هر نوع اعتزال و گوشهنشینی از امت، موجب از بین رفتن جهاد امر به معروف و نهی از منکر میشود، یا جنبه دفاع از اسلام را در برابر دشمنانش ضعیف و سست میگرداند که این خود جرم و گناهیست جبرانناپذیر. مردم دارای طبایع مختلفاند. برخی از اجتماعات انبوه خرسندند و به زودی با این و آن تماس و پیوند گرفته و با دور و نزدیک آشنا میشوند و گفتگو میکنند. برخی دیگر که در میان جمعیتهای انبوه خود را میبینند، پیرامون خود دیواری ایجاد میکنند و از بالای آن و با احتیاط به مردم مینگرند و اگر کسی به آنها نزدیک شود، پشت آن دیوار بدبینی خود را نهان میدارند. اسلام هر دو دسته و طبیعت را به راه راست هدایت کرده است. به اولی میگوید: «خَالِطُ النَّاسَ، وَ دِينَكَ لا تُكَلِمَنَّةُ»؛ «با مردم بیامیز و دینت را نگهدار و آن را مجروح مگردان.» و به دومی میگوید: «المؤْمِنُ هَيَّنُ لَيْنُ الْف مألوف»؛ «مؤمن خوشخوی و آسانگیر و نرمخوی است و به دیگران الفت میگیرد و دیگران نیز به وی الفت میگیرند.»
به علاوه، اسلام دوری گزیدن از فتنه و آشوبها را نیز واجب کرده است؛ بنابراین هرگاه کشور مضطرب و پریشان گشت و مردم به دنیا روی آوردند و فضیلتها از هم گسست، در این صورت، ترک جامعه فاسد و دوری از فساد خود نوعی از انکار آن به شمار میرود و این خود داخل در حدود تغییر منکرات است که شرع خداوند آن را مقرر کرده است. اگر توانستی با دست زور مانع منکر شوی و اگر نتوانستی با زبان این کار را انجام دهی و اگر این هم مقدور نشد، با دل باید آن را رها کنی و با آن در ستیز باشی. یعنی کسی که میتواند با زبان جلو فساد را بگیرد، اعتزال و گوشهنشینی درست نیست و از وی پذیرفته نمیشود تا چه رسد به این که با دست نیز قادر باشد مانع فساد گردد. قطع و ترک مراوده، سلاحی است که امروز حکیمانه به کار گرفته میشود و امتهای مستضعف آن را با دشمنان ستمگر خویش آزمودهاند. منزله و مرتبت آن نسبت به دیگر سلاحهای مبارزه و پیکار به منزلت اعتزال و گوشهنشینی است نسبت به دیگر شیوههای اصلاح. یعنی گوشهنشینی و عزلتطلبی، فرارگاه پیرزنان است هنگامی که جز این که بگریزند و دین خویش را نجات دهند، هیچ چاره دیگری ندارند.
اما وقتی که وسایل خاموش کردن آتش فتنه، فراوان و در دسترس است، همانگونه که گفتیم، عزلت و فرار، جرم و تاوانیست جبرانناپذیر. در پرتو این مطلب، معنی سخن پیامبر (صلی الله علیه وسلم) را درمییابی که از وی سؤال شد: «اَيُّ النَّاسِ اَفْضَلُ يا رسول الله؟ قال: مُؤْمِنٌ يُجَاهِدُ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ فِي سَبِيلِ الله. قيلَ: ثُمَّ مَنْ؟ قال: رَجُلٌ مُعْتَزِلٌ فِي شِعْبٍ مِنَ الشِّعَابِ يَعْبُدُ رَبَّهُ»؛ «چه کسی از همه بهتر است ای رسول خدا؟ فرمود: مؤمنی که در راه خدا با جان و مالش جهاد میکند. گفتند: بعد چه کسی؟ فرمود: کسی که در درهای از درهها به دور از مردم عزلت میگزیند و خدای خویش را عبادت میکند.»[1]
سپس باید دانست که عزلت و اختلاط نمیتوانند دو صفت دائمی انسان باشند. باید مسلمان وقت خویش را میان خلوت و تنهایی سودمند و میان اختلاط و آمیزش نیکو تقسیم نماید تا هر یک را متناسب با اصلاح حال و کار خویش انتخاب کند.
بر این اساس، دوستان و یاران خویش را برمیگزینیم و نسبت به دوستیها میل و رغبت پیدا میکنیم یا از آنها اعراض مینماییم. نخستین شرط دوستی کریمانه آن است که از اغراض و اهداف مادی به دور و خالصانه برای رضای خدا باشد و در راه ایمان و احسان متولد شود، بزرگ گردد و پرورش یابد. این است معنی «الْحُبُّ لِلّه». بیگمان هرگاه یقین در دل انسان ریشه بدواند و شادی و بشّاشیت ایمان با دل بیامیزد و احساس حلاوت و شیرینی ایمان کند، همه مردم را در پرتو عقیدهای که خود را بدان اختصاص داده است، مینگرد و از آن دریچه همه را میبیند. پس به خاطر عقیده و مبدأش کسی را دوست میدارد، نه برای شهوت و هوس، و اگر از کسی بدش آید، بدان سبب است نه به خاطر محروم بودن از یک چیز مادی.
گاهی گلههایی بر یک آبشخور گوارا یا کدر و تیره با هم فراهم میآیند و گاهی مردم نیز به سبب مسألهای دنیایی عارضی یا دائمی به همدیگر میرسند و چه بسا روابط و علایق استواری نیز میانشان پدید میآید، لیکن این نوع تعارف و دوستی با محبت و صفا و همکاری و فداکاری که میان صاحبان فضیلت و صاحبان اخلاق نیکو پدید میآید، قابل مقایسه نیست. لذا اسلام به عواطف دوستی بیشائبه بسیار اهمیت داده و مؤمنان را ترغیب نموده است که این عواطف را خالصانه برای رضای خدا در خود ایجاد کنند و برای رضای خدا بدان ادامه دهند و برای چنین عواطفی پاداشی شایسته و سزاوار قرار داده است. پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرموده است که خداوند میفرماید: «المتحابونَ بِجَلالِى فِى ظِلٍّ عَرْشِى يَوْمَ لا ظِلَّ إلا ظِلِّى»؛ «کسانی که به خاطر جلال و عظمت من همدیگر را دوست میدارند، روزی که هیچ سایهای وجود ندارد جز سایه من، در زیر سایه عرش من هستند.»[2]
به روایت از حضرت عمر بن خطاب (رضی الله عنه) آمده است که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرموده است: «إِنَّ مِنْ عِبَادِ الله ناساً ما هُمْ بِأَنْبِيَاءَ وَ لا شُهَداءَ يَغْبِطُهُمْ الأنبياءُ وَالشُّهَدَاءُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِمَكَانِهِمْ مِنَ الله، قالو: يا رسولَ الله فَخَبّرنا: مَنْ هُمْ؟ قال: هُمْ تَحابّوا بِرُوح الله عَلَى غَيْرِ اَرْحَامِ بَيْنَهُمْ وَلَا اَمْوَال يَتَعَاطُونَها: فَوَالله اِنَّ وُجُوهَهُمْ لَنُورٌ وَإِنَّهُمْ لَعَلى نُور، وَلا تَخَافُونَ إِذَا خَافَ النَّاسُ. وَلاَ يحزنون إِذا حَزِنَ الناسُ. و قرأ: أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»؛ ترجمه: «بیشک گروهی از بندگان خدا هستند که پیامبران و شهدا نیستند، لیکن پیامبران و شهدا در روز قیامت به منزلت و مقام آنان نزد خداوند غبطه میخورند. گفتند: ای رسول خدا! به ما بگو که اینان چه کسانی هستند؟! فرمود: آنان قومی هستند که برای رضای خدا و با روح خداجویانه همدیگر را دوست میدارند بدون اینکه پیوند خویشاوندی با هم داشته باشند یا روابط مالی و داد و دهش داشته باشند. به خدا سوگند که چهرهشان نور است و آنان خود بر نورند، هنگامی که مردمان در خوف و بیماند آنان بیمی ندارند و هنگامی که مردم محزوناند آنان حزن و اندوهی ندارند.» و این آیه را خواند: «هان! آگاه باشید که بر اولیای خدا خوفی و بیمی نیست و آنان اندوهگین نمیشوند.»[3]