نویسنده: سید مصلح الدین

پایداری برخی از بلاد اسلامی در برابر پیکارجویان (بخش دهم)

ادامه…
ظاهر عیسی، یاران خود را گرد آورد و به آن‌ها گفت: من نزد این مرد می‌روم تا با او بر سر فرمانبرداری از وی گفتگو کنم. اگر بی‌هیچ شرطی اعلان وفاداری من را بپذیرد که هیچ، اما اگر از من تقاضای تحویل قلعه را بکند، هرگز با او موافقت نکنید و به وعده‌هایی که می‌دهد اعتماد ننمایید؛ از تحویل قلعه جداً خودداری کنید و چنانچه شما را میان دو گزینه‌ی تحویل قلعه و کشتن من مخیّر نمود، گزینه‌ی دوم را برگزینید؛ زیرا که اگر قلعه را تحویل او بدهید، کنترل اوضاع از دست شما خارج می‌گردد و او شما را از دم تیغ خود خواهد گذراند. در نتیجه، هم شما کشته می‌شوید و هم مردم این سرزمین به خسارت می‌افتند.
بدین ترتیب، ظاهر عیسی، امیر ماردین، اداره امور را به برادرزاده‌اش، ملک صالح، شهاب‌الدین احمد، سپرد و خود به نزدیک تیمور رفت. روز چهارشنبه نیمه‌ی ربیع‌الأول سال ۷۹۶ هجری قمری از قلعه فرود آمد و آخر همان ماه در محل هلالیه با تیمور ملاقات کرد. تیمور در نخستین دیدار، از او خواست تا قلعه را به او تحویل بدهد، که ملک عیسی در پاسخ گفت: «قلعه اینک صاحبی جز من دارد و من مالک چیزی جز نفس خویشتن نمی‌باشم، که آن را هم به شما تقدیم می‌کنم و از شما می‌خواهم آنچه انجام آن از حیطه‌ی اختیارات من خارج است را از من نخواهید.» تیمور با شنیدن این پاسخ، او را به پای دیوار قلعه برد و از ساکنان قلعه خواست تا قلعه را به وی تحویل بدهند ولی مردم از تحویل قلعه امتناع نمودند. تیمور، ظاهر عیسی را حاضر کرد و تهدید نمود که چنانچه کاری را که از مردم می‌خواهد انجام ندهند، او را خواهد کشت. اما باز هم مردم از تحویل قلعه به وی خودداری کردند. تیمور گزینه‌ای دیگر را جایگزین دو گزینه‌ی قبلی کرد و گفت حاضر است ظاهر عیسی را در قبال شش میلیون درهم ممهور و تقدیم سیاهه‌ای از هدایا آزاد نماید و از ساکنان ماردین خواست تا بدین وسیله به وی تقرّب جویند، اما حقیقت این بود که حاکم ماردین توانایی پرداخت این مبلغ را نداشت. بنابراین، تیمور در نهایت بی‌رحمی، و به این امید که توان مقاومت در ظاهر عیسی تحلیل برود، وی را به زندان افکند و ممنوع‌الملاقات‌اش کرد.[1]
در همین حال که سپاهیان تیمور مشغول تاراج و تخریب در نواحی اطراف دیاربکر و موصل بودند، خود در مورد حمله به ماردین مردد بود. اما نهایتاً در جمادی الآخر سال ۷۹۶ هجری فرمان حرکت به سوی ماردین را صادر کرد و با حرکت برق‌آسای خود ساکنان شهر را غافلگیر نمود. او به سرعت خود را به ماردین رساند و صبح هنگام آن را در محاصره گرفت. بلافاصله روی به ویرانگری آورد و افراد سپاه وی از سه جهت از دیوارهای شهر بالا رفتند و توانستند قدرت خود را بر مردم تحمیل کنند و دست به تاراج و تخریب اموال مردم بزنند. گروهی از مردم با حمایت تیراندازان به سوی قلعه عقب‌نشینی کردند و تعدادی دیگر برای نبرد با نیروهای تیمور در شهر باقی ماندند. جنگ تا غروب آفتاب ادامه پیدا کرد و به کشته و زخمی شدن شمار زیادی از مردم انجامید. چون هوا تاریک شد، سپاه تیمور عقب‌نشست و در مقابل شهر اردو زد تا خود را برای حمله‌ی صبح هنگام آماده کند.[2]
علاءالدین طنبغا، حاکم ماردین، تمام شب را تلاش کرد تا دیوارهای آسیب‌دیده‌ی شهر را مرمت کند. سپیده‌دم، سپاهیان تیمور حمله‌ای شدیدتر نسبت به حمله‌ی نخستین را تدارک دیدند و با تخریب دیوارها تا قبل از ظهر توانستند که سیطره‌ی خود را بر شهر کامل کنند و محصول مزارع و باغات را به یغما ببرند. انتشار خبر سقوط ماردین به دمشق رسید و مردم آنجا را دچار رعب و نگرانی کرد. شهر ماردین به اشغال سپاهیان تیمور درآمد، اما قلعه همچنان ناگشوده باقی ماند و مهاجمان، محاصره‌ی قلعه را شدت بخشیدند. طنبغا هرچند در دفاع از شهر با مصائب بسیاری روبه‌رو شده بود، اما یارانش شجاعانه از قلعه محافظت کردند و بسیاری از نیروهای تیمور را به قتل رساندند. تیمور که در دستیابی به هدف از راه نظامی با ناکامی مواجه شد، به فکر حیله‌گری افتاد. بنابراین، پیکی به سوی مردم فرستاد که به آن‌ها بگوید سالخوردگان و ضعفاء و تمام مردم قلعه را بخشیده‌ایم و به آن‌ها امان داده‌ایم و از آن‌ها می‌خواهیم که ما را دعا کنند.
این نیرنگ به واسطه‌ی بیداری مردم و هوشیاری مسئولین کارگر نیفتاد و نفوذناپذیری قلعه از یک سو و کمبود آذوقه در سپاه تیمور از سوی دیگر، سرانجام وی را بر آن داشت تا در ذی القعده سال ۷۹۶ هجری دست از محاصره‌ی قلعه بردارد و راه «آمِد» را در پیش گیرد. علی‌رغم وعده‌های امانی که به مردم آن شهر داده بود، از قتل مردم و ویرانی «آمِد» دریغ نورزید. او بعد از این کشتارها و ویرانی‌های بی‌رحمانه «آمِد» را واگذاشت و رهسپار سرزمین خود شد. در بازگشت، ملک ظاهر را با خود آورد و در شهر سلطانیه به همراه چهار تن از فرماندهانش زندانی کرد، به طوری که مردم ماردین هیچ اطلاعی از سرنوشت وی نداشته باشند.[3]
بلافاصله بعد از عقب‌نشینی تیمورلنگ، حاکم ماردین، شخصی را نزد سلطان ممالیک فرستاد تا خبر ناکامی تیمور را به او برساند و به شایعاتی که پیرامون سقوط ماردین منتشر شده بودند، پایان دهد. سلطان با دریافت این خبر، بسیار شادمانی کرد و پیک حاکم ماردین را با خلعت بسیار بخشید. بدین ترتیب، شهر ماردین به دلیل بهره‌مندی از استحکام زیربنایی، فداکاری حاکمش ملک ظاهر، و یکپارچگی و اخلاص فرماندهان نظامی توانست در مقابل حملات تیمور پایداری کند و از استقلال و تمامیت ارضی خود بدون وابستگی محافظت نماید، بدون آنکه کمکی از شهرهای بزرگ جزیره و یا حتی از ممالیک که حلیف آن‌ها بودند، دریافت کرده باشد.
تیمورلنگ که در تصرف ماردین از راه‌های نظامی توفیقی حاصل نکرده بود، سعی خود را به کار بست تا تدبیری جز این در تحقق آرزویش به کار ببندد. بنابراین، کوشید تا از ظاهر عیسی، حاکم سابق ماردین که از سال ۷۹۶ هجری گروگان وی بود، استفاده ابزاری کند.
ابن عربشاه در مورد نقشه‌هایی که تیمورلنگ برای دستیابی به اهداف خود طراحی می‌نمود، این‌گونه بیان می‌دارد: ملک ظاهر بی‌آن که کسی اطلاعی از وی داشته باشد، یک سال در بند تیمورلنگ بود تا این که ملکه‌ی بزرگ به سلطانیه آمد و فشارها و تحریم‌هایی که وی متحمل می‌شد را تخفیف داد. به او اجازه داد تا با خارج از زندان مکاتبه داشته باشد و او را تشویق کرد که با قبول فرمانبرداری از تیمورلنگ، رضایت خاطر وی را فراهم بیاورد. البته، همه‌ی این خیرخواهی‌ها زیر نظر خود تیمور انجام می‌گرفت.
ادامه دارد…
[1] ـ  ابن عربشاه،  اخبار تیمور،  ص ۴۸ و ۴۹.
[2] ـ  ابن عربشاه،  اخبار تیمور،  ص ۴۹ و ۵۰.
[3] ـ  ابن عربشاه،  اخبار تیمورلنگ، ص ۱۵۰. ابن صصري،  الدرة المضيئة، ص ۱۵۸. غياث،  التاريخ الغياثي.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version