نویسنده: ابورائف

2- نفی ایمان به آخرت و هدف خلقت

یکی از حقایقی که همۀ ادیان بر آن توافق دارند و عقل‌های سلیم و فطرت‌های صحیح بر آن اعتماد و تکیه دارند آن است که انسان و وجود وی دارای هدف و غایتی است که مطلوب خداوند است و حکمت وی آن را اقتضا کرده است، گرچه ممکن است آرا و نظریات مذاهب در مورد ماهیت و حقیقت این عقیده متفاوت و مختلف باشد، اما حقیقت عمومی و فراگیر آن، جای هیچ‌گونه جدلی نیست و همه آن را قبول دارند.
همین حقیقت فطری باعث شده است که همۀ نسل‌های بشری در طول تاریخ به آخرت و موضوع هدف‌مندی خلقت بشر ایمان داشته باشند و در تصور و فطرت بشری ریشه دوانده و جزو مسلمات قرار گرفته باشد.
به همین علت، ادیان سماوی هرکدام برای یادآوری این ایمان و واضح‌سازی حقیقت آن آمده‌اند و برای اثبات آن برنامه‌ای داشته‌اند؛ زیرا ذات این ایمان در وجود همۀ نسل‌های بشری وجود داشته است. هم‌چنین مباحث فلسفی و تحقیقات فیلسوفان نیز تمام تلاش خود را متمرکز بر علل غایی اشیا کرده بودند تا نظریات خود را در مورد هستی و زندگی، بر آن‌ها بنا کنند. به همین علت، فلاسفه تلاش خود را صرف غایت خلقت انسان و وظیفۀ وجودی وی کرده‌اند بدون این‌که به کیفیت خلق و علل و دلایل آن بپردازند.
اما نظریۀ داروین، خلقت و تکامل موجودات را به عوامل و دلایل محض طبیعی نسبت داده و از نظر وی، طبیعت هم کورکورانه عمل کرده است و در این زمینه، قاعده و قانون مشخصی نداشته است. با توجه به این موضوع، از نظر داروین این مسئله بیهوده است که به‌دنبال هدف معین و مشخصی برای خلقت و وجود انسان باشیم.
از این‌جهت، نظریۀ داروین که همه چیز را به طبیعت و قوانین آن مربوط می‌کند، بخشی از مذهب و نظریۀ طبیعت‌گرایی بوده و به‌نوعی الحاد و بی‌ایمانی به آخرت و هدف از خلقت انسان‌ها و موجودات را تبلیغ و گسترش داده است. از نظر داروین، انسان اشرف مخلوقات است و در تکامل و رشد نسبت به دیگر موجودات، اصل بوده است، اما با توجه به این‌که همۀ موجودات می‌توانند ارتقا بیابند، انسان نیز در ردیف دیگر موجودات قرار می‌گیرد. جولیان هکسلی می‌نویسد: «آن‌چه که مسلم است آن است که انسان در وقت کنونی اشرف مخلوقات است اما گاهی قورباغه یا موش جای‌گزین وی می‌شود.»
نتیجۀ این نوع اعتقاد نسبت به آخرت و هدف از خلقت انسان که توسط نظریۀ داروین به جامعۀ غربی سرایت کرد، این شد که علوم غربی به‌صورت کامل اندیشۀ غایی و توجه به هدف خلقت انسان را فراموش کردند و معتقد بودند که این مبحث هیچ فایده‌ای برای پژوهشگر علمی نخواهد داشت و در دائره و حیطۀ کار وی قرار نخواهد گرفت و علومی از قبیل طب، فلکیات، زمین‌شناسی، و علوم موجودات زنده و سائر علوم جای‌گزین علوم دینی گردید.
ایمان و اعتقاد به اندیشۀ عدم وجود غایت و نهایت برای خلقت انسان‌ها منجر به اعتقاد و ایمان به اندیشۀ «مصادفه» (رویداد اتفاقی) گردید و راه فراری برای ملحدین و بی‌دینان در زمینۀ اثبات آرا و نظریات بی‌اساس و واهی آنان قرار گرفت.
این آثار سوء، نتیجۀ نظری و فکری عدم اعتقاد به غایت و آخرت بود، اما در میدان زندگی عملی نیز نتایج اعتقاد به این موضوع بسیار ترسناک و هولناک بود. به‌گونه‌ای که ارزش زندگی نزد مردم اروپایی مخصوصا نسل‌هایی که دارای احساس لطیف بودند، رو به تزلزل گرایید و احساس ناامیدی، بربادی و بیهودگی بر آن‌ها غلبه کرد. در نتیجۀ این اعتقاد نسلی سرگردان و پریشان در اروپا رشد کرد که هیچ توجه و نگاهی به هدف و غایت خلقت موجودات ندارد و ضعف روحی بر نسل باسواد و با فرهنگ آن‌ها خیمه انداخته بود.
به همین علت، ظاهر فرهنگ و تمدن نسل‌های غربی زیبا و فریبنده قرار گرفت اما در باطن، نسل‌هایی پریشان، حیران و شکست‌خورده قرار گرفته‌اند که هیچ غایت و هدفی را متصور نمی‌دانند.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version