نویسنده: عبدالحمید گرگیج

آفات نسل پیشتاز

بخش دوم


ــ عدم تدبر و تفکر در آیات آن:
قرآن کتاب تدبر است و اکتفا به تلاوت بدون تدبر، نمی‌تواند انسان را به اهداف قرآن رهنمون شود. اساساً قرآن کریم برای تدبر نازل شده است: «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ»؛ «این کتابی است پر برکت که بر تو نازل کرده‌ایم تا در آیات آن تدبر کنند.»[1]
قرآن، کسانی را که در آیات خدا تدبر نمی‌کنند، مورد سرزنش قرار می‌دهد و می‌فرماید: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبِ أَقْفَالُهَا»؛ «آیا آن‌ها در قرآن تدبر نمی‌کنند، یا بر دل‌هایشان قفل نهاده شده است؟!»[2]
توجه بیش از حد به الفاظ و عبارات قرآن، تلاش برای به پایان رسانیدن سوره‌های قرآن، عدم اهتمام به درک آموزه‌های آن به هنگام تلاوت، و بی‌توجهی به ترویج فرهنگ تدبر در مراکز علمی و آموزشی، از نمونه‌های آشکار مهجوریت و دوری از قرآن است.
ــ عُرفی کردن و قدسیت‌­زدایی از آن:
برخلاف کسانی که چهره‌ای دست‌نیافتنی و هیبتی ناصحیح از قرآن کریم ترسیم نموده و مانع بهره‌مندی از این کتاب مقدس شده‌اند و متأسفانه این امر نقش مهمی نیز در دوری مردم از قرآن ایفا نموده است؛ به گونه‌ای که بسیاری از مؤمنان و مخاطبان قرآن را از نعمت تدبر محروم ساخته و نگرش روزآمد مفسران را به حداقل رسانده است، اما نگاه عده‌ای دیگر به قرآن، همانند نگاه به سایر کتب و نوشته‌ها است. یعنی آن قداستی را که باید برای قرآن قائل بود، در نظر نمی‌گیرند و به آن، همانند سایر کتاب‌ها می‌نگرند.
مثلاً در نگاه این عده، می‌شود این کتاب را خواند ولی به آن عمل ننمود و تغییری هم در خویش احساس نکرد! یا ممکن است که قرآن را مطالعه کرد ولی هنگام خواندن آیات مربوط به بهشت و جهنم و یا تهدیدها و بشارت‌های آن، هیچ احساسی هم نداشت! یا قرآن را تلاوت نمود و بین رویدادها و اخبار مربوط به گذشتگان و حال و وضع افراد و جوامع امروز، هیچ نسبتی برقرار نکرد! و این دقیقاً یعنی زدودن قدسیت و قداست از قرآن و پایین آوردن شأن و منزلت آن به جایگاه سایر نوشته‌ها و کتاب‌های بشری.
در حالی که به قول مرحوم اقبال لاهوری:
نقش قرآن چون که در عالم نشست    نقشه‌­های پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آن­چه در دل مضمر است     این کتابی نیست چیز دیگر است
چون که در جان رفت، جان دیگر شود     جان چودیگر شد، جهان دیگر شود
۲ـ عوام‌­زدگی:
منظور از عوام‌زدگی این است که یکی از پیشتازان امت، زندگی روزمره‌اش همانند عامه‌ی مردم گردد؛ مانند آنان وقت‌هایش را تلف کند؛ با اطرافیان و نزدیکان خود، ایجاد پیوند یا قطع رابطه نماید؛ به خشم آید یا خوشحال شود؛ کنترلی بر عواطف، احساسات، چشم، زبان و گوش خود نداشته باشد و تحلیل‌ها و دیدگاه‌هایی همانند آنان داشته باشد.
تابلوی زیر را که در آن نوعی زندگی عامیانه به تصویر کشیده شده است، با دقت مدنظر قرار دهید تا زندگی یک فرد عوام‌زده را بهتر بشناسید: شخصی که دائماً در تلاش و تکاپو و دویدن است، به هر طرف می‌رود، لحظه‌ای آرام و قرار ندارد، فقط در فکر پول جمع کردن و ثروت‌اندوزی است و همیشه هم از زندگی ناراضی است. از زمین و زمان طلبکار است. اگر کسی با او هم‌صحبت شود، از وضع بد زندگی و معیشت گلایه می‌کند؛ از باریدن برف و باران ناراحت است، از نیامدنشان نیز می‌نالد. باد بوزد بد و بیراه می‌گوید، هوا گرم باشد، شکایت می‌کند، سرد هم باشد همینطور! از دست زن و فرزندانش شکوه می‌کند. اطرافیان و اقوام و خویشان را سرزنش می‌نماید. پشت سر همه، شروع به غیبت می‌کند و راز و اسرار دیگران را آشکار می‌نماید. در چیزی که به او مربوط نیست دخالت می‌کند. سعی می‌کند در هر بحثی داخل شود و نظر و پیشنهاد هم ارائه دهد و حتی اهل فن و متخصصین امر را هم زیر سؤال می‌برد! با کمترین مصیبتی جزع و فزع و ناله و فریاد سر می‌دهد و از دست روزگار و قضای پروردگار شکایت می‌کند و خود را مظلوم می‌داند. به محض اینکه نعمتی به او برسد، آن را نتیجه‌ی زحمات و تلاش‌های خود می‌پندارد و دچار کبر و غرور می‌گردد. با کمترین بهانه‌ای بر سر مسائل بسیار جزئی و شخصی، رابطه‌ی خود را با دیگران قطع می‌کند و پیوندش هم همین‌گونه است. یعنی با دیگران تا زمانی در ارتباط است که در خدمت تأمین منافع او یا افراد و اشیای مورد علاقه‌ی او باشند و بر همین منوال هم، بر دیگران خشم می‌گیرد و از آنان عصبانی می‌شود. نماز می‌خواند اما در آخرین دقایق مانده به وقت شرعی، با عجله وضویی می‌گیرد و به سرعت باد، چند رکعت نماز می‌خواند. در حین نماز، حواسش به فیلم و تلویزیون و سخن اطرافیان است و بلافاصله پس از اتمام نماز، وارد همان بحث قبلی یا سخنان افراد دور و برش می‌شود و در همان نماز، جواب‌ها و نظرات خویش را آماده کرده است! هنوز کاملاً سلام نداده است که سجاده را جمع می‌کند و به میان دیگران و سخنان آنان می‌پردازد. از اوراد و اذکار و راز و نیاز و آرامش و طمأنینه‌ی پس از نماز، خبری نیست. روزه می‌گیرد ولی در طول روز، نه تنها به خوردن گوشت مردم (غیبت) مشغول است و چشمانش را از نگاه به نامحرم باز نداشته، بلکه در آخرین دقایق روز، به بازار می‌رود و هر اندازه در توانش باشد خوردنی و آشامیدنی می‌خرد و برای لحظه‌ی اذان و افطار، بی‌صبرانه در انتظار است تا مصیبت گرسنگی و تشنگی امروز را با شدت هرچه تمام‌تر جبران کند. در این روز که او روزه بوده، هیچ‌کس جرأت نداشته که با او حرفی بزند یا بگوید پشت چشم‌هایت ابرو است! چرا که انبوه ناسزا و ناشایست‌ها را نثارش می‌کند.
به مسجد می‌رود اما برای تظاهر و جنگ و دعوا بر سر مسائل پیش پا افتاده و کودکانه! مانند یک دقیقه پس و پیش شدن لحظه‌ی اذان، عصبانی شدن از کودکان و راندن آن‌ها به صف‌های عقب و اگر خدا توفیق دهد آنان را از مسجد بیرون کند! مانند ایستادن در جایگاه مخصوص و تعیین شده به ویژه در صف‌های جلو، مانند گفتن و شنیدن اخبار بازار و کوچه و محله‌ی خود و… به حج می‌رود اما برای بستن یک کمربند زرد رنگ و گرفتن عنوان و لقب «حاجی» و آن‌گاه ادعاهای اضافی و بزرگ‌منشانه و متکبرانه. انفاق می‌کند اما در روزهای جمعه و با انداختن سکه بر سر و روی بینوایان و گدایانی که دست‌پرورده‌ی چنین افرادی هستند و با وسواس بسیار عجیبی سعی می‌کند یکی را هم فراموش نکند و از قلم نیندازد.
به شدت از قضاوت و اظهار نظرهای مردم و اطرافیان درباره‌ی خودش ناراحت یا خوشحال می‌شود؛ تحت تأثیر جمع قرار می‌گیرد و مانند مایعات به شکل و شیوه‌ی ظرف و زمانش در می‌آید. نظر اطرافیان و مردم، رضایت و نارضایتی قلبش و یا سواد و عقلش را معیار خوبی و نیکی و راستی و درستی قرار می‌دهد. می‌گوید: «باید همرنگ جماعت باشی!»؛ قلبت پاک باشد، بی‌خیال باش. اینقدر هم سخت نگیر! سال‌های سال است که مردم چنین می‌کنند و چنین می‌گویند. ما هم همین‌طور! خدا نکند که روزی نسل پیشتاز به چنین آفتی گرفتار شود، یعنی روزمرگی و عوام‌زدگی او را از خود و خدا غافل کند و مصداق این آیه‌ی شریفه شود که می‌فرماید: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»؛ «و مانند آنان نباشید که به کلی خدا را فراموش کردند، خدا هم (حظ روحانی و بهره ابدی) نفس آن‌ها را از یادشان برد.»[3]
اگر افرادی از نسل پیش‌تاز، به گاه دیدار و ملاقات همدیگر، شروع به سخنان معمولی، روزمره و عامیانه کردند و از سردی و گرمی هوا، از گرانی و ارزانی، از بارندگی و بی‌بارانی و … صحبت کردند و یا همانند سایرین، اوقات گران‌بهای خویش را با تماشای مسابقات فوتبال و فیلم‌ها تلف کردند، ساعت‌ها نشستند و گپ زدند و گفتند و شنیدند، بدون این‌که از خدا و آخرت و سیره‌ی پیامبران و صالحین، بحثی کرده باشند، بدون این‌که همدیگر را به حق و نیکی و ثبات و استقامت توصیه نموده باشند؛ بدون این‌که یک مسأله‌ی علمی و شرعی را تحلیل و بررسی کرده باشند، بدون این‌که از امور مربوط به دعوت و اصلاح از همدیگر پرس وجو کرده باشند و بدون این‌که از تجارب هم، در پیشبرد برنامه‌هایشان سودی برده باشند، به یقین بدانید که آنان نیز، عوام‌زده شده‌اند و اگر در اسرع وقت، به خود نیایند و بیدار نشوند، نزدیک است که همانند سایرین، در چیزهایی عمر خود را به پایان برسانند که شایسته‌ی انسان و اهتمام او نبوده و سرانجام مثل عوام الناس خواهند شد!!
مهم‌ترین و بارزترین اَشکال و صورت‌های عوام‌زدگی را در میان نسل پیشتاز، می‌توان این گونه نام برد:
۱ـ اتلاف وقت.
۲ـ سرگرمی و اهتمام به امور ناچیز و پیش پا افتاده.
۳ـ دخالت در آن‌چه به انسان مربوط نیست و از او سؤال نشده است.
۴ـ روزمرگی و بی‌برنامگی.
 ادامه دارد…
[1] ـ سوره ص،  آیه: ۲۹.
[2] ـ سوره محمد،  آیه: ۲۴.
[3] ـ سوره حشر،  آیه: ۱۹.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version