(اوضاع تمدن‌ها مقارن ظهور دین اسلام)

نویسنده: ابورضوان

چکیده

با بررسی و کاوش تاریخ و تمدن اسلامی به این موضوع دست می‌یابیم که تمدن اسلامی با پشتوانۀ وحی الهی روانۀ دنیا گشته و کلمۀ «اقرأ» را می‌توانیم محکم‌ترین دلیل این مدعا بدانیم و مسلم است که وحی، قدرت بالاتری با تفاوت قدرت خالق و مخلوق نسبت به سایر تمدن‌ها دارد و بدیهی است که هیچ تمدن دیگری نمی‌تواند در برابر چنین تمدنی قد برافرازد و رشتۀ تاریخ را به نفع خود ببافد.
اسلام از بدو ظهور تا امروز روی اتحاد جامعه، اقتصاد اجتماع، سیاست عادلانه و فرهنگ‌سازی به‌روز، تأکید دارد و هدف اساسی آن درنظرگیری منفعت اجتماعی انسانیت و هستی در پیوند به ایمان به آخرت است تا بر و بحر دنیا به فساد نیالودد و بشریت مسیر انحرافی و ظالمانه را نپیماید و از خدای خویش بیگانه نگردد و سرانجام در برابر کرده‌های خود در طول تاریخ شرمنده نماند.

مقدمه

تمدن اسلامی با اساس اصل توحید، تمدنی است ایدئولوژیک با مجموعه‌ای از سازه‌ها و دستاوردهای معنوی و مادی جامعۀ اسلامی که انسان را به کمال معنوی و مادی سوق می‌دهد؛ البته با این تفاوت که تمدن‌های دیگر شکوه و افتخارات خود را صرفاً در سازه‌های تاریخی و بناهای قدیمی و دژهای به‌جا مانده تعریف و توصیف می‌کنند، اما تمدن اسلامی در کنار این ویژگی‌ها، بیشتر با دیانت شناخته می‌شود که چتر دیانت اسلام بسیار پهناور بوده و بدون هیچ نوع توقع یا چشم‌داشتی، قادر است انسانیت را در سایۀ خود جای دهد و در طول تاریخ بارها این موضوع را ثابت کرده است.
غالباً هر تمدنی با نام جغرافیایی محل تولد و رشد و شکوفایی خود شهره گشته و شناخته می‌شود که حد و حدودش مشخص بوده و البته برداشتی متقابل از نام اقوام ساکن هر سرزمین نیز هست؛ به‌طور نمونه، تمدن مصری در کنار رود نیل، تمدن هند در درۀ رود گنگ و سند، تمدن چین در درۀ رود زرد، تمدن بابل در کنار دو رود دجله و فرات، تمدن سریانی در سواحل مدیترانه، تمدن یونانی در سواحل مدیترانه، تمدن آریایی در فلات ایران و… جملگی نام خود را از محل خیزش و یا اقوام خود برگرفته‌اند و به مرور به رشد و بالندگی رسیده‌اند.
اما بسیاری از تمدن‌ها در سیر عمر حیات خود شکوفا گشته و در تاریخ جهان ثبت و ضبط گشته‌اند که در مقابل بسیاری نیز از تاریخی شدن بازمانده و حتی برخی بدنام تاریخ شده و عمر کوتاه‌تری برای خود رقم زده‌اند که چه‌بسا تا قیام قیامت مذموم تاریخ و هستی هستند.
لیکن تمدن اسلامی نسبت به بسیاری از تمدن‌های دیگر ظهور متفاوت و عمل‌کرد متفاوتی داشته که با اعتراف پیروان و مخالفان دینی و سیاسی خود، تاریخ را زرین ساخته است.

چیستی تمدن

تمدن در لغت از واژۀ «مدینه»، «مَدن،مُدن/مدائن» گرفته شده و از باب «تَفَعُّلْ» بوده و به معنی اقامت گزیدن در شهر است.
معادل عربی آن «الحَضَارۀ» است.
معادل انگلیسی آن “Civilization” است.
تمدن در اصطلاح تعریفات گوناگونی دارد که به علت شهرت امپراتوری‌های فارس و روم در زمان بعثت و جزیرةالعرب به سبب مکان تولد رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم، بهتر است آن را به سه دسته تقسیم کرده و سپس هر حوزه را جداگانه بررسی و تحلیل کنیم:
  1. تمدن از دیدگاه غربی‌ها؛
  2. تمدن از دیدگاه شرقی‌ها؛
  3. تمدن از دیدگاه اسلام.
جامع‌ترین تعریف تمدن نزد غربی‌ها، تعریف ویل دورانت است: تمدن عبارت از «نظم اجتماعی است که در نتیجۀ آن خلّاقیت فرهنگی امکان‌پذیر می‌شود و جریان پیدا می‌کند».
تمدن از دیدگاه متفکران شرقی نیز تعریفات گوناگونی دارد که خلاصه‌ترین و جامع‌ترین آن، تعریف ابن خلدون است، «تمدن عبارت از اجتماعی شدن انسان است».
اما تعریف تمدن اسلامی عبارت است از «ماحصل خروج انسان از بادیه‌نشی و اقامتش در شهر و تنظیم امور جامعه در پرتو فرهنگ متعالی اسلامی و استفاده از ابزار و وسایل رفاه و آسایشی که از زندگی اجتماعی به‌دست می‌آید».
دوکتور مصطفی سباعی نیز در تعریف تمدن اسلامی نوشته است: «نظامٌ اجتماعیٌّ یعینُ الإنسان علی الزیادة من إنتاجه الثقافي» (نظام اجتماعی است که انسان را برای افزایش نتایج فرهنگی آن، همیاری می‌کند.)
از یکسو به علت شهرت دو امپراتوری روم و ایران که هر کدام در جغرافیای سیاسی خود کروفری داشته و در برابر نظام‌های پیرامون خود با قدرت قوی‌تری صف‌آرایی می‌کردند و از سوی دیگر به سبب بعثت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم در سرزمین جزیرةالعرب و همچنین به دلیل درگیری بسیار شدید بین این سه خطۀ جغرافیایی که در سالیان متمادی بین خود زد و خوردهای سیاسی و نظامی داشته‌اند، اگر بخواهیم اوضاع تمدن را اندکی محدود و در این سه حوزه بررسی کنیم، راه ناصواب نرفته و مسیر کوتاه‌تری را تا درک واقعیت‌های تاریخی و حقایق ارزشمند پیموده‌ایم، گرچه روی‌هم‌رفته مساحت جغرافیایی این سه حکومت را در جهانِ آن زمان نمی‌توان به محدود توصیف کرد:
۱. اوضاع تمدن روم/بیزانس/یونان؛
رومی‌ها در عرصۀ سرمایه‌گذاری از استخراج معادن و در عرصۀ صنعت از ابریشم، در بخش تجارت از ایجاد ناوگان بازرگانی و در حوزۀ هنر از هنر مینیاتوری ساختمان‌ها و قصرها و در حیطۀ علم و دانش از ایجاد دانشگاه‌های بزرگی در اسکندریه، قسطنطنیه، آتن و انطاکیه شدیداً بهره‌برداری می‌کردند و در این بخش‌ها زمینه‌های خوبی را برای رشد و ترقی و تمدن‌سازی خود فراهم نموده و از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کردند.
اما پس از مرگ امپراتور «تئودوسیوس» و تقسیم قدرت به بخش‌های شرقی و غربی و سرانجام پیروزی «هونوریوس»، امپراتور شرق بر «آرکادیوس»، امپراتور غرب، موارد زیر از جمله علت‌های افت و سقوط امپراتور روم شمرده می‌شود:
۱-۱. نبود عناصر معنوی و سالم؛
هیچ نظام و دولتی بی‌نیاز از عنصر معنوی نیست و منهای عنصر معنوی، یعنی شکست و ناکامی؛ چنانکه روم از مسیحیت تحریف شده که آغشته به خرافات گشته بود و معنویت سالمی در آن تبلور نمی‌کرد، پیروی می‌کرد، از جمله خرافۀ سه‌گانه‌پرستی یا تثلیث که بر بنیاد آن می‌گفتند خدا دارای سه جزء است: خدای پدر، خدای پسر که عیسای مسیح علیه‌السلام است و روح القدس. اما اوج‌نای این معضل قسمتی بود که اهل معانی الگوهای فساد و مصداق بارز «ظهر الفساد في البر والبحر» گشته بودند و مسلّم است که در چنین جوامعی حتی توقع گرایش به معنویت نیز امری سخت و چه‌بسا محال شمرده می‌شود.
۱-۲. دخالت خرافات منتج از مسیحیت در عرصۀ علوم؛
بسیاری از اطبا فال‌بین گشته و گاه برحسب چگونگی وضع ستارگان، نسخه تجویز می‌کردند و دام‌های جادوگری، غیب‌گویی و وردخوانی بر پاهای دانشمندان حلقه انداخته بود و این قصه پرغصۀ قشری است که به‌اصطلاح امروزی، تحصیل‌کرده و روشن‌فکر و ضمیربیدار بودند نه توده‌های غافل و بی‌سواد که فاصلۀ خود با دانش را به مسافت‌های طولانی مانند می‌کنند.
۱-۳. نبود عدالت اجتماعی در عرصۀ تعلیم و تربیه؛
بسیاری از کودکان آن زمان به اجبار به معلمان خود کارمزد می‌پرداختند تا بتواند سواد و دانش بیاموزند؛ بدین معنی که دولت و امراتوری‌های مفشن آن زمان که در عیاشی و اشراف‌گری شهره بودند، هیچ برنامه و پروگرامی برای آموزش و پرورش نسل آیندۀ خود نداشتند.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version