نویسنده: ابوعائشه

نشنلیزم (بخش سی‌وهفتم)

پیش درآمد:
برای این‌که بتوانیم یک پدیده را به‌خوبی درک کنیم و با تمام ابعاد و جوانب آن آشنا شویم؛ لازم است انواع و اقسام آن پدیده را طبق تقسیمات کارشناسان آن بخش بررسی کنیم. نویسندگان و آگاهان مکتب‌های سیاسی و مفکوره‌های واردتی، برای نشنلیزم انواع و اقسام زیادی ذکر کرده‌اند. ما در این بخش از تحقیق‌مان تلاش می‌کنیم مهم‌ترین و مشهورترین انواع نشنلیزم را از دیدگاه محققان و نویسندگان بیان کنیم.
مشهورترین انواعی که نویسندگان کتاب‌های مکتب‌های سیاسی برای نشنلیزم بیان کرده‌اند، سه قسم است که ما در زیر به هر سه نوع آن به‌تفصیل می‌پردازیم:
  1. نشنلیزم اقتصادی
ناسیونالیسم اقتصادی به‌‌عنوان یک سیاست اقتصادی خارجی تعریف می‌شود که هدف آن رفاه یک دولت ملی است. حتی بهای هزینه‌ای که ملت‌ها و کشورهای دیگر می‌پردازند، ایجاد اقتصاد ملی مستقل، به‌جای تکیه بر تقسیم بین‌المللی کار که به وسیلۀ سود شخصی تنظیم می‌شود، خصلت ممیزۀ ناسیونالیسم اقتصادی است. متداول‌ترین وسایل ناسیونالیسم اقتصادی در طی چهارصد سال گذشته وضع تعرفه‌هایی بر کالاهای خارجی، حذف موانع تجارت داخلی، دادن یارانه به صنایع اساسی، استقرار نظام حقوقی و پولی و شبکه‌های حمل‌ونقل به‌منظور یک‌پارچه‌سازی بازارهای دولت ملی بوده‌است. حمایت تعرفه‌‌ای، با آن‌که شاخص‌ترین وسیلۀ سیاست اقتصاد ناسیونالیستی شمرده می‌شود، کم‌ اثرترین وسیله نیز بوده است.[1]
این مفهموم (نشنلیزم اقتصادی) عمدتا در سال‌های پس از جنگ جهانی اول و در واکنش به شرایط اقتصادی ملتهب آن زمان باب شد. اقتصاد بین‌الملل در سال‌های بین دو جنگ با فشارهایی مواجه شد که میراث شرایط دهه‌های گذشته و خصوصاً ویرانی‌های ناشی از جنگ بودند. تمایل به انزوا میان دولت‌ها زیاد بود؛ چراکه تصور می‌شد تعامل با جهان خارج ریسک بالایی دارد. آن‌ها ترجیح می‌دادند در برابر نیروهای اقتصادی خارجی مانع ایجاد کرده و برای تأمین نیازهای داخلی، روی توانمندهای خویش تکیه کنند. در دهۀ ۱۹۳۰ میلادی با خیزش دولت‌های راست‌گرای افراطی در ایتالیا و آلمان که در عرصۀ اقتصادی هم به ناسیونالیسم تمایل داشتند، مفهوم ناسیونالیسم اقتصادی رواج بیشتری پیدا کرد.[2]
ناسیونالیسم اقتصادی که عبارت آخرای همان اوتارکی یا استقلال اقتصادی و بی‌نیازی اقتصادی یک ملت است که حوایج خود را در درون کشور خود فراهم نموده و از وارد کردن امتعۀ خارجی بی‌نیاز گردد.[3]
حالا که با خود نشنلیزم اقتصادی آشنا شدیم و دانستیم که هدف از این مفهوم چه است و ایجادکنندگان آن چه برنامه‌ها و مقاصدی داشته‌اند، بهتر بدانیم که این مفهوم کجا رواج پیدا کرد و چگونه باعث شد این مفکوره به کشورهای دیگر نیز برسد.
پس از احیای مجدد اقتصاد بین‌الملل لیبرال در دورۀ پس از جنگ جهانی دوم، مفهوم ناسیونالیسم اقتصادی بیشتر در اشاره به دولت‌های در حال توسعه استفاده می‌شد، که توسعۀ اقتصادی خویش را با سیاست‌های اقتصادی حمایتی و ناسیونالیستی پی‌ریزی می‌کردند. خیزش نئولیبرالیسم از اواخر دهۀ ۱۹۷۰ میلادی عاملی بود که پیگیری سیاست‌های ناسیونالیستی در اقتصادهای در حال توسعه را نیز دشوارتر ساخت. با این‌که ناسیونالیسم اقتصادی در عصر جهانی شدن به شدت تضعیف شد؛ اما حوادثی مثل بحران جهانی ۲۰۰۸ میلادی باعث شدند فضای مساعدی برای تقویت مجدد آن فراهم گردد. ازاین‌رو، واژۀ ناسیونالیسم اقتصادی مجددا رواج یافت.[4]
گرچه نشنلیزم اقتصادی روزی طرف‌داران فراوانی داشته است و توانسته در بین کشورهایی که اقتصادهای خوبی داشته‌اند جای پا باز کند؛ اما این مفکوره بعدا با مشکلاتی روبه‌رو شده است و طرف‌داران آن کاهش یافته‌اند؛ زیرا این مفکوره در صورت عملی‌شدن کشورها را به انزوا می‌کشاند و باعث می‌شد کشورهای مذکور از مشکلات زیادی رنج ببرند. نویسدۀ کتاب «مکتب‌های سیاسی» در این مورد چنین می‌نویسد: «ناسیونالیسم اقتصادی از بعد جنگ  دوم جهانی، به یکباره دچار شکست قطعی شده و در عمل، ثابت شد که هیچ ملتی و لو به‌هر بزرگی و وسعت باشد (مثل آمریکا و روسیه)، نمی‌تواند در امور اقتصادی، بی‌نیاز از ملل دیگر گردد، خصوصا  از احتیاج به مواد خام (که هیچ ملتی تمام مواد خام مورد احتیاج خود را ندارد)؛ لااقل برای فروش کالای خود بازار می‌خواهد وگرنه مجبور است کمتر تولید کند و در این صورت کارگرانش بیکار و گرسنه مانده و شورش می‌کنند و نظام اجتماع را از هم می‌گسلند. بسیاری از مواد خام و مواد غذایی و صنعتی در جهان امروز تابع مقررات و پیمان‌های بین‌المللی است مانند توزیع نفت و گندم.»[5]
طبق دیدگاه این نویسنده، معلوم می‌شود که نشنلیزم اقتصادی همانند سایر انواع آن، برای ملت‌ها و کشورها منفعتی ندارد، به‌ویژه کشورهای کوچک که با بسته‌شدن درهای کشورهای بزرگ شاید نتوانند ادنی‌ترین وسایل زندگی‌شان را فراهم نمایند، و یا کشورهایی که سالیان سال زیر چکمه‌های کشورهای بزرگ له شده و درنهایت، توانسته‌اند به نحوی استقلال‌شان را به دست آورند.
نویسندۀ کتاب «الاتجاهات الفکریة المعاصرة وموقف الإسلام منها» در مورد پیامدها و آثار مخرب نشنلیزم اقتصادی بر کشورهایی که به این پدیده روی آورده‌اند، چنین می‌نویسد: «آن‌چه باعث تأسف است این‌که نشنلیزم اقتصادی در بسیاری از کشورهایی که همواره شعار ملی‌گرایی را سر می‌دادند به قهقرا رفته‌است و هیچ کدام‌شان به اقتصاد مطلوب در زمینۀ تولید، زیادت و بالابردن کیفیت آن دست نیافته‌اند، بلکه همواره وارادت از کشورهای غربی و شرقی هم‌چنان فراوان است و باعث شده تا بر اثر کمبود بودجه، از مشکلات مالی و تنگناهای اقتصادی رنج ببرند تا جایی‌که بودجۀ بعضی از این کشورها، گاهی اوقات، به‌صفر رسیده و اقتصادشان هیچ پیشرفتی نداشته است.»[6]
ادامه دارد…
[1] . دائرة المعارف ناسیونالیزم زیرنظر الکساندر ماتیل، سرپرست ترجمۀ فارسی: کامران فانی- محبوبه مهاجر، ۱۳۸۳هـ.ش،  ج ۱، ص ۲۹۹- ۳۰۰.
[2] . قنبرلو، عبدالله، ریشه‌های تاریخی ناسیونالیسم اقتصادی نوین در آمریکا، نشرشده در فصلنامۀ علمی (مقالۀ علمی-پژوهشی)، سال دهم، شمارۀ سوم، ‍۱۳۹۸ هـ. ش، ص ۸۱.
[3] . پازارگاد، دکتر بهاء الدین، مکتب‌های سیاسی، بی‌تا، ص ۱۹۷.
[4] . قنبرلو، عبدالله، ریشه‌های تاریخی ناسیونالیسم اقتصادی نوین در آمریکا، نشرشده در فصلنامۀ علمی (مقالۀ علمی-پژوهشی)، سال دهم، شمارۀ سوم، ۱۳۹۸ هـ. ش، ص ۸۱.
[5] .  پازارگاد، دکتر بهاء الدین، مکتب‌های سیاسی، بی‌تا، ص ۱۹۷.
[6] . الخولی، د. جمعة، الاتجاهات الفکریة المعاصرة وموقف الإسلام منها، ۱۴۰۷ هـ. ق، ص ۱۳۸.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version