر سر و روی خود میبیند در حالیکه اثری از خود به جای نگذاشته است.
مثلاً مدیری را در نظر بگیرید که برنامهای برای دوران مدیریت و مسئولیت خود ندارد و فقط مشغول جواب دادن به تلفنها و نامههای اداری است. تا میبیند ساعت ۳ بعد از ظهر است و تا به خود میآید، دوران مسئولیت و خدمت او به پایان رسیده؛ ولی هنوز اثری از خود به جا نگذاشته، تحوّلی ایجاد نکرده و قدمی به جلو برنداشته است، اگر او به محض قبول این مسئولیت، وضعیت موجود را تبیین و تحلیل و وضعیت مطلوب را ترسیم میکرد و امکانات در دسترس و موانع سر راه را شناسایی مینمود، میدانست که در کجا است و به کجا میخواهد برود، یا کسی را در نظر بگیرید که شب و روز کار میکند، ثروت میاندوزد و پول در میآورد اما چرا؟ معلوم نیست! فقط همین معلوم است که او زندگی میکند تا پول درآورد و تکرار مداوم و همیشگی این کار یعنی زنده است که پول درآورد نه این که پول درآورد تا به وسیلهی آن زندگی کند!!
کسی که به این آفت گرفتار شود، هیچگاه توقف و ارزیابی و محاسبهای از گذشتهی خود و فعالیتها و کارهایش ندارد، نمیداند واقعاً تا اینجا، سود و زیانش چه نسبتی با هم داشتهاند آیا برابرند یا خیر! زیانش از سودش بیشتر است یا برعکس؟ آیا به همین منوال به کارش ادامه دهد یا از نو تجدید نظر نماید؟ آیا ناخواسته و ناآگاهانه آب به آسیاب دشمن نمیریزد؟ آیا همین طور که سرش را پایین انداخته و نگاهی به پشت سر و پیش رو نمیاندازد، به لبهی پرتگاه نرسیده است؟ آیا این همه تلاش و کوشش، ارزش این نتایج و دستاوردها را دارد؟ آیا واقعاً هر کتابی و یا هر سخنی ارزش خواندن و شنیدن را دارند؟ فقط به صرف اینکه فعلاً در بازار موجودند و تازه چاپ و منتشر شدهاند؟ آیا عُمر او کفاف این همه سرگرمی و مشغولیت را میکند؟ یا لازم است دست به تهیه و تدوین برنامهای بزند که میان آنچه موجود و آنچه مطلوب است، نسبتی برقرار کند و بیندیشد که بین آنچه قوه و نیروست با آنچه مانع پیشرو است چه مناسبتی وجود دارد؟ این افراد، برنامه روزی دارند! نه برنامهریزی پیش از آنکه در فکر فردا باشند غرق در امروزند و پیش از آنکه ببُرّند، میدوزند!! بدون شناسایی مقصدشان میروند و بدون هیچ هدفی میدوند!! بیش از آنکه دلگرم باشند، سرگرماند.
کسی که به این آفت گرفتار شود، هرچه را از کتاب و از نوار و فیلم و… ببیند، میخرد و میگیرد و روی هم انباشته میکند، هنوز از امکانات قبلی و در دسترس استفاده نکرده است که به دنبال امکانات و وسایل جدید میرود.
اگر جماعتی یا افرادی یا شخصیتهایی دچار روزمرگی شوند، از اصول خود نیز دست میکشند و به نرخ روز، نان میخورند، برای کسب آراء بیشتر حاضراند دروغ بگویند و از گذشتهی خود دست بشویند و آنچه برای آنها مهم است، ماندن است به هر قیمتی که تمام شود! اگر احساس کنند افکار عمومی و عامهی مردم با پارهای از عقاید و باورهایشان مخالف است، محتمل است که از ابراز و بیانشان خودداری و یا تحریفشدهی آنها را اعلام نمایند، در حالیکه پایبندی به مبانی و وفاداری به اصول، در هر شرایطی و در هر زمان و مکانی، علامت و نشانهی سلامت اندیشه و اصیل بودن اشخاص و احزاب است.
سَلَفِ صالح، برای خود، رسالتی را جز بیان حقیقت و حفظ اصول و مبانی عقیدهی اسلامی و اوامر و نواهی پروردگار، نمیشناختند و خود را فدای آنها میکردند و نه اینکه برای حفظ و بقای خود، آنرا زیر پا بگذارند.