پایداری برخی از بلاد اسلامی در برابر پیکارجویان (بخش ششم)
زمامداری خلیفه، بدرالدین و فرزندش ملک صالح اسماعیل، هر دو با مصیبت عظیم مغولها مصادف میشد و آنها چارهای جز این نداشتند که یا به خواری تن دهند و یا اینکه در مقابل لشکریانی که بسان صاعقه بر آنها فرود آمده بودند ایستادگی کنند؛ بدرالدین راه نخست را برگزید، اما ملک صالح، مقاومت در برابر دشمن را ترجیح میداد. از اینرو با هدف تحکیم پایههای قدرت خود، در صدد برآمد تا روابط خود را با ممالیک مصر و شام استحکام بخشد؛ چرا که دولت ممالیک، مخصوصاً بعد از پیروزی خیرهکننده دو سال پیش خود در نبرد عین جالوت، تنها مرکز مقاومت اسلامی در مقابل تهدید مغولها به شمار میآمد و امارت آن را اینک «ملک ظاهر بیبرس» بر عهده داشت که در تدبیر و شجاعت شهره و زبانزد بود.
ملک صالح به اتفاق تنی چند از برادران و اعضای خانوادهاش عازم مصر گردید و از قضا از سوی حاکم آن نیز به گرمی و در نهایت اکرام و احترام از او استقبال شد. ملاقات میان ملک ظاهر، حاکم ممالیک مصر و ملک صالح، حاکم موصل، حمایت ممالیک از ملک صالح را در پی داشت و باعث تحکیم سلطه امرای موصل بر سرزمین تحت سیطره آنان شد.[1]
ملک صالح در پی تقویت روابط دیپلماتیک و دریافت قول حمایت از سوی ممالیک، در حالی به موصل باز میگشت که این شهر در غیاب او دستخوش یک سلسله حوادث شده بود. سفیر تاتاری مقیم موصل که در دوران زمامداری بدرالدین بسیار گرامی داشته میشد، از عزیمت ملک صالح به مصر، که با انگیزهی طلب کمک از ممالیک در مقابل مغولها صورت میگرفت، ناخرسند بود. به همین دلیل، از ورود علمالدین سنجر، فرماندهی ملک صالح، که هنگام خروج صالح، وی را تا بیرون شهر بدرقه کرده بود، به داخل موصل ممانعت به عمل آورد. لیکن علمالدین توانست به شهر وارد شود و سفیر تاتارها را ناگزیر کند تا در قلعه پناه بگیرد. این اقدام سفیر تاتاری، حملهی سنجر به مسیحیان و کلیساهای آنها را در پی داشت که حلیف تاتارها به شمار میآمدند و بهانهی لازم را به دست مغولها داد تا به فکر حمله به موصل و انتقامجویی از مسلمانان بیفتند.
در این اوضاع آشفتهی حاکم بر موصل، لشکر مغولها به فرماندهی سنداغونویان، که به مانند بسیاری از جنگجویان مغول خود را منتسب به مسیحیت میدانست، به پشت دروازههای موصل رسید و ضمن محاصره شهر، به ساختن ابزار و ادواتی برای تخریب دیوارهای دفاعی مشغول شد. در همین حال، خبر بازگشت ملک صالح از مصر به وی رسید که اینک در حدود موصل بود. سنداغونویان که سقوط موصل را قطعی میپنداشت، با این پندار که ملک صالح نیز با ورود به شهر در دام آنها گرفتار خواهد شد، از نیروهایش خواست تا خود را از دید وی و همراهانش پنهان کنند و راه ورود به شهر را به رویش باز بگذارند. بدین ترتیب، ملک صالح با تدبیری که فرماندهی مغولی اندیشیده بود وارد موصل شد و به دنبال آن، سنداغونویان محاصرهی این شهر را شدت بخشید.[2]
به روایت یونینی، در آن روز تنها هفتصد سوار ملک صالح را همراهی میکردند. جنگجویان دشمن موصل را محاصره کردند و با ایجاد سپرهای دفاعی و استقرار بیست و چهار دستگاه منجنیق، عرصه را به شدت بر ساکنان شهر تنگ کردند؛ در حالی که در داخل شهر، نه سلاحی برای جنگ وجود داشت و نه غذایی برای رفع گرسنگی باقی مانده بود؛ و قیمت کالاها چنان بالا رفت که ارزش یک طاس به بیست و چهار دینار رسید.
ملک صالح با افزایش مستمری، سربازان را به دفاع از شهر و ایستادگی در مقابل دشمن تشویق میکرد و به آنان امید میداد که چنانچه ملک ظاهر بیبرس از اوضاع مطلع شود، با سپاه خویش به مدد آنان خواهد شتافت. با امید به همین یاری، دو تن از برادرانش را جهت طلب استمداد از ملک ظاهر راهی مصر نمود.
مقریزی مینویسد: «بیبرس از اعزام سپاه قاهره به موصل خودداری کرد و تنها طی مکاتباتی که با دمشق انجام داد، از حاکم آنجا خواست که سپاهی را به یاری ملک صالح به موصل گسیل بدارد. اما واقعیت این است که بعد مسافت و اشتغال سپاه شمسالدین سنقر رومی به نبرد انطاکیه و برخی دیگر از مواضع صلیبیها در شمال شام، باعث شد که سپاه مصر نتواند به کمک ملک صالح در موصل بشتابد». این احتمال هم میرود که سلطان ممالیک الحاق سپاه تحت قیادت برلی در حلب را برای یاری ملک صالح بسنده دانسته باشد.
ملک صالح از سایر امرای مسلمان در مناطق دور و نزدیک هم تقاضای همکاری کرد که نزدیکترین آنها؛ یعنی، امیر شمسالدین برلی، حاکم حلب، پاسخ وی را لبیک گفته و بدون تأمل نیروهای خود را برای نصرت وی راهی کرد و از راه سنجار رهسپار موصل شد. با انتشار خبر حرکت برلی، بارقههای امید در دل مردم موصل جرقه زد.
ادامه دارد…
[1] ـ مقریزی، السلوک، ۱ ـ ۲، ص ۴۶۰و ۴۶۱. رشیدالدین، جامع التواريخ، ج۱، ص ۳۲۷.