نویسنده: عبدالحمید گرگیج

آفات نسل پیشتاز

بخش سوم

۱. اهمیت و ارزش وقت، نزد مسلمانان و سَلَفِ صالح:
پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و یارانش با الهام از قرآن مجید به گونه‌ای بسیار واضح و روشن، توجه مسلمانان و ایمان‌آورندگان را به وقت و زمان جلب کرده و آنان را به استفاده‌ی بهینه از آن ترغیب و تشویق می‌کنند و به راستی ارزش فوق‌العاده‌ای برای وقت و زمان خود و دیگران قائل بودند. جایی که قرآن به وقت و زمان و بخش‌های معینی از شب و روز سوگند می‌خورد و زمانی که مهم‌ترین وظیفه‌ی انسان در مقابل پروردگارش (که شعایر و مناسک عبادی‌اند) باید در زمان و اوقات مشخصی انجام گیرد، پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه وسلم) می‌فرماید: «لن تَزُولَ قَدَما عَبدٍ يومَ القِيامَةِ حَتَّى يسأَلَ عَن أَربَع خِصَالِ: عَن عُمرِه فيما أفناهُ وَ عَن شَبابِهِ فيما أبلاهُ وَ عَن مالِهِ مِن أينَ إكتَسَبَهُ وَ فيما أنفقَهُ و عَن عِلمِهِ ماذا عَمِلَ بِهِ»؛ «روز قیامت هیچ فردی نمی‌تواند قدم از قدم بردارد، تا به این چهار سؤال پاسخ دهد؛ عمرش را در چه راهی گذرانده است؟ از جوانی و توان جسمی‌اش در چه راهی استفاده کرده است؟ مالش را از چه راهی به دست آورده و در چه راهی خرج کرده است؟ با علم و دانش خود چه کرده است؟ آیا به آن عمل کرده یا نه؟»[1]
آری، به راستی یاران باوفای پیامبر بزرگوار (صلی الله علیه وسلم) این سخن گهربار را آویزه‌ی گوش خود کرده بودند. هرگونه عبادت و عمل صالح، هرگونه ذکر و تفکری در باب هستی و خالق آن و هم‌چنین تلاش برای کشف قوانین و اسرار جهان به منظور تسخیر و بهره‌برداری بهینه از طبیعت، در ظرف زمان صورت می‌پذیرد. شاید بتوان گفت که فرق انسان‌های مبتکر و نوآور با انسان‌های معمولی و انسان‌های موفق و کامیاب با شکست‌خورده‌ها و به‌جا مانده از کاروان، و نیز رشد و ترقی ممالک و ملل توسعه‌یافته با کشورهای عقب‌مانده و توسعه‌نیافته، چیزی جز برنامه‌ریزی، کار مداوم و تلاش و کوشش مستمر نیست و یکی از ویژگی‌های انسان‌های موفق هم، اصرار و پی‌گیری آن‌هاست. هم در برنامه‌ریزی و هم در پشتکار و سخت‌کوشی، عنصر زمان و استفاده‌ی به موقع و بهینه از آن، نقش اصلی را ایفا می‌کند.
سَلَفِ صالح به درستی ارزش و اهمیت زمان را درک کرده بودند و می‌دانستند که زمان به سرعت سپری می‌شود و پایان می‌پذیرد و هیچ‌گاه برنمی‌گردد و قابل جبران هم نیست؛ زیرا برای کسانی که می‌خواهند اهل کار و عمل باشند و نه حرف و اَمَل، هر زمانی کار و عمل ویژه‌ی خود را دارد.
در حدیث صحیح آمده است که: «خداوند برای کسی که شصت سال از عمر خود را سپری نموده (ولی هنوز کارنامه‌ای ندارد که کارهای مثبتش در آن ثبت شده باشند) هیچ عذر و بهانه‌ای را باقی نگذاشته است.»
زندگی انسان مسلمان، آن‌گونه که قرآن و پیامبر بزرگوار (صلی الله علیه وسلم) آن را ترسیم می‌کنند، یک ذره هم فضای خالی ندارد که انسان بتواند با اعمال پوچ و بیهوده و سخنان مفت و بی‌فایده آن را پُر کند. نگاهی به فرایض و نوافل و اوراد و اذکاری که لازم است انسان مسلمان در صورت فرصت و توان، آن‌ها را انجام دهد و یا بر زبان بیاورد، این ادعا را تصدیق خواهد کرد.
حضرت عبدالله بن مسعود (رضی الله عنه) می‌گوید: «هیچ‌گاه به اندازه‌ی روزی که بر من گذشته و با غروب خورشید از عمرم کاسته شده است، ولی نتوانسته‌ام کار مفید و عملی صالح را انجام دهم، پشیمان و افسرده نبوده‌ام.»
می‌گویند: «حضرت عمر بن خطاب (رضی الله عنه)، هرگاه شب فرا می‌رسید با شلاق به خود می‌زد (و خود را سرزنش و محاسبه می‌کرد) و به نفس خود می‌گفت: هان! امروز چه عملی انجام داده‌ای؟»[2]
یکی از پیشینیان ما گفته است: «کسی که یک روز از عمر خویش را سپری کند، بدون این‌که در آن حقی گذارد، یا دینی ادا کند و یا عظمتی بنا نهاده باشد، یا ستایش و تحسینی کسب کرده و یا خیر و نیکی‌ای نهاده یا دانشی اندوخته باشد، مسلماً حق زمان خویش را به جا نیاورده و به خویش ستم کرده است.» خلاصه این‌که عمر حقیقی انسان، سال‌هایی نیست که از ولادت تا وفات سپری می‌شود، بلکه عمر حقیقی او به همان اندازه‌ای است که در آن اعمال صالح و رفتارهای شایسته و افعال و اقوال خیر در نزد خداوند در حساب پس‌انداز و اندوخته‌ی او نوشته شده است. حقیقتاً ۱۰ سال عمر یک نفر که آن را در امور خیریه و کمک به دیگران و خدمت به اجتماع صرف کرده باشد، با پنجاه سال عمر کسی که آن را بدون انجام کارهای نیک و خدمت به خلق و عبادت خدا سپری کرده باشد، برابری می‌کند. جهان را نیز مردان و زنانی ساخته‌اند که لحظه لحظه‌ی حیات و زندگی‌شان را حساب شده و مورد بهره‌برداری قرار داده‌اند؛ نه افرادی که روزها و شب‌ها را می‌گذرانند بدون این‌که بدانند در چه حال و هوایی هستند و چه مدت از عمرشان گذشته و در زمین زندگی و فرصت زمان، چه چیزی را کاشته‌اند.
نسل پیشتاز باید عمر خویش را امانتی بداند که هر آن احتمال بازپس‌گیری آن وجود دارد. باید برای آن ارزش قائل باشد و آن را وسیله‌ی عزّت و شرافت خویش بشمارد و در آن، تخم نیکی، دانه‌ی محبت و مردم‌دوستی و نهال ایمان و خداپرستی بکارد. برای لحظه لحظه‌ی حیات و زندگی خویش برنامه‌ریزی کند و نه تنها اوقات اضافی و فرصت کافی ندارد تا در آن به لهو و لعب بپردازد، بلکه وقت و زمان را صید می‌کند و به تور می‌اندازد!
۲. سرگرم شدن به لهو و لعب
سرگرم شدن به امور پیش‌پا افتاده و ناچیز، دومین شکل عوام‌زدگی است. انسان‌های معمولی، بیش از آن‌که در فکر «شخصیت» خویش باشند، در فکر پاره‌ای از شخصیت خود هستند و بهتر بگوییم در فکر «شخص» خود هستند. به جای این‌که در فکر ایمان خود باشند، در فکر بخشی بسیار کوچک از عبادات و اخلاق خود هستند. به جای این‌که در فکر حفظ کیان امّت اسلامی باشند، به فکر دفاع از مذهبی خاص و یا حتی یک شبه مذهب هستند. به جای تلاش برای خدمت به خلق خدا، به فکر نجات قوم و قبیله‌ی خود هستند و به جای رهایی کلّ بشریت از یوغ و اسارت، به فکر دفاع از یک نژاد و رنگ و زبان خاص هستند. عوام‌زده‌ها به نوافل و سنّت‌ها، بیش از واجبات و فرایض اهمیت می‌دهند و فروع را از اصول مهم‌تر و پررنگ‌تر می‌شمارند. این‌گونه افراد برای یک دستمال، یک قیصری را به آتش می‌کشند.
در زندگی روزانه‌شان، یک فرش را مهم‌تر از آرامش خانواده‌شان می‌دانند و ساعت‌ها به خاطر یک موضوع کودکانه و غیرقابل بحث مجادله می‌کنند. زن و شوهری را در نظر آورید که برای اثبات شباهت فرزندان‌شان به آبا و اجداد خود و یا نامگذاری آنان و یا شوری و بی‌نمکی غذا و یا دکور و آرایش و اثاثیه‌ی منزل، چقدر حرف می‌زنند، مجادله می‌کنند و اعصابشان را خراب می‌نمایند. این نمونه‌ای واضح و روشن از اهتمام و مشغول شدن به کارهای بی‌ارزش و امور بی‌خاصیت است که عوام به آن گرفتارند.
کسی که چنین باشد، معمولاً جزئی‌نگراست و کلیات را نمی‌بیند و اولویّت‌های امور را در نظر نمی‌گیرد. به نتایج بسیار جزئی و اندک هم قانع است؛ همانند دانش‌آموزی که فقط در فکر کسب نمره‌ی قبولی است، حتی اگر این نمره ۱۰ باشد. این افراد همت عالی و افکار بزرگ ندارند؛ در نتیجه، موفقیت چندانی هم به دست نخواهند آورد. آنان افق دیدشان آن‌قدر محدود و کوتاه است که چیزی غیر از وضعیت موجود را تصور نمی‌کنند و همیشه هم نگران و بیمناکند که اگر حال و هوای فعلی تغییر کند، مردم بدبخت و بیچاره خواهند شد! آن‌چه را دمِ دست دارند و به آن مشغول‌اند، تنها گزینه می‌پندارند و چنان بدان دل‌بسته‌اند که لذتی را غیر از این باور ندارند.
ادامه دارد…
[1] ـ الترغیب والترهیب، ج۴، ص۲۹۸،  إسناده صحیح.
[2] ـ مصنف ابن أبی شیبة، ج۷، ص۹۶،  کتاب الزهد،  کلام عمر بن الخطاب…،  رقم الحدیث: ۳۴۴۵۹.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version