جهانبيني سكولاريستي و اثرات آن
سكولاریسم یک جهانبینی و یک ایدئولوژی شمولگرا و عام است كه تمامی ابعاد و جوانب زندگی انسان را دربر میگیرد و برای آن برنامهی مخصوص دارد و برای همهی روابط زندگی ضابطه تعیین میكند و در برابر هر پدیده و رویدادی موضع میگیرد. منشأ شریعت و مصدر تلقی در اندیشهی سكولاریستی «عقل و تجربه» هستند. به غیر از این دو، به مصدر دیگری اعتراف نمیشود و اگر سخنی از وحی به عنوان مصدر معرفت دین به میان میآید باید از این نكته غافل نمانیم كه وحی در فرهنگ غربی و در اندیشهی متألهان مسیحی معنی و كاربردی دارد كه كاملاً متفاوت با وحی مصطلح در قرآن و سنت است و تنها بر الهامات و اشراقات روحی اطلاق میگردد. از اینرو شریعت و قانون، دین و وحی، اخلاق و آداب، علوم و فنون و … همگی تراوش اندیشهی انسانی هستند و هیچ ربط و نسبتی به ذات اقدس باری تعالی ندارند. در فرازهای آتی، به برخی از مفاهیم و فرایندهای اجتماعی میپردازیم كه در جهانبینی سكولاریستی برای آنها قانون و ضابطه تعیین شده و سكولارها مدعی هستند دین كاری به آنها ندارد و باید توسط عقل و تجربه اداره شوند.
سیاست فن حكومتداری و روش ادارهی مملكت است. علم سیاست كانون اصلی توجهات سكولاریسم است، سكولاریستها مدعی هستند سیاست و حكومتداری امری است خالصاً عقلانی و انسانی و دین برنامهای برای تنظیم امور سیاسی و حكومتی ندارد، لذا دین و سیاست حق دخالت در حوزهی یكدیگر را ندارند.
ناگفته نماند دستگاه كلیسا در اروپا به نام دین و حكومت دینی خود را نمایندهی خدا در روی زمین قلمداد میكرد و مدعی حاكمیت بر رقاب مردم بود. حتی مجوز كتبی بهشت یا جهنمی بودن افراد را صادر مینمود. به نام خدا و شرع حلال را حرام و حرام را حلال میكرد و این حق را از سوی خدا برای خود قایل بود. در نتیجه اهل علم و اصحاب اندیشه بطور كلی از دین و حاكمیت دینی اعلام بیزاری كردند و با آن به مخالفت برخاستند.
پوشیده نیست كه علم اقتصاد و روابط اقتصادی یعنی قوانین حاكم بر داد و ستد، عرضه و تقاضا، تولید و مصرف، میان دولتها و ملتها و افراد با هم، نقش اساسی در تنظیم زندگی اجتماعی دارد و اهمیت این مسأله تا آنجا است كه خدواند متعال به تعبیر تسخیر از آن یاد كرده و میفرماید:
﴿وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّيَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِيّٗا﴾ [الزخرف: 32].
«برخی از آنها را بر برخی برتری دادیم تا بعضی، بعضی دیگر را به سخره بگیرند».
و برخی از اندیشمندان مسلمان اقتصاد را زیربنای روابط اجتماعی تلقی كردهاند.
در جهانبینی سكولاریستی [اعم از سرمایهداری یا كمونیستی] روابط اقتصادی میان انسانها طوری تنظیم میشود كه دین دخالتی در آن ندارد. حلالها و حرامهای دینی لغو میشوند و جای خود را به قوانین ساختهی انسان میدهند كه بر مبنای سود گرفتن و نفع بردن هرچه بیشتر تنظیم گردیدهاند. در این قوانین جایی برای از كجا و چگونه بدست آوردهای وجود ندارد بلكه سخن از این است كه چگونه عمل كنیم تا هرچه بیشتر به دست آوریم و آسوده و راحتتر زندگی كنیم.
هدف دستیابی هرچه بیشتر به ثروت و امكانات است ولو در این راه تمامی قیود اخلاقی، دینی و انسانی از میان برداشته شوند. حتی اگر دسترسی به منافع باعث به بردگی گرفتن دیگران شود باز هم اشكالی ندارد. به قول استاد محمد قطب:
«برای خود قوانین تنظیم میكنند و هدایت ربانی را كنار مینهند. انسانها را به بردگان و اربابان تقسیم میكنند، اربابانی كه از همهی امكانات بهرهمند هستند؛ ثروت و قدرت در اختیار دارند و به واسطهی آن مصالح خود را حفظ میكنند و دیگران را به بردگی میگیرند و از تمامی حقوق و امكانات محروم مینمایند».
كنث لن، به نقل از جورج فیتز هیو در كتاب «تكامل جامعهی امریكا» میگوید: «همهی ما در شمال و جنوب، در كار تجارت بردگان سفیدپوست سهیم هستیم و هرچه در این راه پیروزی بیشتری به دست آوریم شخصیت و احترام بیشتری كسب كردهایم … و این تجارت خشونتآمیزتر و بیرحمانهتر از تجارت بردگان سیاهپوست است، چون كار و تلاش بیشتری بر بردگان تحمیل میكند و باید بیشتر زحمت و رنج ببینند».
لازم به ذكر است كه در نظام سوسیالیستی [قطب دیگر سكولاریسم] شرایط بسی بدتر و خشنتر بود. زیرا در آنجا بر بردگان سیستم سرمایهداری دولتی تحمیل میكردند كه هرچه در توان دارند كار كنند و تولید نمایند و تنها به اندازهی مصرف بخور نمیر بردارند؛ اما سران و دستاندركاران حزب كمونیست از این قاعده مستثنی بودند. آنها بدون اینكه كمترین رنج و زحمتی متحمل شوند از بهترین امكانات برخوردار بودند. در یک عبارت كوتاه، حاصل رنج و زحمت شبانهروزی بردگان سیستم سرمایهداری دولتی را آنها تصاحب میكردند.
رواج یافتن اندیشههای سكولاریستی و حاكم شدن ارزشهای آن بر روابط اجتماعی باعث شد كه شیرازهی زندگی اجتماعی از هم بگسلد و انسانها در روابط میان خود تمامی قیود دینی و اخلاقی را نادیده بگیرند. خانواده كه اولین و بهترین هستههای جامعه بشری است از هم بگسلد و متلاشی شود. زن و شوهر هیچ تعلقی به هم نداشته باشند و فرزندان از قیمومیت پدر و مادر رها شوند. اعتماد و اطمینان میان اقشار مختلف جامعه از بین برود و كسی به كسی اعتماد نكند. پاكدامنی و فضایل اخلاقی جای خود را به فساد اخلاقی و بی بند و باری جنسی بدهد. حیله و تزویر، حسادت و خیانت به جای صفا و صمیمیت و صداقت و اخوت بنشیند.
در روابط میان حكام و مردم، استبداد و استثمار از یک سو و تمرد و سركشی و عصیان از سوی دیگر [یا حداقل خدعه و نیرنگ] حاكم شود. چاپلوسی و نفاق به جای سمع و اطاعت بنشیند. خیانت جای خدمت را پر كند. استكبار تواضع را از صحنه خارج كند. و در یک عبارت كوتاه انسان این موجود مكرم و شریف خداوندی آنچنان در لجنزار شهوات و حیوانیت سقوط كند كه پستتر و گمراهتر از حیوانات گردد.
بدبختی بشریت در این بود كه تمامی این اعمال غیراخلاقی و غیرانسانی در شكل و عنوان علم و تكامل و تمدن ظهور و تجلی پیدا كردند و بی بند و باری و فساد اخلاقی تحت عنوان آزادیهای فردی و شخصی مورد ارزش و احترام واقع شده و حكومتها به دفاع از آن برخاستند.
در اسلام علم از جایگاه و مكانت ویژهای برخوردار است تا جایی كه خدواند متعال در آیات متعددی از قرآن امر به فراگیری آن نموده و طلب علم را برترین عبادات برشمرده است. خداوند متعال خود گواهی داده كه تنها خدا و ملائكه و اهل علم و دانش پی به یگانگی و وحدانیت خداوند میبرند.
﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِ﴾ [آلعمران: 18].
«خداوند و ملائكه و اهل علم گواهی و شهادت میدهند كه خدایی جز او وجود ندارد خدایی كه در هر امری برقراركنندهی عدل است».
تاریخ طولانی اسلام هرگز روزی به خود ندیده كه میان دین و علم جنگ و نزاع درگرفته باشد یا نصی از نصوص دینی با اصلی از اصول علمی تضاد و تعارض پیدا كرده باشد.
رسالت علم در اندیشهی اسلامی تربیت و هدایت عقل انسان است و دایرهی آن به علوم تجربی محدود نمیگردد، بلكه محدودهی عملكرد آن بسی وسیعتر است و شامل علوم عقلی و نقلی و تجربی و علوم لدنی و علوم روحی و … میشود.
اما در اروپا و زیر چتر سكولاریسم علم رسالت اصلی خود را فراموش كرد و دایرهی آن بسی محدود گردید، به جای توجه به دنیا و آخرت، مادیات و معنویات، جسم و جان، عقل و روح، تنها محسوسات را كانون توجه خود قرار داد و كار به جایی كشید كه دایرهی علوم را به علوم تجربی محدود كردند و به جای اینكه علم وسیلهی شناخت و معرفت خدا گردد به ابزار و عامل نفی آن مبدل گردید. به جای اینكه ارزش انسان را بالا ببرد او را تا درجهی پست حیوانی پایین آورد و او را حیوانی خواند كه هدف از خلقت و آفرینش او كسب هرچه بیشتر لذات و شهوات این جهان است. خلاصه علم در سایهی سكولاریسم به جای اینكه باعث سعادت بشریت باشد مایهی بدبختی و شرمساری او واقع شد. و به جای اینكه عامل اصلاح باشد باعث فساد و ویرانی گردید.
اخلاق خمیرمایهی بقای حیات انسانها و عامل اصلی سعادت جوامع انسانی است و انسان فقط در صورت التزام به فضایل اخلاقی از فطرت سالم انسانی برخوردار است در غیر این صورت به نص قرآن از بهائم و حیوانات هم پستتر خواهد گردید.
﴿أُوْلَٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ﴾ [الأعراف: 179].
«آنها (كسانی كه از اسباب معرفت خدادادی بهره نمیگیرند) همانند حیوانات هستند بلگه گمراهتر از حیواناتند».
شاعر میگوید:
وإنما الأمم الأخلاق ما بقيت |
|
فإن همو، ذهبت أخلاقهم ذهبوا |