پیشدرآمد: در بخش اول این تحقیق، به برخی از مقدمات مهم دربارهٔ حقیقت دنیا و جایگاه آن در نظام خلقت اشاره شد. آنچه روشن است، این است که دنیا با همهٔ جلوههای فریبندهٔ خود، تنها گذرگاهی کوتاه برای انسانهاست، نه منزلگاهی ابدی. دنیا مکانی است که آزمونهای الهی در آن جریان دارد و در این میان، تنها کسانیکه از این گذرگاه به درستی عبور کنند، به سعادت حقیقی نائل خواهند شد.
اکنون در ادامه، به ارائهٔ حکایات و مثالهای گوناگونی میپردازیم که با بیانی زیبا و اثرگذار، زودگذری دنیا، آسیبهای دلبستگی به آن و ضرورت هوشیاری در برابر فریبهایش را تبیین میکنند. این حکایات برگرفته از کلام بزرگان دین و حکمت است که هریک، انسان را به تفکر و تأمل عمیق در بارهٔ جایگاه خود و وظایفش در این جهان فرامیخواند.
زندگی ما منحصر به این دنیا نیست
سعادت آخرت وابسته به سعادت دنیا است. انسان عاقل باید بداند که این دنیا و آخرت بههم پیوستهاند؛ هر دو بخشی از یک زندگی واحد هستند، یکی آشکار و مربوط به امروز و دیگری پنهان و مربوط به فردا. برخی گمان میکنند که زندگی تنها در این دنیا خلاصه میشود. ازاینرو، به جمعآوری ثروت پرداخته و به زندگی زودگذر و فانی دنیا دلبستهاند؛ اما ناگهان مرگ فرا میرسد و آنها را همراه با آرزوها و بلندپروازیهایشان به گور میبرد.
چنانکه خداوند متعال میفرماید: «وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ»؛ (و برای هر امت و هر مخلوقی سرآمدی است. پس چون اجلشان فرا رسد، نه یک ساعت به تأخیر میافتد و نه یک لحظه جلو میافتد.)
و در جای دیگری میفرماید: «فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرًا»؛ (پس چون اجلشان فرا رسد، بیگمان خداوند نسبت به بندگانش آگاه و بیناست.)
ابن ابیدنیا رحمهالله روایت میکند که حضرت حسن بصری رحمهالله در نامهای به خلیفهٔ مسلمین، عمر بن عبدالعزیز رحمهالله نوشت: «این دنیا جای ماندن نیست؛ دنیا گذرگاهی است که حضرت آدم علیهالسلام نیز به سبب یک امتحان به آن فرستاده شد؛ بنابراین، از آن فاصله بگیرید! سرمایهٔ دنیا فقر است و توشهٔ آن فنا. دنیا کسی را که طالب آن باشد به نابودی میکشاند، با عزت را ذلیل و ثروتمند را فقیر میگرداند. دنیا همچون زهری است که انسان ناآگاهانه آن را مینوشد و جان میسپارد. در این دنیا همچون بیماری زندگی کن که برای درمان دردهایش، داروهای تلخ را تحمل میکند و رنج موقت را به امید نجات از مشقتهای طولانیتر میپذیرد.»
و در وصف ناپایداری دنیا آمده است:
تروح وتغدو لحاجاتنا وحاجات من عاش لا تنقضي
[صبح و شام در پی نیازها و خواستههایمان میدویم، و نیازهای کسیکه زنده است هرگز پایان نمیپذیرد.]
تموت مع المرء حاجاته وتبقی له حاجة ما بقي
[نیازهای انسان با او میمیرند، اما تا زمانیکه زنده است، نیازهایش باقی میمانند.]
أشاب الصغير وأفنى الكبر كر الغداة ومر العشي
[تکرار روز و شب، کودک را جوان میسازد و بزرگسال را فرسوده و نابود میگرداند.]
إذا ليلة أهرمت يومها أتى بعد ذلك يوم فتي
[وقتی شبی، روز خود را پیر کند، روزی جوان از پس آن خواهد آمد.]
این یادآوریها نشان میدهند که زندگی این دنیا گذرا است و نباید دل به آن بست، بلکه باید آخرت را مدنظر داشت و برای آن توشه بر گرفت.
حکایت و مثال دنیا
قطرهای عسل بر زمین افتاد. مورچهٔ کوچکی آمد و از آن چشید. وقتی خواست برود، مزهٔ عسل چنان برایش جذاب بود که بازگشت و جرعهای دیگر نوشید. دوباره عزم رفتن کرد، اما اینبار احساس کرد که نوشیدن از لبهٔ عسل کافی نیست و طعم واقعی را نمیدهد. پس تصمیم گرفت خود را در عسل بیندازد تا هرچه بیشتر از شیرینی آن لذت ببرد. مورچه در عسل غوطهور شد و لذت میبرد، اما افسوس که دیگر نتوانست از آن خارج شود. پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توان حرکت نداشت. در همین حال ماند و نهایتاً جان سپرد.
آنکه به نوشیدن مقدار کمی از عسل اکتفا کند، نجات مییابد، اما کسیکه در شیرینی آن غرق شود، هلاک خواهد شد. این است حکایت دنیا!
یکی از صالحان نقل کرده است که روزی در خواب دیدم فردی به دنبال آهویی میدوید و شیری نیز در تعقیب او بود. پیش از آنکه به آهو برسد، شیر او را شکار کرد و به هلاکت رساند. سپس دیگری را دیدم که او نیز در پی آهو بود، اما شیر او را نیز پیش از رسیدن به مقصدش از پا درآورد. این ماجرا ادامه داشت تا صد نفر به همین سرنوشت دچار شدند. هر بار که شیری یکی از آنها را میکشت، آهو بالای جسد او میایستاد. از این صحنه متعجب شدم و پرسیدم: «این چه حکایتی است؟» شیر پاسخ داد: «من ملکالموت هستم و آهو دنیا است. این افراد همگان طالب دنیا بودند. من یکی پس از دیگری روح آنان را قبض میکنم.»
علامه ابن ابیالدنیا رحمهالله در کتاب الزهد از برخی حکماء چنین نقل کرده است: «روزها مانند تیر هستند و انسانها چون هدفهایی که برای تیراندازی آماده شدهاند. هر روز، زمانه تیری به سوی انسان رها میکند و با گذشت شب و روز، تو را پیاپی بهسوی نیستی و فنا سوق میدهد. روزهایت پایان میپذیرد و وجودت در دریای نابودی غرق میشود. چگونه میتوانی نجات یابی درحالیکه گذر ایام بر بدن و جان تو اثر میگذارد؟ اگر میدانستی هر روز چگونه بر تو تأثیر میگذارد، شاید ترس و هراس بر تو چیره میشد و گذشت هر ساعت برایت بسیار سنگین میبود؛ اما حکمت خداوند متعال این است که مصائب دنیا را پنهان کرده تا لذتها و شهوتهای دنیا برای انسان جلوهگر شود. بااینحال، دنیا تلختر از حنظل برای حکیمان و طبیبان است.»
دنیا با ظاهری فریبنده، انسان را به خود جذب میکند، اما حقیقت آن جز فنا و زیان نیست. عبرت بگیر و فریب زرقوبرق آن را نخور!
امام غزالی رحمهالله دنیا را با مثالی زیبا و تأثیرگذار بیان کرده که در ذهن میماند. او میفرماید: شخصی از راهی میگذشت که ناگهان شیری در برابرش ظاهر شد. او هیچ راه فراری نداشت؛ نه درختی بود که از آن بالا رود و نه پناهگاهی دیگر. در پیش رویش تنها یک چاه دید. ناگزیر خود را در آن انداخت؛ اما با نگاه به عمق چاه، مار بزرگی را دید که در انتظار طعمهای بود. از ترس شیر نمیتوانست بیرون رود و از ترس مار نمیتوانست درون چاه بماند.
ناگهان چشمش به چند گیاه و بته در کنار دیوارهٔ چاه افتاد. با خود گفت: از این گیاه محکم میگیرم تا نه در چاه بیفتم و نه طعمهٔ شیر شوم. در این حالت، چشمش به لانهٔ زنبور عسلی افتاد که پر از عسل بود. وسوسه شد و با یک دست از گیاه آویزان شد و با دست دیگر شروع به لیسیدن عسل کرد.
در این میان، دید که دو موش، یکی سفید و دیگری سیاه، مشغول خوردن ریشهٔ گیاهی بودند که او از آن آویزان شده بود؛ اما آنقدر غرق در لذت عسل بود که به خطر توجهی نمیکرد؛ نه از موشها پروا داشت که ریشه را قطع کنند و او را به قعر چاه بیندازند و نه از شیر و مار بیمی به دل راه میداد.
امام غزالی رحمهالله در پایان این حکایت میفرماید: ما و شما نیز همانند این شخص هستیم. فرشتهٔ مرگ همانند شیر در تعقیب ماست و عذاب قبر چون مار در انتظار ما. موش سفید و سیاه، کنایه از شب و روز، بیوقفه ریشهٔ عمرمان را میخورند و عسل شیرین نیز همان لذتهای دنیا است که ما را از همهچیز غافل کرده است.
ای برادران! فراموش کردهایم که پایان این راه مرگ، عذاب قبر و نابودی زندگی است. ما خود را به لذتهای زودگذر چوکی و مقام، عشق به مال و جایداد و دلبستگی به زن و فرزند گرفتار کردهایم، درحالیکه اینها ما را از یاد آخرت که سرمنزل اصلی ماست، غافل ساخته است.
خواجه عبیدالله احرار رحمهالله در وصف مال دنیا میفرماید: «مال دنیا مانند ماری خوشخطوخالی است که افسونش را اگر بدانی، ضرری به تو نمیرساند؛ اما وای به حال کسیکه افسونش را نداند و آن را در جیب خود بگذارد.»
امام غزالی رحمهالله دربارهٔ زاهد در دنیا و راغب به دنیا چنین میفرماید: مثال دنیا مانند حلواست که در آن زهر ریخته باشند. ظاهر آن با شکر و نبات مزین است، اما باطنش مرگآور است. کسیکه از زهر آن آگاه باشد، از خوردن آن پرهیز میکند؛ اما کسیکه از این حقیقت بیخبر باشد، ظاهر زیبا و فریبندهاش او را به سمت خود میکشاند.
حال دنیا را پرسیدم ز یک فرزانهای گفت: یا یادیست، یا خوابیست، یا افسانهای
یا مثال تودهٔ برفی است در فصل بهار هیچ عاقل در چنین جایی نسازد خانهای
باز گفتم: حال آن کس گو که دل بر وی ببست گفت: یا غولیست، یا دیویست، یا دیوانهای!
دنیا همانند سرابی فریبنده است. پس ای خردمند! خانهٔ ابدی خود را در آخرت بجوی.