نویسنده: عبدالحی لیان

الگوی تربیت الهی در خانوادۀ انبیاء علیهم‌الصلاةو‌السلام

بخش شصت‌ونُهم

آموزۀ چهاردهم: برای مسلمان جایز است که توانایی‌های خود را بیان کند و در صورتی‌که مصلحت شرعی در میان باشد، درخواست ولایت و مسئولیت نماید؛ به شرط آن‌که فردی شایسته‌تر از او وجود نداشته باشد.
گاهی گفته می‌شود که سخن حضرت یوسف علیه‌السلام خطاب به پادشاه: اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ” ترجمه: مرا بر خزانه‌های کشور بگمار که من نگاهبان و دانا هستم.
مشتمل بر دو امر ممنوع در نظام اسلامی است:
۱. درخواست مسئولیت
در حالی‌که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرموده است: «به خدا سوگند! ما هرگز مسئولیت را به کسی‌که آن را بخواهد یا بر آن حرص بورزد نمی‌سپاریم.»[1]
۲. ستایش و تزکیۀ نفس
در حالی‌که خداوند می‌فرماید: “فَلَا تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْ”[2] ترجمه: «خود را پاک و ستوده جلوه ندهید».
پاسخ این اشکال چیست؟
حضرت یوسف علیه‌السلام هنگامی خود را ستود و ولایت را درخواست کرد که در جامعۀ غیرمسلمان زندگی می‌کرد؛ جامعه‌ای که قوانین اسلامی دربارۀ خودستایی و درخواست مسئولیت در آن جاری نبود.
او همچنین می‌دانست که شرایط به گونه‌ای است که اگر این مسئولیت را بپذیرد، می‌تواند حاکمی مقتدر و مؤثر باشد، نه کارمندی در نظام جاهلی.
و آن‌گونه که رخ داد، او بر امور مصر مسلط شد و در دورۀ حکومتش توانست دعوت الهی را آشکار کند. پادشاه و عزیز مصر نیز به کنار رفتند و ادارۀ کشور عملاً به دست او قرار گرفت.
اما اگر این موضوع را در جامعۀ اسلامی بسنجیم (جامعه‌ای مانند امت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم) قاعده روشن است: “طالب الولاية لا يولى” کسی‌که ولایت را درخواست کند، شایستۀ واگذاری آن نیست.
بر این قاعده حدیث مشهور دلالت دارد که در صحیح بخاری و مسلم آمده است:
وقتی دو نفر به همراه ابوموسی اشعری رضی‌الله‌عنه نزد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم آمدند و هر دو درخواست مسئولیت کردند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود: «ما هرگز مسئولیت را به کسی‌که آن را می‌خواهد و بر آن حرص دارد نمی‌سپاریم.»[3]
موارد استثناء
اگر مصلحت بزرگ شرعی مطرح باشد (مانند حفظ حقوق مردم، دفع ظلم، یا برپایی عدالت) در این حالت: تزکیۀ نفس (بیان توانایی‌ها) جایز است. درخواست ولایت نیز جایز است. به شرط آن‌که:
– شخص صادق باشد؛
– توانایی واقعی داشته باشد؛
– و فردی شایسته‌تر از او وجود نداشته باشد.[4]
دیدگاه علما دربارۀ درخواست یوسف علیه‌السلام
علامه زمخشری می‌گوید: یوسف علیه‌السلام این سخن را گفت تا بتواند احکام الهی را اجرا کند و حق را برپا دارد و عدالت را گسترش دهد؛ و می‌دانست که هیچ‌کس جز او قادر به این کار نیست. پس درخواست ولایت را تنها برای رضای خدا کرد، نه برای ریاست و دنیا.[5]
بنابراین، این فرمودۀ ایشان: «مرا بر خزانه‌های این سرزمین بگمار؛ زیرا من نگهبانی امین و دانایی کاردان هستم». دلیلی است بر این‌که مسلمان می‌تواند توانایی‌های خود را بیان کند و مسئولیتی را که قادر به اجرای درست آن است و در آن مصلحت شرعی نهفته است، درخواست نماید.
آموزۀ پانزدهم: سپردن مسئولیت به افراد شایسته، سبب آبادانی کشور و ایمنی از نابسامانی‌ها است.
بر مسئولان لازم است که انسان شایسته را در جایگاه شایسته قرار دهند تا او بتواند بحران‌هایی را که دامن‌گیر امت می‌شود، به‌درستی مدیریت کرده و امت را به ساحل امن رهنمون سازد؛ زیرا چنین افرادی می‌توانند برنامه‌ریزی هدفمندی را ترسیم کنند که به رشد و پیشرفت جامعه بینجامد؛ همان‌گونه که این امر در سیرۀ حضرت یوسف ‌علیه‌السلام رخ داد.
حضرت یوسف ‌علیه‌السلام به پادشاه مصر پیشنهاد کرد که او را مسئول خزائن و منابع اقتصادی کشور قرار دهد؛ پادشاه نیز درخواست او را پذیرفت. سپس یوسف ‌علیه‌السلام برنامه‌ای دقیق برای عبور دادن مصر از سال‌های سخت و خشک‌سالی طرح‌ریزی کرد. این برنامه دو مرحله داشت:
نخست: مرحلۀ تولید
در این دوره، تمرکز یوسف ‌علیه‌السلام بر افزایش تولید غلات و دیگر محصولات کشاورزی بود؛ به‌گونه‌ای که تولید فراوان و کافی فراهم شود. سپس توصیه کرد که مردم فقط به اندازۀ نیاز خود از این محصولات مصرف کنند و هر مقدار مازاد را برای سال‌های آینده، که سال‌های کم‌بار و خشک خواهند بود، ذخیره کنند.
دوم: مرحلۀ صرفه‌جویی
این مرحله زمانی فرا می‌رسید که به‌سبب عواملی خارج از ارادۀ انسان، تولید کشاورزی متوقف یا بسیار کم می‌شد. در این زمان، مردم باید از ذخایر سال‌های پررونق استفاده می‌کردند؛ آن هم با عدالت و درستی، به‌گونه‌ای که هر فرد تنها به اندازۀ نیازش بهره می‌برد و هیچ‌کس بر دیگران برتری و امتیاز نمی‌یافت.
به برکت این مدیریت حکیمانه، یوسف ‌علیه‌السلام توانست مصری‌ها را سالم از بحران عبور دهد و آنان را به امن و آسایش برساند. افزون بر این، مقدار فراوانی از ذخایر باقی ماند که حتی فراتر از نیاز مردم مصر بود؛ و این خیر و برکت به سرزمین‌های اطراف نیز رسید. مردم سرزمین‌های دیگر برای دریافت غله به مصر آمدند و یوسف ‌علیه‌السلام به هر کس به اندازۀ نیازش بخشید.
در میان این گروه‌ها، برادران و خاندان یوسف علیه‌السلام نیز حضور داشتند و همین مسئله سبب شد تا او آنان را بازشناسد و زمینۀ پیوستن دوبارۀ خانواده پس از سال‌ها جدایی فراهم گردد.
ادامه دارد…

بخش قبلی | بخش بعدی


[1]. صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ۱۷۳۳.

[2]. النجم: ۳۲.

[3]. أخرجه البخاري، كتاب الأحكام، شمارۀ حديث: ۷۱۴۹.

[4]. محمد جمال الدین بن محمد، القاسمی، محاسن التأویل، ج۹، ص۲۴۹.

[5]. جار الله محمود، الزمخشری، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۲، ص۴۸۲.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version