نویسنده: سید مصلح الدین

حال وآینده اسلام از نگاه خاورشناسان

بخش دهم


هامليتون كب
هامیلتون کب می‌گوید: «… بنابراین هرگاه کسی بیاید و شریعت اسلامی را از نظر صلاحیت دینی و اخلاقی انکار کند، قطعاً کفر و خارج از اسلام تلقی می‌گردد. و این یک واقعیتی است که مسلمانان در تمام اطراف جهان به آن شریعت پایبند می‌باشند. آنگاه که جمهوری ترکیه بر الغای شریعت اسلامی اقدام نمود، دیدیم که چگونه با شکست مواجه گردید. و شاید به باور خودم به اشتباه نرفته باشم اگرچه از روی احساس باشد که احترام به شریعت پیوسته عمق اندیشه جامعه اسلامی است و باقی ماندن بر شریعت اسلامی ارتباط تنگاتنگی با بقای اسلام دارد. البته احترامی که درباره‌ی آن بحث می‌کنم ضروری و همیشگی نیست، چه بسا تفسیر و مفاهیمی از آن استخراج می‌گردد که بسان قرون وسطی خارج از واقعیت و لبّ اسلام باشد.»[1]
«در میان کشورهای اسلامی هیچ کشوری به صراحت به سوی غرب اعلان رغبت و اشتیاق نکرده است به استثنای کشور ترکیه. البته کشور ترکیه نیز از بیست سال تاکنون آن عشق و علاقه‌ی خود را به غرب از دست داده است و سایر کشورها در میانه اندیشه‌ی مردم و قلب‌های آنان شریعت اسلامی را حاکم می‌دانند اگرچه سیاست حکومت‌ها از آن به دور باشد و این پیام الهی است که اسلام بر کره‌ی زمین عودت خواهد نمود.»[2]
کوستاف فون کرونباوم
کوستاف فون کرونباوم می‌گوید: «عصر عباسی اول از علم فلکیات هندی و حتی از علم اداری فارسی کمک نگرفت، زیرا آن دستاوردهای بیگانه را تنها وسیله‌ای برای بازدارندگی و یا سیطرۀ سیاسی و اقتصادی می‌دانستند. اسلام در آن موقع در موضع دفاعی نبود، بلکه از امکانات بیگانگان جهت مصالح خود استفاده می‌کرد و اندک اندک همان شیوه را در پیش گرفت. هنگامی که تحت فشار قرار می‌گرفت، باز هم از خارج کمک نمی‌گرفت، بلکه با پیشرفت امکانات خود، مرحله به مرحله پیش می‌رفت. شرایط سیاسی که انتقال فرهنگی را در عصر کنونی موجه می‌داشت، از دو جنبه روانی و اجتماعی مشکلاتی را به بار می‌آورد. زیرا جامعه‌ای که به این انتقال فرهنگی غرب خوشبین بود، از هم پاشیده شد. یعنی انتخاب، تعیین وقت، تأثیر مثبت، و دفع دشمنی متجاوز، تمام اینها شرایط رشد و پیشرفت و استقلال سیاسی و اجتماعی را از کمک گیرنده می‌گرفت. در این رابطه می‌گوییم: مقتضیات موضع‌گیری سیاسی در عصر عباسی اول، که کاملاً با موضع‌گیری امروز ما مغایرت دارد، به عباسیان این امکان را داد که عصر و زمان خود را از خطرات استعمار فرهنگی برهانند.»[3]
«حرکت داخلی (مانند حرکت احیا و تجدید دین در محیط فرهنگی) یکی از عوامل بانشاط و فعال در بازگشت تنظیم جامعه است که تأثیرات آن در ارتباط با تمدن‌های دیگر بیشتر و بزرگ‌تر است. برتری حقیقی یا خیالی نسبت به فرهنگ تأثیرگذار هر چه باشد، تلاش در چگونگی آن به هر کیفیتی سامان می‌گیرد.»[4]
«از نظر اینکه خطری متوجه اسلام نشود، یعنی از جهت مادی آن را محو نکند، بایستی تأثیرپذیری از غرب همراه با حفظ هویت خود باشد، به گونه‌ای که اندیشه مؤمنان را در دین به سوی خود جلب نکند. این شامل عناصر هنری، صنعتی، تجاری، تطبیقی و… است که از قومی به قوم دیگر انتقال می‌یابد. تأثیرپذیری جهان اسلامی از جهان غربی به طور قطع اصول اساسی دین، فلسفه، هنر و نظریات علمی را شامل نمی‌شود. خلاصه، اسلام در تمدن غربی خود را گم نمی‌کند تا آنجا که به محو شخصیتش بینجامد.»[5]
گوستاو لوبون
گوستاو لوبون می‌گوید: «فرسودگی و زنگاری که تمدن عرب را در بر گرفت بسان فرسودگی تمدن‌های قبل از آن بود. زمان تأثیرگذاری غرب بر دین پیامبر از جهت نفوذ و سلطه‌ی قبلی گذشته است زیرا که اسلام پیوسته سلطه و سیطره‌ی عظیمی بر روان‌ها دارد و خواهد داشت. با وجود اینکه ادیان پیش از اسلام هر روز، اندک اندک از نیرو و قدرت‌شان کاسته می‌گردید، ملت‌های گوناگونی که قرآن را دستور و قانون خود قرار داده بودند، وحدت زبانی و ارتباط خود را با حجاج مکه در تمام کشورهای اسلامی حفظ می‌کردند. لذا بر تمام پیروان محمد (صلی الله علیه وسلم) واجب است در حد امکان قرآن را با زبان عربی تلاوت کنند. از این جهت زبان عربی از نظر انتشار و گستردگی، بر بیشتر زبان‌های دنیا پیشی خواهد گرفت و در میان ملت‌ها و امت‌های اسلامی، با وجود نژادهای مختلف، در اثر همبستگی بزرگ می‌توان روزی از روزها آن را تحت یک پرچم جمع نمود.»[6]
«قدرت سیاسی و دینی در ممالک هند، قوی و نیرومند بود و با گذشت هشت قرن باز سلاطین اسلامی در زیر پرچم اسلام بر آن حاکم هستند. و اگر قدرتِ سیاسی آن کم‌رنگ شده باشد، سلطان دینی در آنجا بر قلب‌ها شکوفاتر از گذشته است.» [7]
«تأثیر دین محمد (صلی الله علیه وسلم) در روان‌ها، نسبت به دین دیگری از تأثیرات عظیمی برخوردار است و نژادهای گوناگونی که قرآن را راهنمای خود قرار داده‌اند، همانند سیزده قرن قبل، باز آن قرآن بر دل‌های آنان حکومت می‌کند.» [8]
«تمدن عرب از زمان‌های دور وارد تاریخ جهان گردید، با وجود اینکه نسل‌ها و سلاله‌های آن همه از جهان رفتند و مردند، ولی اکنون متوجه می‌شویم که دین و زبان عربی، طراوت و نفوذ آن بیشتر از گذشته در جهان انتشار یافته است و روز به روز اسلام در پیشرفت است و امروز سوای جزیره‌العرب در همه جای دنیا: مصر، سوریه، ترکیه، آسیای صغیر، فارس و بخش مهمی از روسیه، آفریقا، چین و هند، قرآن تدریس می‌گردد و هم‌چنین قرآن، وارد «مگادیشو» و آفریقای جنوبی، جزایر ملایو را در برگرفته، و هم‌چنین ساکنان جاوه و سوماترا از آن بهره‌مند گشته‌اند و در پایان آمریکا و سواحل آفریقا از تعلیم و تعلم قرآن بهره‌مند شدند، و پیشرفت اسلام در چین، شگفتی را در بر داشته است، تا آنجا که مبشران اروپایی به حدود اسلام اعتراف نمودند و این قضیه در میان مسلمانان چین از اهتمام شایانی برخوردار بود. هنگامی که چین، دین اسلام را به آغوش کشید روابط سیاسی جهان قدیم به کلی تغییر کرد و محمد (صلی الله علیه وسلم) توانست که نصرانیت را از نو مورد تهدید قرار دهد.»[9]
ادامه دارد…
[1]ـ دراسات في حضارة الاسلام،  ص ۲۶۵ ــ ۲۶۶.
[2]ـ الاتجاهات الحديثة في الاسلام،  ص ۵۴ ــ ۵۵.
[3]ـ الوحدة و التنوع فى الحضارة الاسلامية،  ص ۱۸۹.
[4]ـ همان،  ص۱۹۱.
[5]ـ همان،  ص۱۹۳.
[6]ـ حضارة العرب، ص ۱۲۶.
[7]ـ همان، ص ۱۸۶.
[8]ـ همان، ص ۶۱۶ ـ ۶۱۷.
[9]ـ همان.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version