نویسنده: بنیامین آزاد
آزادی به حیث یک عقیده چیزی باطل است. عقلاً محال است در کشوری زندگی کرد که هم سکولارها آزادی داشته باشند و هم مسلمانان. غیرممکن است که هم قانون سکولارها نافذ باشد و هم قانون و شریعت اسلامی. نمی‌توان هم مطالبه‌ی لواط‌کاران را محترم شمرد و هم آنان را به سزای اعمال‌شان رساند. نمی‌شود که سیستم ربوی، هم قانونی باشد و هم جرم. هم مسلمانان آزاد باشند سود بانکی را منع کنند و هم سکولارها آزاد باشند از آن بهره برداری کنند. عقیده‌ی آزادی بیان در اطلاق خودش جمع نقیضین است.
اختیار و آزادی مسلمانان در منع ربا به معنای محدودیت برای سکولارها از معاملات سودی است و اختیار و آزادی سکولارها در قانونی کردن معاملات سودی به معنای عدم آزادی و اختیار مسلمانان در منع آن است.
آزادی مسلمانان یعنی محدودیت برای سکولارها و آزادی سکولارها یعنی محدودیت برای مسلمانان. بنابراین، نمی‌توانیم از آزادی در اطلاق آن صحبت کنیم، مگر اینکه آن را با وصف «اسلامی» یا «سکولار» مقید کنیم. آزادی اسلامی و آزادی‌های سکولار ضد یکدیگراند. هر یک به صورت مجزا ممکن و میسر است؛ اما جمع میان هر دو محال عقلی.
با این حال، آنچه گفتیم به این معنا نیست که نظام اسلامی، حق و حقوقی برای غیرمسلمانان قائل نمی‌باشد یا نظام سکولار حق و حقوقی برای مسلمانان در نظر نگرفته است. در آزادی اسلامی، هرچند مسلمانان از تمامی آزادی‌های‌شان بهره‌مندند، اما حقوق و آزادی‌هایی هم برای غیرمسلمانان و سکولارها قائل شده است؛ قطعاً این حقوق آن حقوقی نیستند که سکولارها توقع دارند، بلکه تنها حقوق و آزادی‌هایی است که اسلام آن‌ها را برای کفار در نظر گرفته است.
به طور مشابه، در آزادی‌های سکولار، سکولارها از بیشتر آزادی‌هایی که برای خود فرض کرده‌اند بهره‌مندند، اما حقوق و آزادی‌هایی هم برای مسلمانان در نظر گرفته شده، اما نه حقوقی که مسلمانان توقع دارند، بلکه تنها حقوق و آزادی‌هایی که سکولارها برای مسلمانان در نظر گرفته‌اند.
بنابراین، آزادی مطلق یک شعار باطل است که هیچ کس واقعاً به آن اعتقاد ندارد و هرگز در عمل رخ نداده است. با این حال، یک نکتۀ مهم این است که تمام جوامع انسانی به «آزادی مشروط» اعتقاد دارند، به این معنی که آزادی به تعداد محدودیت‌ها برای دیگران یا «غیر خودی‌ها» وابسته است. هیچ گروهی از انسان‌ها نمی‌گوید «من به حق آزادی‌هایی که سزاوار آن هستم اعتقاد ندارم»، بلکه هر فرد بر اساس باور و عقیده‌هایش، آزادی‌های معینی را برای خود فرض می‌کند و در عین حال آزادی دیگران را محدود می‌کند.
بنابراین، بحث دربارۀ آزادی به این معنی نیست که آیا ما باید به آزادی اعتقاد داشته باشیم یا خیر؟ و حتی این هم نیست که چه کسی باید آزادی داشته باشد و چه کسی نباید آزادی داشته باشد؟ پرسش اصلی و مورد بحث این است که چه کسی تعریف می‌کند که آزادی «خودی‌ها» و «غیرخودی‌ها» چیست و چه حقوق و محدودیت‌هایی دارند و اینکه چه کسی حق تعیین حدود آزادی را دارد؟ مسلمانان یا سکولار‌ها؟
بنابراین، آزادی پیش از آنکه یک حق باشد، یک مطالبه است و حتی بیشتر از آن؛ آزادی در واقع یک دست‌آورد قابل دستیابی است، نه چیزی که مطالبه شود؛ زیرا هیچ انسان عاقلی به قیمت محدودیت خود، آزادی خود را به مخالفانش واگذار نمی‌کند. هیچ سکولاری نمی‌گوید «بفرما: اختیار با تو؛ می‌توانی قوانین شریعت را بر ما تحمیل کنی!» و هیچ مسلمان عاقلی نمی‌پذیرد که ولایت و قدرت را به دشمنانش سپرده و بگوید: «بفرمایید قوانین خود را بر ما تحمیل کنید و آزادی ما را محدود کنید!.» بنابراین، مطالبه‌ی آزادی بی‌فایده است، زیرا آزادی در اصل چیزی است که کسب می‌شود. هم‌چنین، می‌دانیم که دستاوردهایی مانند آزادی بدون پرداخت بهای مناسب به دست نمی‌آید و چنین چیزی تنها از طریق قدرت و فشار و تسلط به دست می‌آید. این مقدمه، ما را به سوی مفهوم «قدرت» هدایت می‌کند.
بدون «قدرت»، اِعمالِ فشار برای دستیابی به آزادی غیرممکن است. این واقعیت، از نقطه‌نظر تاریخی هم قابل مشاهده است؛ در تمام کشورها، سکولارها پیش از دستیابی به آزادی‌های دل‌خواه‌شان، به هر زر و زوری که شده بر اریکه‌ی قدرت دست یافته‌اند. قدرت و تسلط به آن‌ها این امکان را داد که معنا و حدود آزادی را خودشان تعریف و بر مسلمانان تحمیل کنند؛ زیرا مسلمانان فاقد قدرت و تسلط برای تعریف آزادی و تعیین حدود آن شده بودند.
بنابراین، آزادی اسلامی بدون تسلط و غلبه ممکن نیست، تسلط و غلبه هم به قدرت وابسته است. عدم سلطه‌ی مسلمانان، تنها منجر به آزادی سکولار خواهد شد که به معنای سرکوب آزادی اسلامی است، این واقعیت از طریق مشاهدۀ عینی هم قابل دستیابی است. سازمان ملل چه نقشی در شکل‌گیری آزادی‌های سکولار و سرکوب آزادی‌های اسلامی دارد؟ چگونه این سازمان توانسته تعاریف و حدود آزادی را به نفع سکولارها علیه مسلمانان تحمیل کند؟ ضمانت اجرایی سی بند این بیانیه چه بوده؟
قدرت در دنیایِ سیاست حرف آخر را می‌زند. قدرت می‌تواند موجب وِتو شدن، قتل عام مسلمانان، تحمیل دولت‌های سکولار بر ما، تعیین خطوط و مرزهای آزادی مسلمانان، ایجاد مرزهای سیاسی بین ملت‌های اسلامی و اجبار مسلمانان به اطاعت از منشورهای حقوقی ساخته شده می‌شود.
همان قدرتی که ما تنها بعد از دستیابی به آن می‌توانیم از وتوها عبور کنیم، به قتل عام مسلمانان پایان دهیم، شریعت اسلامی را از موضع پیروز و برتر بالای مسلمانان تطبیق و بر سکولارها تحمیل کنیم، آزادی را به مسلمانان برگردانیم و حد و مرز آزادی اسلامی را به کفار تفهیم کنیم تا کاملاً مغلوب شوند و حقوقی که سزاوارش هستند را به آن‌ها بشناسانیم.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version