قناعت در فرهنگ غنی اسلام یکی از شاخصهای بالندگی و آفرینندگی و خلاقّیت و عزّت است که ممکن است در فرد یا یک ملت تحقق یابد.
هر کس میتواند با توجه به شرایط و وضعیتی که در آن قرار دارد طبق این اصل الهی رفتار کند.
و به اقتصاد جامعه کمک کند.
آثار قناعت
سلامت در دین، اصلاح نفس، راضی بودن به رضای خدا، عزت و سربلندی، بینیازی، زندگی پاک، آسایشو آسودگی.
کسی که قناعت دارد دینش و ایمانش از رذایل اخلاقی و آفات و خطرات بیماریهایی همچون حرص، طمع، افزونخواهی، پایمال کردن حق دیگران و… در امان میماند.
کسی که قناعت پیشه است میتواند نفس خود را اصلاح کند و چه چیزی بالاتر از این که نفس سالم باشد.
و به آنچه که خداوند به او داده است خشنود و راضی باشد چرا که در مقابل خداوند نیز به عمل کم او هم خشنود و راضی میشود و عزت و سربلندی در بین مردم بدست میآورد.
احساس بینیازی نسبت به مردم میکند. میتواند زندگی پاک داشه باشد به از راه حلال و مشروع روزی خود را بدست آورد.
و آسودگی خاطر دارد دیگر دقدقه حفظ پول، خانه و ثروت را ندارد که بعد از مرگ او چه خواهد شد یا در اثر معاملهای آن را از دست بدهد.
آثار اجتماعی
اگر در افراد جامعهای فرهنگ غنی قناعت رواج داشته شود به مدینه فاضلهای که مدّ نظر اسلام است میرسند.
دیگر حق محرومان، مستضعفین و بقیه مردم ضایع نخواهد شد.
در سایه چنین فرهنگی با جامعه معتدل و میانه رو دست پیدا میکنیم.
همه به حق و حقوق فردی راضی هستند و دیگر ولع و طمع آنها را در دام خود اسیر نمیکند که باعث ناامنی در جامعه یا رکود اقتصادی و یا مشکلات فراوان دیگر شوند.
چرا که هدف از زندگی اجتماعی رعایت حقوق دیگران و عمل کردن به وظایف اجتماعی است که با عمل کردن به دستورات دین انسانساز اسلام میتوانیم به سرمنزل مقصود برسیم.
ارزش وفواید قناعت
قناعت دارای آثار مادی و معنوی فراوانی است، که اگر انسان بدان توجه داشته باشد، رغبت و میل او به کسب این صفت پسندیده؛ یعنی قناعت بیشتر میشود.
همه انسانها خواهان شخصیت، عزّت و سربلندی هستند. فردی که دارای متانت طبع و عزت نفس است، در نزد همگان عزیز و سربلند و با همّت جلوه میکند، ولی کسی که به دیگران طمع و چشمداشت دارد، خود را ذلیل و اسیر ساخته و مردم با چشم حقارت به او مینگرند.
سعدی میگوید:
قـنـاعـت تـوانـگـر کـنـد مـرد را ….. خبـر کـن حریص جهانگرد را
قـنـاعت کـنای نـفس بـر انـدکی …… که سلطان و درویش بینی یکی
چو سیراب خواهی شدن ز آب جوی …… چـرا ریزی از بهر برف آبروی ([1]).
فقر و احتیاج چیزی است که همه از آن نفرت دارند، چنانکه غنی بودن و بینیازی مورد علاقه همه است.
بسیاری از مردم چون بینیازی را در جمع آوری ثروت، امور مادی و تهیه تجملات میدانند، لذا تا آنجا که توان دارند در تحصیل آنها تلاش میکنند، ولی هر اندازه انسان از این امور بیشتر بهرهمند باشد، به خاطر حفظ و اداره آنها، دایره احتیاجاتش زیادتر خواهد بود و تنها چیزی که موجب بینیازی انسان میگردد، قناعت و سازگار بودن به اموری است که برای انسان فراهم شده و احتیاجات ضروری او را برطرف میسازد.
برترین بینیازی و دارایی، نومیدی است از آن چه در دست مردم است.
شاعر گوید:
به قناعت کسی که شاد بـود ….. تا بـود مـحتشم نـهاد بـود
و آن که با آرزو کند خویشی ….. افتد از خواجگی به درویشی ([2]).
بیشتر مردم سعی میکنند که آسایش و راحتی خود را با به دست آوردن مال و کسب مقام و تجملات زندگی فراهم سازند و هرگاه موفق نشدند، که آنها را به دست آورند، نگران شده و خود را بدبخت میدانند؛ در صورتیکه امور یاد شده نه تنها موجب آسایش و راحتی انسان نمیگردد، بلکه بیشتر موجب ناراحتی و سلب آسایش میباشد.
آن چه موجب آسایش و راحتی جسم و روح انسانی است، قناعت و بیتوجهی به امور مادی دنیا است.
این قناعت نیست جز گـنج روان ….. تو مزن لاف ای غم و رنج روان ([3]).
و در جایی میگوید:
چون قناعت را پیمبر گنج گفت ….. هر کسی را کی رسد گنج نهفت؟ ([4]).
قناعت باعث آزادی فکری و روحی و استقلال انسانی است، همچنان که طمع موجب بردگی و خواری انسان است.
بنابراین وقتی انسان به آنچه دارد قانع باشد و چشم داشتی به دیگران نداشته باشد، در تمام کارهایش خود تصمیم میگیرد و آزادانه رفتار میکند و با کمال صراحت همهجا سخنش را میگوید و نظرخود را اظهار میدارد.
در واقع قناعت ملکه ای است برای نفس که موجب اکتفا کردن از مال به قدر حاجت و ضرورت است ، بدون اینکه در طلب زیاده برآن سعی کند و خود را به رنج و تعجب افکند ، و این صفت فضیلتی است که اکتساب دیگر فضائل به آن بستگی دارد و فقدان آن آدمی را به بدی ها و رذائل اخلاق می کشاند و آن وسیله ای است برای وصول به مقصد و حتی بزرگترین وسیله است برای تحصیل سعادت ابدی.