انتشار اسلام وتعامل آن با غیر مسلمانان از نگاه خاورشناسان (بخش هشتم)
هنری دی کاستری
هنری دی کاستری میگوید: «به راستی پیروان محمد (صلی الله علیه وسلم) بودند که به تنهایی، محاسن و محبت انتشار دین را با هم جمع کردند و عرب را به مسیر فتوحات کشاندند؛ این یک سبب است و اشکالی در آن نیست. قرآن دو بال را پشت لشکریان پیروز گشود آنگاه که شام را تصرف کردند و برقآسا به سوی آفریقای شمالی از دریای سرخ تا اقیانوس اطلس پیش رفتند و جز در موارد لازم در نبرد و قتال، هیچ ناهنجاری انجام ندادند. کنیزی که اسلام را نمیپذیرفت، به قتل نمیرسید و هرگاه مسلمانان به کنیزی برخورد میکردند (در هنگام جنگ)، او را میان یکی از این سه شرط مخیر میساختند: یا پذیرش اسلام، یا پرداخت جزیه، یا پشتیبانی از جنگ تا پایان آن. این گونه دستوراتی بود که ابوبکر صدیق، خالد بن ولید را بدان سفارش مینمود.»[1]
«هنگامی که از فتوحات نخست اسلام به استقرار حکومت آن به طور منظم منتقل میشویم، محاسن و انعام اسلام در میان مسیحیان شرقی بیشتر و بیشتر ملموس میگردد. هیچگاه عربهای مسلمان معارض شعائر دینی نشدند، بلکه خود روم را در مراسلات و نامهنگاری با استفانشان آزاد میگذاشتند و مسلمانان و مسیحیان از پیوند مستحکمی برخوردار بودند. از این شیوه عظیم دینی که از جانب پیروز به مغلوب ارائه میشد، دین نصرانی به شدت تضعیف گردید و به کلی از شمال آفریقا پایان یافت. در حالی که نه با شمشیر و نه با زبان، کسی مجبور به پذیرش اسلام نیست. بلکه اسلام از طریق شوق و اختیار وارد قلبها میگردید، که از جمله نتایج آن چیزی است که در قرآن به ودیعت نهاده شده و خردمندان از آن بهرهمند میشدند. آری، قومی به خاطر منافع شخصی به اسلام گرویدند، ولی در مقابل، کسانی که از روی عقیدهی صادق و میل صحیح به اسلام گرویدند، بسیار اندک بودند. لازم بود کسی که اسلام را میپذیرفت، مسلمان شدنش را در محضر قاضی اعلام کند و در دفتری مکتوب گردد که فلان مسیحی، با اعتقاد کامل، بدون هیچ ترس و اجباری به آغوش اسلام درآمده است، زیرا جایز نبود که هیچ کس را بر تغییر دینش مجبور سازند.»[2]
«تاریخ را خواندم و دیدگاهم پس از آن چنین شد که تعامل مسلمانان با مسیحیان بر مبنای معاشرت نیکو، ظریف و با لطف است و چنین احساسی را هیچگاه در غیر مسلمانان نیافتهایم.»[3]
«دین اسلام با زور و قدرت در جهان منتشر نشد، بلکه آنچه نزدیک به واقعیت است این است که مسالمتجویی، نرمش و ملاطفت مسلمانان سبب سقوط شاهان در مملکت عربی شد. به گمانم اگر مسلمانان با اندلسیان همانند مسیحیان با ملتهای ساکسونی رفتار میکردند، دولت اسلامی مغلوب میگردید و دینی مسیحی به جای آن استقرار مییافت، با وجود آن همه انشقاق و تحزبگرایی. بایستی به جد بگوییم که دیانت قرآنی به دلهای تمام ملتهای یهودی و مسیحی در شمال آفریقا و بخش عظیمی از آسیا رسوخ پیدا کرد، تا آنجا که در شهرهای اندلس، مسیحیان روشنفکر را مییابیم که به دلیل محبت و اقناع به واقعیت اسلام، مسلمان شدند، بدون هیچ اکراه و اجباری و بدون اینکه اسلام دعوتگران و مبلغان ویژهای برای خود مقرر داشته باشد. جاذبه و نیروی انتشار اسلام ما را بدان قناعت رسانده است و پیوسته اسلام تا به امروز در جهان منتشر میگردد.[4]»
«ما بر این باوریم که عدهای که گمان بردهاند که این دین به ضرب شمشیر منتشر شده، به گمان باطل و بیاساسی دچار شدهاند. زیرا اگر دین محمد (صلی الله علیه وسلم) با زور و اجبار انتشار مییافت، لازم میبود که گسترش اسلام با انقضای فتوحاتش متوقف گردد. در صورتی که ما پیوسته مییابیم که قرآن رشحات و فیوضات خود را با بال لطف و کرم الهی به تمام کرهی زمین گسترده و میگستراند.»[5]
ايتيين دينيه
ایتیین دینیه میگوید: «از حقایق تاریخی است که پیامبر خدا به مسیحیان اهل نجران، نصف مسجد خود را بخشید تا شعائر دینی خود را در آن مجلس انجام دهند. اینک نخست، مسلمانان را مییابیم که هرگاه بدینشان بشارت دهند، آنچه که مسیحیان انجام میدهند، آنان انجام نمیدهند. قس میثون حقیقت را منصفانه در کتاب خود به نام «سیاحة دینیه در شرق» آورده است، آنجا که میگوید: باعث شرمساری است که مسیحیان از مسلمانان روح تسامح و فضائل تعامل نیک را دریافت میکنند که هر دو از مقدسترین قواعد رحمت و احسان نزد ملتها و امّتهاست.»[6]
«اسلام از همبستگی مبناییاش و از حرارت ایمان پیروانش به جایی رسیده که جهان به رسوخ و انتشار عظیم آن، که در شناسنامه تاریخ نمونهای از آن یافت نمیشود، به شگفت میافتد. در کمتر از صد سال، با وجود شمار اندک آنان، مجاهد عربی توانست برای نخستین بار در تاریخ خود به خارج از مرزهای جزیره حرکت نماید و بر بیشترین ممالک متمدن جهان قدیم، از هند تا اندلس، مسلط گردد.» [7]
«مسلمانان برعکس آنچه بسیاری بدان باور دارند، هیچگاه نیروی خارج از مرز حجاز را به استعمار نگرفتهاند تا دیگران را به پذیرش اسلام وادار سازند. وجود مسیحیان در اسپانیا دلیل واضحی است بر این مدعا. زیرا مسیحیان با خیال آسوده در طول قرن هشتم که مسلمانان بر ممالک آنجا تسلط داشتند، بر دین خود پایبند ماندند و تا آنجا که برخی از آنان در قرطبه از مقام و منصب بالایی برخوردار بودند و با مسلمانان در سلطهی دولتی شریک بودند، در حالی که اولین هدف مسیحیان نابودی کامل مسلمانان بود.»[8]
«الگوی نیکویی که هیچگاه با تلاش تبشیری متعصبانه همراه نمیگردد، قویترین تأثیرات را در نفوس پارسایان داشته است. دانشمند «دوزی» با وجود تعصبش بر ضد اسلام، ناچار شد اعتراف کند که بسیاری از مسیحیان اسپانیا از روی عقیده و باور خود به اسلام روی آوردند.»[9]
«قاعدهای که شخص مسلمان در روابطش با پیروان ادیان دیگر به کار میگیرد، همان قاعدهای است که قرآن در آیه زیر مقرر داشته است: «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ» چگونه مسلمان میتواند مسامحه کند در حالی که به پیامبرانی احترام میگذارد که یهود و نصاری نیز بر آنان احترام میگذاشتند؟ مسلمان موسی را «کلیم الله» و عیسی را «روح الله» به شمار میآورد و همانگونه که محمد «حبیب الله» مورد تقدیر مسلمانان است، آنان نیز مورد تقدیر ایشان هستند. «لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ»؛ «میان هیچیک از پیامبران او فرق نمیگذاریم.»[10]