نویسنده: عبیدالله نیمروزی
پاسبان اندلس؛ سلطان یوسف بن تاشفین رحمهالله
بخش چهلوسوم
صدور فرمان رسمی برای لقب جدید
در پی این تصمیم، منشور رسمیای صادر شد تا همۀ مرابطین را از این انتخاب آگاه کند و آنان را به استفاده از همین لقب در نامهها و خطبهها موظف نماید. متن این منشور چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم
و درود خدا بر سرور ما محمد کریم و بر خاندان و یارانش، درودی تمام و کامل.
از أمیرالمسلمین و ناصرالدین یوسف بن تاشفین، به شیخان، بزرگان، عامه و خاصۀ اهل فلان (نام شهر یا منطقهای خاص) که خداوند کرامتشان را با تقوای خود پایدار سازد و به آنچه رضایت اوست موفق گرداند:
سلام و رحمت خدا و برکاتش بر شما باد. اما بعد: حمد و سپاس خداوندی را که سزاوار ستایش و شکر است، آسانکنندۀ دشواریها و بخشندۀ پیروزیها، و درود بر محمد فرستاده شده با نور فرقان و ذکر.
این نامه را از مقر بلندپایۀمان در مراكش -که خدا آن را با پیروزی بزرگ محافظت فرماید- برای شما نگاشتیم. خداوند ما را از نعمتهای آشکار و پنهانش بهرهمند سازد، ما و شما را به شریعت پیامبر مصطفی هدایت فرماید.
دیدیم که خود را با این لقب ممتاز کنیم تا از دیگر امرای قبایل متمایز باشیم: أمیرالمسلمین و ناصرالدین. پس هرکس که خطبه میخواند، باید با همین نام آن را آغاز کند، انشاءالله، و عدالت را با لطف خداوند برقرار نماید. والسلام.
در پایان منشور، علامت سلطنتی ویژهای قرار داشت که بر آن عبارت «الملك لله والعظمة لله» نقش بسته بود.[1]
تواضع سیاسی و تعهد دینی
یوسف بن تاشفین از آنرو خود را «أمیرالمسلمین» نامید و نه «أمیرالمؤمنین»، که ادب و فروتنی خود را در برابر خلافت عباسی نشان دهد. او با این کار، وفاداری و احترام خود را به خلفای مشروع مسلمین که زعامت معنوی و دینی جهان اسلام را در اختیار داشتند، اعلام کرد.[2]
هرچند از لحاظ قدرت سیاسی و نظامی، او از خلیفۀ عباسی قویتر و نفوذش گستردهتر بود، اما از آنجا که روحیهای اسلامی اصیل داشت و شدیداً به وحدت امت اسلامی پایبند بود، از اتخاذ لقبی که نشانۀ رقابت با خلیفه باشد خودداری کرد.
این اقدام نیز بهعنوان یکی دیگر از نمونههای بینش درست، غیرت دینی و رفتار خردمندانۀ یوسف بن تاشفینرحمهالله ثبت شده است، که ریشه در اخلاص او برای دین و حرص او بر اتحاد صفوف مسلمانان در سرتاسر قلمرو اسلامی داشت.
أبوخلیل شوقی نتایج بهدست آمده از معرکۀ زلاقه را اینگونه بیان میکند:
نتایج درخشان نبرد زَلّاقه
نبرد زَلّاقه با پیروزیای بزرگ پایان یافت؛ پیروزیای که همچون سدی استوار، سیل بنیانکن نصرانیت را از اندلس مسلمان بازگرداند. خطری که نزدیک بود این سرزمین را به نابودی و فنا بکشاند، دفع شد و اسلام در اسپانیا حیاتی دوباره یافت؛ حیاتی که بیش از چهار قرن تداوم یافت. این پیروزی زمینهساز آن شد که اندلس به عنوان بخشی از قلمرو مغربی تحت حاکمیت مرابطین و پس از آن موحدین، به مدت نزدیک به یکصد و پنجاه سال باقی بماند. در این دوران، اندلس بار دیگر به شکوفایی علمی، فرهنگی و تمدن درخشان خود ادامه داد.
نبرد زَلّاقه تنها شکست یک پادشاه قشتاله و تنها پیروزی مرابطین نبود؛ بلکه روزی بزرگ و فراموشنشدنی در تاریخ اسلام بود. اروپا و نصرانیت از این واقعه هراسیدند و در آن خطر بزرگی دیدند که میتوانست همچون گذشته، زمینهساز گسترش اسلام تا فراسوی کوههای پیرنه گردد.
با این حال، همانگونه که طارق بن زیاد پس از پیروزی در وادی لَکّه، مجال بازسازی به دشمن نداد، انتظار میرفت مسلمانان نیز این بار با پیگیری و سرعت، کار مملکت قشتاله را یکسره کنند. اما آنان از تعقیب دشمن بازایستادند و این فرصت را به آلفونسوی ششم دادند تا دوباره نیرویی تازه گرد آورد.
این امر نیز با حادثهای مهم همزمان شد: خبر درگذشت فرزند یوسف بن تاشفین، «ابوبکر»، که در غیبت پدر در مَراکش جانشین او بود، به وی رسید. بنابراین یوسف ناچار شد پیش از هر چیز به سرعت به آفریقا بازگردد تا امور مملکت را سامان دهد. هرچند قصد داشت پس از آن دوباره به اندلس بازگردد و جنگ را خود شخصاً رهبری کند، اما در این فاصله، فرماندهی سپاه مرابطین را به سردار دلیر خود «سیر بن ابیبکر» سپرد.
در همین هنگام، «المعتمد بن عباد» امیر اشبیلیه، سپاهی نیرومند از سواران گرد آورد و به سمت طلیطله تاخت. او توانست چندین دژ از جمله «أقليش» را بگشاید؛ اما بیاحتیاطی و شتابزدگی او هنگام پیشروی در سرزمین مرسیه، باعث شد تا در برابر سواران دلیر «الکمپیادور» که بیشتر مزدورانی جنگجو بودند و گاه برای خود و گاه برای پادشاهان مسیحی میجنگیدند، ناگزیر به عقبنشینی شود. آلفونسو نیز با اعزام نیروهایی از قشتاله، آنان را یاری داد تا شهرهای مسلماننشین را تهدید کنند. آنان بهویژه با استفاده از دژ مستحکم «لَبیط» (Alecto) همچون پایگاهی امن، به شهرها و روستاهای اطراف یورش میبردند و سپس دوباره به همان دژ بازمیگشتند. در همین زمان، یوسف بن تاشفین با عبور از دریا، رهسپار مغرب شد.
با وجود این دشواریها، دستاورد بزرگ زَلّاقه فراموشنشدنی است. این نبرد پرده از تفرقه و پراکندگی میان ملوکالطوائف برداشت و آنان را در سایۀ وحدت قرار داد. روحیۀ جهاد در میان مسلمانان بار دیگر زنده شد. اعتماد به نفس و ایمان راسخ به نصرت الهی در دل امت اسلامی شعلهور گردید. به همین سبب، زَلّاقه نه تنها صفحهای در تاریخ جنگها، بلکه نقطه عطفی در بازسازی وحدت، امید و اقتدار اسلام در اندلس بود.
اما داکتر عبدالله مصری نتایج معرکه را اینگونه بیان میفرماید:
نتایج نبرد و پیروزی مسلمانان
مسلمانان غنایم زیادی از دشمن گرفتند، از جمله مال، سلاح و اسبان، اما یوسف بن تاشفین آنها را به پادشاهان اندلس بخشید و هدف اصلی خود را جهاد و کسب پاداش الهی اعلام کرد.۱۳ پادشاه اندلس با احترام به یوسف دیدار کردند و او لقب امیرالمسلمین گرفت و از خلافت عباسی بغداد، لباس و علائم امارت را دریافت کرد.
ضرب سکه به یاد پیروزی
روی سکه: «لا إله إلا الله، محمد رسول الله» و زیر آن: «أمير المسلمين يوسف بن تاشفين.»
پشت سکه: آیۀ ۸۵ سورۀ آل عمران: «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ» و نام: «الأمير عبدالله أميرالمؤمنين العبِّاسي» این اقدام، یادآور مشروعیت امارت یوسف و تاریخ نبرد بود.[3]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. ابن زیدون، الْحُلَل المُوَشَّیَة في ذكر أخبار الأندلس المَنسِيَة، ص ۲۹، تحقیق: إحسان عباس، دار الثقافة، بیروت، ۱۹۷۵م.
[2]. السلاوی، الاستقصا لأخبار دول المغرب الأقصى، ج ۲، ص ۵۸، دار الكتاب، الدار البيضاء.
[3]. نفحالطيب، ج ۴، ص ۳۶۶-۳۷۰؛ الروضالمعطار، ص ۸۳-۹۵؛ أعمالالأعلام، ج ۳، ص ۲۴۲-۲۵۱؛ وفياتالأعيان، ج ۳ و ۷؛ الكامل فيالتاريخ، ج ۸، ص ۱۴۳؛ الحللالموشية، ص ۴۳؛ تاريخالمغرب الكبير، ص ۷۲۵.