انتشار اسلام وتعامل آن با غیر مسلمانان از نگاه خاورشناسان (بخش پانزدهم)
گولدزیهر
گولدزیهر میگوید: «نمیتوان انکار کرد که دستورات قدیمی که برای مسلمانان فاتح در مقابل اهل کتاب (فرمانبرداران مسلمانان) در اثنای مرحلهی نخست از پیشرفت فقهی بر مبنای روح تسامح و عدم تعصب بوده است و آن تسامح دینی که امروزه مشاهده میگردد، شبیه دستورات گذشته در ارتباط با حکومتهای اسلامی بوده است. ما این نمونه تشریع اسلامی را در کتب جهانگردان اسلامی در قرن هجده مییابیم که آن هم بازگشت به نیمه اول قرن هفتم دارد، در رابطه با اصول آزادی دین که به اهل کتاب راجع به انجام اعمال دینیشان داده شده است.»[1]
«روح تسامح و آسانگیری قدیمی در اسلام که مسیحیان معاصر نیز بدان اعتراف میکنند، از یک اصل قرآنی برخوردار است، آنجا که میفرماید: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»؛ «در پذیرش دین اجباری نیست.»[2] و اخبار هم در ده سال نخست اسلام بیانگر چنین تسامحی است از جانب خلفا، نسبت به ملتهای ادیان قدیم. ملاحظه میشود که خلفا به فاتحان، تعالیم حکیم اسلامی را توصیه و سفارش مینمودند بسان همان معاهدهی رسول گرامی، به مسیحیان نجران و باز مفاد همین معاهده را به معاذ بن جبل هنگامی که به یمن رفت، توصیه فرمود: که «هیچ یهودی به خاطر یهودیتش، مورد آزار قرار نگیرد.» و همین عهدنامه در صلح نصاری با دولت بیزانس، البته در مقابل پرداخت جزیه مورد اجرا قرار گرفت.»[3]
«همانگونه که مبنای تسامح در اعمال دینی جاری بود، به همانگونه فقه در معاملات مدنی و اقتصادی در رابطه با اهل کتاب، اصل تساهل را رعایت میکرد. ظلم و ستم به اهل ذمه که حمایت آنان از جانب مسلمانان قطعی بود، بهعنوان گناه و تجاوز به شریعت تلقی میگشت. پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوسلم) در این باره میفرماید: «مَن ظَلَمَ مُعاهِداً، وكلّفه فوق طاقتِهِ فأنا حجيجه يوم القيامه»؛ «هر کسی به ذمّی ظلم کند و او را در غیر توانش کاری وا دارد، در روز قیامت من حجت اویم.» و در این باره واقعهای مهمتر و بهتر از آن مشاهده شده است آنجا که پورتر (Porter) در کتاب (پنج سال در دمشق) روایت میکند که یک خانهی یهودی را به ما نشان داد و گفت: در محل این خانه مسجدی بود که عمر (رضیاللهعنه) آن را ویران کرد به دلیل اینکه حاکم آنجا به غصب آن مکان را از یهودی گرفته بود تا در آنجا مسجدی بسازد. این است که عمر آن را ویران ساخت.»[4]
عبدالله كويليام
عبدالله کویلیام میگوید: «سرعت انتشار اسلام در عصر جدید، بازگشتی به اصول و بنیانی دارد که حکایت از عدم آمیختگی و تشویش آن بازگشت دارد و آن فقدان خلط و تشویش، جایگاه ثابتی را در دلهای پیروانش قرار میداد. برخلاف آیین نصرانی که اصول و پایه آن شورش و در هم آمیختگی است به دلیل اینکه از تبدیل، تغییر و تحریف برخوردار است. علاوه بر اینکه اسلام، تمدن را بیشتر از نصرانیت ارج نهاده و پرچم مساوات و اخوت را برافراشته است. ما این دلائل را به نقل از گزارشهای کارمندان انگلیسی و از بیشتر جهانگردان دربارهی نتایج پربار دین اسلامی به دست آوردیم، زیرا هنگامی که امتی از امتان سودانی (آفریقایی) به دین اسلام روی میآورد، بلافاصله خود را از پرستش بتان و پیروی شیطان و شرک دور میداشت، و خوردن گوشت انسان و کشتن مردان و زندهبهگور ساختن کودکان را حرام میدانست و از کاهنی اجتناب میورزید و خانوادهی خود را به سوی اسباب اصلاح و پاکیزگی و پرهیز از پلیدیها، به احراز بزرگمنشی و شرافت نفس روی میآورد. از آن پس، متمسکان به دین اسلام، میهمانداری را از واجبات دینی، و شرابخواری و قماربازی را حرام میشماردند، و رقص قبیح و اختلاط با زنان نامحرم را از خود دور میساختند. عفت زن را در پیوستن به فضائل اخلاقی، و تمسک به شمائل نیکو میدانستند.»[5]
«شماری از نویسندگان غربی، چنان پنداشتهاند که اسلام در شرق آفریقا بر مبنای قواعد اساسی تجارت بردگان و وسائل خشونت و انحطاط اخلاقی است، در صورتی که چنین تصوری به کلی از حقیقت به دور است و تصدیق و تصور آن ناممکن است. من بدون تردید ثابت میکنم و از گسترش اخبار و اطلاع دربارهی شرق آفریقا و مرکز آن میگویم، چنان گزارشی کذب محض است و اگر در گوشه و کنار آن منطقه نخالهای با چنان اوصافی یافت شود، به دلیل این است که اسلام به درون و عمق قلبی آنان راه نیافته است.»[6]
«برای من فرصت فراهم شد که دیداری از آفریقا و سودان میانی داشته باشم، بنابراین میتوانم بگویم هرگاه ما راهها را بپیماییم و دیدگان خود را به کار اندازیم، مییابیم که اسلام بسان یک جسم قوی است که روح زندگی و نشاط در آن میدمد و همانند عصر نخست اسلام، عوامل حماسی و احساساتی در آن به جوش میآید و مردمان را میبینی که گروه گروه وارد دین اسلام میگردند و با اقبال شگفت پذیرای آن میشوند، بسان روزهای نخست آن. در مقابل، دعوتگران دین مسیحی تلاش میکنند که حقایق را وارونه جلوه دهند و پیامد ناگوار بردهفروشی را بر دوش اسلام نهند. به خاطر تنگنظری آنان نسبت به این دین، زیرکانه چنین انتشار میدهند و میگویند که دین محمد (صلیاللهعلیهوسلم) جز با نیروی آتش و شمشیر پیروز نگشته است، در صورتی که چنین تصویری از تخیلات اذهان آنان است که در انتشار اسلام آن را بیان میکنند و آن تصوراتی است که نسل اندر نسل به ارث سپردهاند.»[7]
«به همین شیوه بذرهای تمدن در میان چندین قبائل بیبند و بار آفریقا کاشته شد و اسلام در آن مناطق چنان پیشرفت و رشد کرد که صدای اذانها در آن دیار، در آفاق طنینانداز بود و صبح و ظهر و باقی اوقات کلمهی ندای اسلامی به گوش میرسید. پس از آنکه مردمان آنجا، به درختان سجده میبردند و سنگها را میپرستیدند، اکنون خدای یکتای قهار را سجده میکنند.»[8]