نویسنده: ابوریان
    علمانیت (دموکراسی) حدود یک قرن با جهان اسلام در حال جنگ و ستیز بود، تا اینکه بعد از شکست خلافت عثمانی در آغاز قرن بیستم، راه سکولاریسم به کشورهای تکه‌تکه شدۀ اسلامی باز شد و علت‌هایی که تأثیرشان بیشتر بود در مطالب پیش‌رو به آن پرداخته خواهد شد.

سبب اول: غفلت مسلمانان

    بسیاری از مسلمانان از منهج راهِ راست، عقیدۀ صحیح و برگرفته از قرآن و سنت منحرف شدند و در نتیجه انواع و اقسام بدعت‌ها به‌وجود آمد و مردم نسبت به دین بیگانه شدند.
    بازار قبرپرستی و شخصیت‌پرستی گرم شد و خرافات زیادی به وجود آمد و کسی برای جهاد شوقی نداشت؛ بلکه جهاد در راه خدا را عیب می‌دانستند.
    می‌توانیم به صورت اجمالی بگوییم: همان طور که سکولاریسم در اروپا به‌خاطر تحریف دین نصرانی به وجود آمد در جهان اسلام هم به‌خاطر منحرف شدن مسلمانان از عقیدۀ صحیح راه پیدا کرد.

سبب دوم: شروع استعمار شرقی و غربی

    کشورهای اسلام‌ستیز به کشورهای اسلامی حمله کرده و آن‌ها را مورد تاخت‌وتاز خود قرار دادند و تا وقتی که مسلمانان از دستورات الله متعال اطاعت می‌کردند توانستند حملات آ‌ن‌ها را دفع کنند؛ اما وقتی که سست شدند، شکست خورده و راه استعمارگران به این کشورها باز شد.
    در این میان افغانستان به خاطر دین‌داری و دفاع جانانۀ مردمانش، از اشغال اشغال‌گران جان سالم به در برد؛ لیکن بعد از مدتی که از لحاظ ایمانی مقداری افول کردند شوروی سابق، افغانستان را مورد هجوم قرار داد که باز هم غیور مردان افغان اعلان جهاد کرده و با تمام قوا، شوروی را از خاک افغانستان بیرون کردند.
    و غرب هم به محض اینکه پایش به جهان اسلام باز شد تا حد امکان، تخم سکولاریسم را در این خاک پخش کرد و وقتی که به استعمار غربی نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم که چگونه سکولاریسم را به کشورهای اسلامی انتقال می‌دادند.
    انگلیس بعد از اشغال هند، شریعت اسلامی را در آنجا ملغی اعلان کرد. همین طور «ناپلئون» بعد از اشغال مصر، شریعت اسلامی را در آنجا تعطیل کرده و قانون فرانسه را بر آن حاکم کرد.
    همچنین وقتی که توانستند در ترکیه با مکر و حیله قدرت را به دست گیرند، فوراً شریعت اسلامی را لغو کرده و حکومت ترکیه را به یک حکومت لائیک تغییر دادند.
    در هند هم بعد از خروج استعمارگران، مسلمانان از اکثریتِ قدرت‌مند به اقلیت ضعیف تبدیل شدند که انگلیسی‌ها برای خود و هندوها و بودایی‌ها برای خود آن‌ها را تکه پاره می‌کردند.
    در اکثر کشورهای آفریقایی که ۹۹ فیصد باشندگان آن را مسلمانان تشکیل می‌دادند، استعمارگران بعد از خروج‌شان از آنجا حکومت کاملاً نصرانی بجا می‌گذاشتند.
    و اولین جایی که غرب بعد از استعمار کشورها برای پیشبرد اهداف خویش و بذر تخم سکولاریسم انتخاب می‌کرد، اماکن تعلیمی بودند و این فعالیت‌ها عبارت بودند از:
  1. تعلیم دین را محدود کردند؛
  2. جوانان مسلمان را جهت شست‌وشوی مغزی به بهانۀ تعلیم به کشورهای عربی گسیل ‌داده که به نتایج مقصود هم رسیدند؛
  3. از طرف کشورهای بیگانه در بلاد اسلامی مکتب درست کرده و راه اندازی کردند؛
    اگر بخواهیم نگاه بکنیم که سکولارها در کشورهای اسلامی چه تعداد پوهنتون و دانشکده فعال کرده‌اند با دیدن آمار و ارقام آن به حیرت می‌افتیم. فقط در آفریقا ۱۷۶/۱۶ مرکز تعلیمی و۵۰۰ باب پوهنتون و دانشکده و ۱۱۱۳ مهد کودک فعال کردند. و این‌ها تربیت ۵ میلیون نفر از فرزندان مسلمانان را به عهده گرفته و طبق میل و اهداف خویش آن‌ها را تربیت می‌کنند.
  1. پرده‌های حیا را کنار زده و درس دختران و پسران را مخلوط کردند و این دسیسۀ شیطانی را ابتدا از پوهنتون‌ها شروع کردند.

سبب سوم: به اختیار گرفتن رسانه‌ها

    رسانه‌های قدرت‌مند جهان را به اختیار گرفتند و این رسانه‌ها میلیون‌ها مخاطب دارند که اکثر مخاطبین این‌ها ساده‌لوح هستند و هر چیزی که توسط این رسانه‌ها به خوردشان داده می‌شود، باور می‌کنند.

سبب چهارم: جنگ فکری

    وظیفۀ جنگ فکری این بود که به هر نحو ممکن و هر وسیله‌ای هم که شده مسلمانان را از دین‌شان دور کنند؛ مثلا می‌گفتند بیایید مثل غرب پیشرفته و متمدن شوید.
    میادینی که سکولارها در راستای پیشبرد اهداف جنگ فکری در پیش گرفته بودند عبارت‌اند از:
  1. تدریس در پوهنتون‌ها؛
  2. تحقیق، پخش و نشر؛
  3. تألیف در عرصه‌های مختلف تعلیمی.
    خطرناک‌ترین وسیله‌ای که جهت پیشبرد سکولاریسم از آن استفاده کردند، تألیف کتاب بود؛ لذا در میدان طعن به اسلام کتاب‌های زیادی را تألیف کردند و مستشرقین دربارۀ اسلام دروغ‌های زیادی نوشتند حالا معلوم نیست این کار را به خاطر حقد و کینۀشان نسبت به اسلام می‌کردند یا از منابع اسلامی اطلاعات کافی نداشتند.

سبب پنجم: مستشرقین

    مستشرقین راه‌های زیادی را برای رسیدن به اغراض خود پیمودند.
    وظایف مستشرقین این است که افتخارات و دست‌آوردهای اسلام را به فرهنگ یونانی نسبت بدهند و بگویند که اسلام این مقام و ابهت را (وقتی که دارای ابهت و شکوه بود) از یونان باستان تقلید کرده است و از طرفی دیگر تاریخ اسلامی را سیاستی جلوه می‌دهند که مملو از مکر و حیله‌گری بوده است.

سبب ششم: تنصیری‌ها

    همان‌طور که اهداف مستشرقین و تنصیری‌ها یکی بود، ابزارشان هم تا حدودی مثل هم بودند؛ ولی برنامۀ اساسی مستشرقان این بود که ناحیۀ فکر و فرهنگ را مورد هدف قرار می‌دهند؛ اما تنصیری‌ها اکثر برنامه‌های اجتماعی و تربیتی را مورد توجه قرار می‌دهند.
    تنصیری‌ها اکثراً اهداف خویش را از لابلای کتاب‌ها و ساخت فیلم‌های هدف‌دار پیش می‌برند.
    تنصیری‌ها برای به ثمر نشستن اهداف سکولاری برنامه‌های زیادی دارند که به عنوان نمونه تعدادی از آن‌ها را برای خوانندگان ذکر می‌کنیم:
  1. ارایه‌ی خدمات پزشکی برای تنصیر (نصرانی کردن مسلمانان)؛
  2. انجام اعمال خیر و خدمات اجتماعی مانند ساخت پناهگاه برای یتیمان و مراکز خدمت‌رسانی به فقرا و مستمندان؛
  3. ترویج رشوت؛
  4. برگزاری اجتماعات و برنامه‌های فرهنگی؛
  5. توجه ویژه به زنان مسلمان به‌خاطر دور کردن آنان از عقیدۀ اسلامی و فریب دادن آن‌ها و معرفی کردن زنان غربی به عنوان الگو؛
  6. ایجاد پرورشگاه، مکاتب و پوهنتون‌ها.

سبب هفتم: از بین‌بردن عقیدة ولاء و براء

    تبشیر‌ی‌ها تحت پوشش کمک‌های بشر دوستانه عقیدۀ «ولاءوبراء» را از بین بردند و عقیدۀ «ولاءوبراء» مانند سد محکمی بود که مسلمانان با عمل به این دستور خداوند متعال از گزند نفوذی‌های اسلام‌ستیز در امان بودند.

سبب هشتم: از طریق اقلیت‌های غیرمسلمان که در بدنۀ جامعۀ اسلامی قرار داشتند

    اقلیت‌های غیرمسلمان که در بدنۀ جامعۀ اسلامی قرار داشتند مانند: نصارا، یهود، کمونیست‌ها و کسانی که دارای دیدگاه‌های منحرف بودند حامیان سرسخت سکولاریسم بودند، چون این‌ها فقط از طریق سکولاریسم می‌توانستند انحرافات و گمراهی‌های خود را پرده‌پوشی بکنند و از همین لحاظ تمام سعی و کوشش خود را می‌کردند، تا بتوانند نظریۀ سکولاریسم را در بین مسلمانان جای اندازند و چه‌بسا خیلی از متعلمین مکاتب و فرزندان مسلمانان بنابر ساده‌لوحی خویش توسط این‌ها فریب خورده و با ‌آن‌ها هم‌صدا می‌شوند.

سبب نهم: پیشرفت غرب از لحاظ علمِ مادی و نظامی

    غرب از لحاظ علمِ مادی و نظامی پیشرفت کرد و همین سبب شد که خیلی از مسلمانان به آن‌ها افتخار بکنند و این پیشرفت‌شان را به سکولاریسم نسبت دهند و بدون هیچ تأملی تایید کنند که دین مانع علم است و بر این باور بودند تا وقتی که مسلمانان از دین دست نکشند امکان ندارد که رنگ پیشرفت را به چشم ببینند.

سبب دهم: دسته‌هایی که برای تحصیل به خارج رفتند

    استعمارگران بعد از اشغال کشورها، جوانان با استعداد آن مناطق را تشویق کرده و در پوشش اعزام گروه‌های آموزشی به غرب، اذهان ‌آن‌ها را شست‌وشو ‌داده و توانستند ذائقة غربی را بر آن‌ها تحمیل کنند. از طرفی این جوانان از اطلاعات دینی کافی برخوردار نبودند.
    این دسته در اصل برای تحصیل علم می‌رفتند؛ اما وقتی که رنگ‌‌وروغن غرب را می‌دیدند شیفتۀ آن گشته و بعد از برگشت سعی می‌کردند آن‌چه را که آن‌جا در هر زمینه‌ای دیده بودند موبه‌مو به کشورهای خود انتقال دهند و از طرفی دیگر مردم به خاطر موقعیت علمی‌شان کاملاً به این‌ها اعتماد داشتند و این‌ها را برای خود الگو قرار می‌دادند و هر برنامه‌ای که این‌ها با خود از غرب آورده بودند به طریقی این سوغات‌شان با دین منافات داشت و از طرفی دیگر سکولاریسم هم بدون هیچ مزاحمتی به اهداف خویش می‌رسید.
    گروه‌هایی که در پوشش دانش‌آموز از شرق به غرب رفتند، هنگام برگشت خیلی از آن‌ها به جای علم‌آموزی با ذهنیت سکولاری به کشورهای خود برگشتند.
    برای یادگیری فیزیک، ریاضی، کیمیا، جیولوژی و امثال آن رفته بودند؛ اما وقت برگشت مدارک اقتصادی، سیاسی و علوم شرعی از پوهنتون‌های غربی را به یدک می‌کشیدند، در نتیجه نسلی را پرورش دادند که خوانش خود از فکر، فرهنگ و تاریخ را از تفکر غربی و ادبیات و تاریخ غرب گرفتند و هنگام برگشت، کلید مراکز فرهنگی را به آن‌ها تحویل داده و با حمایت خویش آن‌ها را بر مسند قدرت نشاندند و این‌ها هم تا جایی که توانستند منصب‌های تأثیرگذار را از آن خود کردند. و این‌گونه بود که این‌ها به خطرناک‌ترین ابزار ترویج سکولاریسم تبدیل ‌شدند.
    ویژگی‌های بزرگ این‌ها عبارت‌اند از:
  • اولین کسانی بودند که به جای شریعت، سکولاریسم را آشکار کردند؛
  • اولین کسانی بودند که پایبندی مسلمانان به دین اسلام را دلیل عقب‌ماندگی آن‌ها توصیف می‌کردند؛
  • اولین کسانی بودند که به‌جای رابطه یا پیوستگی اسلامی، به انجمن عروبیت یا ملی‌گرایی منطقه‌ای فرا‌ می‌خواندند؛
  • اولین کسانی بودند که با عالمان دین در افتادند؛
  • اولین کسانی بودند که نظر دادند غرب بدون شک پیروز خواهد شد و بر همین اساس شایسته‌ است که عرب نیز از روی اراده به آن بپیوندد قبل از این‌که جریان غربی به زور بر آن‌ها تسلط پیدا بکند؛
  • اولین کسانی بودند که فلسفۀ جدید غرب را به زبان عربی به کشورهای اسلامی وارد کردند.
    به عنوان نمونه تفکرات دو مورد از این افراد را برای شما بیان می‌کنیم:
    «طه حسین» که یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های تأثیرگذار در جامعة مصری است، در خاتمة پایان‌نامة دکترای خود که در دانشگاه سوربن از آن دفاع می‌کرد، گفت که عثمانی‌ها دلیل اصلی رکود فکری مصری‌ها در دهه‌های اخیر بوده‌اند و اروپا پیشرفت کرد؛ ولی مصر با حاکمیت عثمانی‌ها به خواب عمیق فرو رفت تا اینکه «ناپلئون بناپارت» آمد و آن را از خواب بیدار کرد و در ادامه می‌افزاید که من کاملاً مطمئن هستم و ایمان دارم که می‌شود با تأثیر از اروپا و در رأس آن از فرانسه دوباره تفکر و حاصل‌خیزی مصر را به او برگرداند.
    یکی دیگر از این نمونه‌ها سلامه موسی (سردمدار سوسیالیزم در مصر و یکی از مهم‌ترین غرب‌گرایان و دعوت‌کنندگان به احیای شخصیت فراعنه مصر) بود که شب‌و‌روز تلاش می‌کرد تا مصر را از اسلام جدا کرده و آن را به غرب متصل کند و پیوستگی و ارتباط اسلامی را تحقیر می‌کرد و می‌گفت: «ما فرزندان قرن بیستم بزرگ‌تر از آن هستیم که به دین اعتماد بکنیم، باید شرق را انکار کرده به غرب ایمان بیاوریم».

سبب یازدهم: آزادی زن

    آزادی زن از آن مواردی است که غرب بر آن تمرکز کرده و می‌خواهد با شعار دروغین آزادی زن به اهداف خود برسد؛ چون نتیجة مطلوب آن را دیده‌اند.
    در ابتدا اسلام را مورد طعنه قرار می‌دهند که زن در اسلام جایگاهی ندارد و همیشه مورد تحقیر واقع می‌شود و وقتی که توانستند زن را فریب دهند نسل‌های بعد طبق میل آن‌ها تربیت شده و در مشت ‌آن‌ها خواهند بود.

سبب دوازدهم: سبک شمردن شعایر اسلامی

    عادت سکولارها همان‌طور که بارها در نوشته‌های‌شان دیده شده این است که وقتی می‌خواهند آیه‌ای را بیان بکنند به جای این‌که بگویند خداوند متعال می‌فرماید، می‌گویند: قرآن چنین گفته است و یا اگر بخواهند از حدیث مواردی را نقل بکنند اسم پیامبر گرامی صلی‌الله‌علیه‌وسلم را مطلق با نام محمد ذکر می‌کنند.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version