نویسنده: خالد یاغیزهی
شرارۀ همت و حماسه «عبدالعزيز ثعالبی» (بخش اول)
کشور تونس تا قرن سیزدهم هجری / نوزدهم میلادی یکی از استانهای (ولایتهای) تابع دولت عثمانی بود و هنگامیکه این دولت، در اوایل همین قرن، به ضعف و سستی گرایید، کشورهای فرانسه و بریتانیا چشم طمع به خاک تونس دوختند. در ربع اول این قرن، ورود بیگانگان به این کشور آزاد شد تا جاییکه امتیازاتی از طرف تونسیها به فرانسه و بریتانیا داده شد و نیز ورود اتباع اروپایی به تونس آزاد شد و این کار تا جایی ادامه پیدا کرد که فرهنگ اروپایی در تونس گسترش یافت، درحالیکه پایههای آبادانی و فرهنگ تازه در تونس توسط «خیرالدین تونسی» و شیخ «محمود قابادو» محکم گردیده بود.
اما این روند ادامه پیدا نکرد و شهرهای تونس یکی پس از دیگری به علت درگیری مرزی بین تونس و الجزایر در سال ۱۸۸۱ به دست فرانسویها اشغال شد، همانگونه که پیش از آن الجزایر به دست آنها اشغال شده بود، در ۱۲ می سال ۱۸۸۲ اشغال رسمی تونس توسط فرانسویها صورت گرفت.
به دنبال آن دولت فرانسه یک فرد فرانسوی تبار اما آشنا با زبان عربی را بهعنوان رییس ادارۀ معارف تونس منصوب کرد، او مسئول کلی ادارۀ آموزش و فرهنگ سرزمین تونس شد و به سیستم آموزشی دانشگاه «زيتونه» نفوذ کرد و قوانینی را وضع کرد که در برنامههای آموزشی، آموختن زبان فرانسوی را بر زبان عربی ترجیح داد و نهضت علمی که اخیراً در دانشگاه «زیتونه» با تلفیق بین دو شیوۀ سنتی و مدرن به راه افتاده بود را متوقف کرد.
فرانسه پس از اشغال تونس آزادی بیان را محدود کرد و کشور با سیستمی فرانسوی و بیگانه اداره میشد و زبان فرانسوی را زبان رسمی کشور قرار داد و مؤسسات و مدارسی را که در مسیر آبادانی و فرهنگ در آن سرزمین حرکت میکردند، مانند «زیتونه» یا مدرسۀ نظامی «باردو» که محل آموزش علوم نظامی و هندسه و ریاضی بود را متوقف یا تعطیل کرد.
نبود خیرالدین تونسی در روحیۀ مردم تونس بسیار تاثیرگذار بود؛ زیرا او قبل از اشغال تونس از وزارت استعفا داده بود و بهعنوان نخست وزیر دولت عثمانی منصوب شده بود و تا زمان وفات خود در سال ۱۸۹۰ در آن منصب باقی ماند. پس از آن نهضتی با هدف اصلاح در سایۀ اسلام آغاز گردید اما گروهی دیگر با الگوپذیری از فرهنگ غرب، انجمنی را با نام «پیشکسوتان صادقیه» تأسیس کردند.
در همان دوران، تعدادی از مشایخ با مسلک تصوف از جامعه کنارهگیری کرده بودند و مردم را نیز به آن فرا میخواندند؛ گروه نخست، حرکت خویش را بر پایههای مبانی اسلامی و با هدف رهایی از اشغال بنیان نهاد و رهبری آنرا افرادی همانند شیخ سالم بوحاجب و شیخ بشیر بن مصطفی شاگرد خیرالدین تونسی بر عهده داشتند، نهضت و حرکت آنها موسوم به «الحاضرة» با انتشار مجلهای با همین عنوان و تأسیس مدرسۀ علامه ابن خلدون در سال ۱۸۹۶ به فعالیتهای خود ادامه داد.
عبدالعزيز ثعالبی در سال ۱۲۹۳/۱۸۷۴ در یک خانوادۀ الجزایری الاصل به دنیا آمد. پدربزرگ مجاهدش عبدالرحمن ثعالبی که از رهبران مقاومت الجزایر بود، به تعلیم و آموزش عبدالعزيز بسيار اهتمام میورزید. او در کودکی قرآن را حفظ و مبادی علم نحو و عقیده را آموخت. روزی عبدالعزیز در سن هفت سالگی مادرش را در حالت گریه دید، علت گریهاش را جویا شد، مادرش پاسخ داد: آیا اروپاییها را نمیبینی که سرزمین ما را اشغال کردهاند. آنان فقط با جنگ خارج میشوند. عبدالعزیز تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه «باب سویقه» آغاز و برای ادامۀ تحصیلات به دانشگاه «زیتونه» رفت. در مورد تاريخ فارغالتحصیل شدن عبدالعزیز تاریخنگاران معاصر اختلاف دارند، زیرا او همیشه از شیوههای تدریس و کتابهای آموزشی گلایهمند بود و همین امر باعث شد بسیاری از علما و مشایخ رابطۀ خوبی با عبدالعزیز نداشته باشند.
هنگامیکه در سال ۱۸۹۵ حزب ملی تونس با هدف آزادی کشور از یوغ اشغال تأسیس گردید، عبدالعزیز به آن پیوست. سپس حزب ملی اسلامی را تأسیس کرد و در روزنامهها مقالات وی با مضمون استقلال و آزادی تونس به چاپ میرسیدند تا اینکه دولت فرانسه دو روزنامۀ «المنتظر» و «المبشر» را توقیف کرد. پس از آن عبدالعزیز روزنامۀ سبیل الرشاد را تا مدت یکسال پخش و نشر میکرد که پس از آن آزادی مطبوعات در تنگا رفت و زمینۀ فعالیت برای ثعالبی در تونس تنگ و تنگتر شد، لذا تصمیم گرفت از خاک تونس خارج شود؛ اما فرانسویان مانع خروج او شدند. به ناچار به طرابلس (که هنوز در کنترل عثمانیها بود) فرار کرد، سفیر فرانسه در طرابلس تلاش کرد تا او را به تونس بازگرداند اما ثعالبی در سال ۱۸۹۸ از یونان و بلغارستان به استانبول رفت و با مقامات عثمانی در مورد اوضاع ملت تونس به گفتگو پرداخت و از آنجا به مصر رفت و با اندیشمندان آن دیار ملاقات کرد و پس از آن به استانبول و از آنجا به تونس بازگشت. و پس از چهار سال دوری در سال ۱۹۰۲ به میهن خود بازگشت و از آن پس با مشکلات زیادی روبهرو شد، که به شکل گذرا بدانها اشاره میشود. در سال ۱۹۰٦ به اتهام فساد و محاربه دستگیر و زندانی شد و با پای پیاده از زندان تا دادگاه در میان جمعیتی انبوه از مردم که بر روی پارچۀ سفیدی نوشته بودند: ثعالبی کافر را بکشید؛ برده شد.
پس از دو ماه بازداشت آزاد شد و بر خلاف میل فرانسویان و جیرهخواران آنها، حرکت اصلاح را آغاز کرد.
ثعالبی در سال ۹۱۱ تلاش کرد تا از مجاهدان لیبی با ارسال کمک، حمایت و پشتیبانی کند اما فرانسه از این اقدام او ناخشنود و ناخرسند بود.
ثعالبی در سال ۱۹۱۲ توسط فرانسویان دستگیر و به خارج از کشور انتقال داده شد. اعتصاب عمومی با هدف بازگرداندن ثعالبی، شهرها را فرا گرفت و فرانسویان مجبور به بازگرداندن او به تونس شدند، اما ثعالبی اعلام کرد به تونس باز نمیگردد مگر اینکه اصلاحات مورد نظر در تونس تحقق یابد. فرانسویان به او وعدۀ عملی شدن اصلاحات را پس از پایان یافتن جنگ جهانی دادند، لذا در سال ۱۹۱۴ به تونس بازگشت و همواره در زمینۀ اصلاح به فعالیت میپرداخت تا این که در سال ۱۹۲۰ دستگیر و زندانی شد. پس از آزادی در سال ۱۹۲۳ خاک کشورش را ترک کرد و تا سال ۱۹۳۷ در خارج از تونس اقامت گزید و علت اصلی خروج او از کشور درخواست آزادی و مخالفت او با حاکم جدید «محمد الحبیب» که از دوستان نزدیک ثعالبی بود، میباشد. لذا تونس را به مقصد ایتالیا ترک کرد و از آنجا به فرانسه رفت و پس از آن عازم مصر و حجاز شد و سپس در عراق اقامت کرد و در دانشگاه آلالبیت بغداد از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۰ به تدریس پرداخت. «معروف الرصافی» قصیدهای را در استقبال ثعالبی سرود که برخی از ابیات آن به شرح ذیل است:
أتونس! أنّ في بغداد قوماً ترف قلوبهم لك بالوداد
ويجمعهم و إیاک انتساب إلى من خصّ منطقهم بضاد
ودين أفصحت للناس قبلاً نواصع آیه سبل الرشاد
فنحن على الحقيقة اهل قربى وإن قضت السياسة بالبعاد
وما ضر البعاد اذا تدانت أواصر من لسان واعتقاد
وإنّ المسلمين على التآخي وإن أغرى الأجانب بالتعادى
«ای تونس در بغداد قومی هستند که قلبشان به عشق تو میتپد. و تو و آنان در نسبت به آنکه سخنانش در فصاحت و بلاغت بیمثالاند، جمع شدهاند. و نیز دینی که آیات او راه هدایت را برای مردم واضح ساختهاند. ما در حقیقت خویشاوندیم گرچه سیاست ما را از هم دور کند. دوری چه ضرری به ما میرساند درحالیکه روابط زبانی و اعتقادی ما را بهم نزدیک میکند. مسلمانان در حقیقت باهم برادرند گرچه بیگانگان بر طبل دشمنی بکوبند».
او در مورد ثعالبی اینگونه میسراید:
وكان طوافه شرقاً وغرباً لغير تكسب وسوء ارتفاد
ولكن ساح لإستنهاض قوم حكوا بجمودهم صفة الجماد
يغار على العروبة أن يراها مهددة المصالح بالفساد.
«سفرهای او به شرق و غرب بدون اهداف مادی بودهاند. او در حقیقت برای حرکت ملتی به پا خواسته است که جمود و بیتحرکی، آنان را با جمادات مشابه ساخته است. او برای اسلام و فرهنگ اسلامی و عربی تلاش میکند از اینکه مورد تهدید بیگانگان قرار گیرد».
مقامات عراق از وجود ثعالبی در آن سرزمین بسیار استفاده بردند و مسؤولیت دانشجویانی که برای تحصیل به مصر سفر کرده بودند را به او سپردند، و در سال ۱۹۲۵ در پی دعوت شیخ ازهر از اندیشمندان جهان اسلام، پس از سقوط خلافت اسلامی، برای شرکت در کنفرانسی در مصر بهعنوان نمایندۀ عراق بدانجا سفر کرد.
پس از آن عراق را به مقصد مصر ترک نمود و از آنجا به چین، سنگاپور، برمه، هند و… سفر کرد و بار دیگر به قاهره بازگشت و از آنجا به تونس برگشت و مورد استقبال پرشکوه ملت قرار گرفت تا جاییکه نزدیک بود به عنوان حاکم انتخاب و تاجگذاری شود، در همین اثنا، فرانسه حالت فوقالعاده در تونس اعلام کرد و کشور را در محاصرۀ خود قرار داد.
اعلام این حالت سبب شد تا ثعالبی در خانه بماند و به تألیف و ایراد سخنرانی بپردازد تا اینکه در سال ١٩٤٤ درگذشت، قبل از آنکه شاهد خروج نیروهای اشغالگر از خاک سرزمینش باشد، اما بدون شک او یکی از عوامل مهم استقلال تونس از یوغ اشغالگری بود.