نویسنده: رحمت الله رحمانی
وفا به عهد (بخش سوم)
وفا (ادامه…)
«وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»؛ «(اما باید بدانید که) لباس تقوی و ترس از خدا بهترین لباس است (که دل انسان خود را بدان میآراید و خویشتن را از عذاب آخرت میرهاند) این (آفرینش لباسهای ظاهری و باطنی) از نشانههای (فضل و رحمت) خداست تا بندگان متذکر (نعمتهای پروردگار) شوند.»[1]
«كَذَلِكَ تُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»؛ «و همانگونه (که زمین مرده را پرجنب و جوش میکنیم) مردگان را (نیز از دل خاک) بیرون میآوریم (و زندگی دوباره میبخشیم. دربارهی این امثال که بیانگر نمونه معاد در این دنیاست بیندیشید) تا شما متذکر شوید و عبرت گیرید.»[2]
تذکر آگاهانه پیوسته برای وفاداری و عمل بدان ضرورت دارد، کسی که عهد و پیمان را فراموش کرده است چگونه بدان وفا کند؟! پس ضرورت دارد پیوسته تذکر و یادآوری صورت گیرد. لذا آیات مربوط به عهد و پیمان به عنصر تذکر و یادآوری ختم میشوند.
«وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»؛ «و به عهد و پیمان خدا (که برای انجام تکالیف از شما گرفته است، و عهد و پیمان فیمابین خود درباره مسائل و مصالح مشروع) وفا کنید. اینها چیزهایی هستند که خداوند شما را به رعایت آنها توصیه میکند، تا اینکه متذکر شوید و پند گیرید.»[3]
پس هرگاه انسان این عهد و پیمان مورد بازخواست را به یاد آورد باید عزم و تصمیم جدی بر اجرای آن را بدان منضم سازد، آنچنان عزم و ارادهای که هواهای سرکش در برابر آن خوار گردند و مشکلات عارضی، سبک و آسان شوند. ارادهای که در راه وفای به عهد قاطع و برنده باشد و هر اندازه مشکلات و فداکاری در پیش آید از آنها باکی نداشته باشد. اینجاست که ارزش مردان مشخص میشود که بسیار با هم تفاوت دارند، زیرا گاهی برای وفا باید بهای سنگین پرداخت شود، که گاهی موجب صرف مال یا فدا کردن زندگی یا فدا کردن دوستان میگردد. اینهاست تکالیف بزرگواری مطلوب در دنیا و آخرت و به قول شاعر:
لولا المُشَقَّةُ سادَ الناس كُلُّهُمُ الجُودُ يُفْقِرُ و الإقدام قتال
«اگر بهای بزرگواری و سیادت سخت نمیبود همه مردم بزرگوار میشدند بهای بزرگی و سیادت، جود و بخشش و شجاعت و دلاوریست که جود و بخشش فقر به دنبال دارد و شجاعت و دلاوری نیز مرگ به همراه دارد و هر کس را یارای آنها نیست.»
بیگمان قرآن کریم، عمل کسانی را که فکر میکنند باید بزرگی را با راحتی و خیر و ثواب فراوان را با تلاش اندک طلبید، زشت شمرده است! «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ»؛ «آیا گمان بردهاید که داخل بهشت میشوید بدون آنکه به شما همان برسد که به کسانی رسیده است که پیش از شما درگذشتهاند؟! (شما که هنوز چنین رنجها و دردهایی را ندیدهاید و باید چشم به راه تحمل حوادث تلخ و ناگوار در راه کردگار باشید و بدانید: نخست رنج سپس گنج) زیانهای مالی و جانی (و سختیها و مشکلات، آنچنان ملتهای پیشین را احاطه کرده است و) به آنان زده شده و پریشان گشتهاند که پیامبر و کسانی که به او ایمان آورده بودند (همصدا شده و) میگفتهاند: پس یاری خدا کی (و کجا)ست؟! (لیکن خدا هرگز مؤمنان را فراموش ننموده است و پس از تعلیم فداکاری به مؤمنان و آبدیدگی ایشان که رمز تکامل است به وعدهی خود وفا کرده و به ایشان پاسخ گفته که بیگمان یاری خدا نزدیک است.»[4]
پس هرگاه انسان ذهن آگاه و دل سترگ را با هم فراهم آورد، او شایسته وفا و وفاداری است.
عهد و پیمانهایی که با مسلمانان در ارتباط است، دارای درجات متفاوتی میباشد. پس بزرگترین و بلندمرتبهترین و مقدسترین عهد و پیمان و مسؤولیتسازترین آنها، عهد و پیمان عظیم بین خداوند و بندهاش میباشد. به حقیقت خداوند انسان را به قدرت خویش آفریده و به نعمت خویش پرورده و از وی خواسته است که این حقیقت را بداند و بدان اعتراف کند و نگذارد که گمراهی او را از این طریق دور سازد و آنها را نشناسد و منکر آنها شود.
«أَلَمْ أَعْهَدُ إلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمُ»؛ «ای آدمیزادگان، مگر من به شما سفارش ننمودم و امر نکردم که اهریمن را پرستش نکنید، چرا که او دشمن آشکار شماست؟! و آیا به شما دستور ندادم که مرا بپرستید و بس، که راه راست همین است؟»[5]
هرگاه بعضی از انسانها به پیامبران گوش ندهند و بهوسیله شریعت آنان هدایت نیابند، بیگمان در فطرت خود داعیهای دارند که آنان را به سوی پروردگارشان میکشاند و خالقشان را بدانان مینمایاند، هر اندازه محیطشان پر از انواع فساد و تباهی و خرافات باشد. و این است معنی عهد و میثاق و پیمانی که خداوند از همه مردم گرفته است و این پیمان همان فطرت است.
«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةٌ مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ وَكَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ وَلَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»؛ «(ای پیامبر برای مردم بیان کن) هنگامی را که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان (در طول اعصار و قرون) ایجاد کرد و (عقل و ادراک بدانان داد تا عجایب و غرابت گیتی را دریابند و از روی قوانین و سنن منظم و شگفتانگیز هستی، خدای خود را بشناسند و بالاخره با خواندن دلائل شناخت یزدان در کتاب باز و گستردهی جهان آنگاه (خداوند سبحان) ایشان را بر خودشان گواه گرفته است (و خطاب بدانان فرموده است) که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان (هم به زبان حال پاسخ داده و) گفتهاند: آری، گواهی میدهیم (تویی خالق باری … ما دلائل و براهین جهان را موجب اقرار و اعتراف شما مردمان کردهایم) تا روز قیامت نگویید ما از این (امر خداشناسی و یکتاپرستی) غافل و بیخبر بودهایم. یا این که نگویید: نیاکان ما پیش از ما شرک ورزیدند و ما هم فرزندان آنان بودیم (و چون چیزی در دست نداشتیم که با آن حق را از باطل بشناسیم، از ایشان پیروی کردیم. لذا خویشتن را بیگناه میدانیم، پروردگارا!) آیا به سبب کاری که باطلگرایان (یعنی نیاکان مشرک ما که بنیانگذاران بتپرستی بودهاند) کردهاند ما را مجازات میکنی و در روز رستاخیز (با عذاب خود) نابودمان میگردانی؟ … این چنین آیات (کتاب خواندنی آسمانی) را توضیح میدهیم (و نشانههای کتاب دینی جهانی دال بر وجود خدا را مینمایانیم) بلکه آنان (که اکنون یا در آینده میزیند از مخالفت با حق و تقلید از باطل) دست بردارند.»[6]
البته گفتگویی در کار نبوده است آنگونه که از عبارات فهمیده میشود، بلکه این آیات تصویر نگرش و توجه فطرتهای سلیم به خدا و آشنا کردن آنها را به خدا و استفاده از دلائل پراکنده در جهان هستی بر توحید و تمجید خداوند و گریختن آنها از آداب و رسوم سفیهانهایست که آنها را از خداوند دور میسازد، یا به خداوند شرک میورزند. همه و همهی اینها را به تصویر میکشد و همه را بیان میدارد و این شیوه در زبان عربی شایع و رایج و عربها با آن آشنا هستند. از جمله در مَثَل مشهور آمده است: «قال الجدار للوتد: لِمَ تَشُقُنِي؟ قال: سَلْ مَنْ يَدُ قُنِّى! فَإِنَّ الذي ورايي ما خلانی و رأیی!»؛ «دیوار به میخ گفت: چرا مرا سوراخ میکنی؟ میخ گفت: از کسی سؤال کن که مرا میکوبد! به حقیقت آنچه پشت سر من است مرا آزاد نمیگذارد یعنی اختیار را از من گرفته است.»
ادامه دارد…
[1] ـ سوره اعراف، آیه:۲۶.
[2] ـ سوره اعراف، آیه:۵۷.
[3] ـ سوره انعام، ۱۵۲.
[4] ـ سوره بقره، ۲۱۴.
[5] ـ سوره یس، ۶۰ ـ ۶۱.
[6] ـ سوره اعراف، ۱۷۴ ـ ۱۷۲.