نویسنده: عبدالحمید نوروزی

زن در جاهلیت قدیم

زن در عصر جاهلیت قبل از اسلام، دارای هیچ‌گونه ارزش انسانی و اجتماعی نبود؛ طوری‌که تنها وظیفۀ او خدمت به مرد و به‌ دنیا آوردن فرزندِ پسر برای شوهر بود. در جهالت، گمراهی و توحّشِ این مردم و ذلت و بیچارگی زن، همین بس که اگر زن، دختری به ‌دنیا می‌آورد، گذشته از اینکه خود مورد بغض‌ و کینۀ مردم قرار می‌گرفت و از او کناره می‌گرفتند و مدت‌ها به زندگی در انزوا محکوم می‌شد، در مواردی حتی فرزند دخترش زنده‌به‌گور می‌شد و مادر هیچ‌گونه حقی در دفاع و نگهداری از فرزندی که ماه‌ها برای پرورش او در رحم رنج و سختی کشیده بود، نداشته و جرأت اعتراض و مقاومت در برابر ارادۀ شوهر نداشت.
در «ژاپن» مرد، قدرت وسیعی داشت و حق داشت زنان را به بردگی گرفته یا بفروشد و زنان در سراسر عمر تحت قیمومیت پدر یا شوهر یا پسر بودند، دختران از ارث سهمی نداشتند و از تحصیل علم و سواد محروم و ممنوع بودند و همیشه مورد ضرب‌وشتم و اهانت پدران و شوهران خود واقع و به کارهای سخت واداشته می‌شدند.
در هندوستان زن یک موجود ضمنی برای شوهر محسوب می‌شد و برای او بعد از مرگ شوهر زندگی را جایز نمی‌شمردند و زن را در روز چهلم شوهر در آتش انداخته، می‌سوزاندند و بهترین زنان، زنانی بودند که پس از مرگ شوهران‌شان، خود را در آتش انداخته و بسوزانند.
زنان هند، به استثنای زنان طبقات بالا، از تحصیل علم و کسب دانش محروم بوده و همانند برده‌ها، حق مالکیت نداشتند و دست‌رنج آنان به جیب شوهر و ارباب می‌رفت.
در امپراطوری ساسانی، زن، «شخص» فرض نمی‌شد؛ بلکه او را «کالایی» می‌پنداشتند؛ به عبارت دیگر، زن، شخصی که صاحب حق باشد، به ‌شمار نمی‌رفت، بلکه چیزی بود که می‌توانست مملوک کسی شناخته شود.
در فرانسه در سال ۵۸۹ میلادی پس از بحث‌های فراوان به این نتیجه رسیدند که زن نیز انسان است؛ ولی برای خدمت‌گذاری مرد آفریده شده ‌است.

زن در جاهلیت مدرن

مظلومیت و محرومیت زن از حقوق انسانی منحصر به‌‌ عصر جاهلیت گذشته نبود؛ بلکه در عصر علم و تکنولوژی نیز، زن بیش از مرد مورد ظلم و بی‌عدالتی قرار گرفت. واردکردن زن به صحنۀ اجتماع در قرن اخیر در اروپا، هرچند با شعار «آزادی زن» و «تساوی زن‌ و مرد» انجام شد؛ اما درحقیقت با هدف بهره‌کشی بیشتر از وجود زن به ‌نفع مرد صورت پذیرفت. زن از خلقت و فطرتش فاصله گرفت و به استخدام بیشتر مرد درآمد. بدبختی و فلاکت دیگر زن، بهره‌کشی جنسی از اوست؛ چرا که ارتباط محدود میان زن‌وشوهر توسط بعضی از فیلسوفان آن دیار (اروپا) نشانۀ عقب‌ماندگی و مخالف با آزادی خوانده‌ شده است، درحالی‌که با ورود زن به اجتماع و ارتباط نامحدود با دیگران، کانون خانواده متلاشی شد. با متلاشی‌شدن خانواده و از بین‌رفتن علاقه و ارتباط پدرومادر در محیط خانواده و فرودآمدن خیمۀ خانواده، فرزندان حیران و سرگردان و محروم از محبت‌ و عاطفۀ پدرومادری وارد اجتماع شدند و هرکدام جذب قطب‌هایی در اجتماع فاسد گشته، بسیاری از آنان به پوچی در زندگی رسیدند.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version