نویسنده: مهاجر عزیزی
تحلیل و نقد مدرنیزم (نوگرایی) در پرتو اسلام
بخش هشتم
د: اسلام و علمگرایی
دین مبین اسلام، جایگاه ویژه و بینظیری برای علم قائل است؛ تا آنجا که هیچ آیین و مکتبی بهاندازۀ اسلام، انسان را به علمآموزی، تفکر و تعقل فرا نخوانده است.
نخستین آیاتی که بر پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوسلم در غار حراء نازل شد، گواهی روشن بر اهتمام اسلام به علم و خواندن است؛ چراکه آغاز دعوت اسلامی با فرمانی صریح به خواندن و یادگیری رقم خورد: “اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ”[1] ترجمه: “بخوان به نام پروردگارت که آفرید.”
گیورگیو دانشمند اسلامشناس رومانی میگوید: «پیامبر اسلام با اینکه ناخوانده بوده است، در اولین آیاتی که بر وی نازل شده «اقرأ باسم ربک الذی خلق…» صحبت از قلمرو علمی یعنی نوشتن و نویسندگی و فراگرفتن و تعلیم دادن است. در هیچیک از ادیان بزرگ این اندازه به معرفت اهمیت داده نشده و هیچ دین را نمیتوان یافت که در مبدأ آن، علم و معرفت اینقدر ارزش و اهمیت داشته باشد و میگوید: من به مسلمانان تهنیت میگویم که در مبدأ دین آنها کسب معرفت اینقدر با اهمیت تلقی شده است.»[2]
پروفسور «هانری کربن» میگوید: «اگر اندیشۀ پیغمبر اسلام خرافی میبود و اگر قرآن وحی الهی نمیبود، وی هرگز جرئت نمیکرد تا بشر را بهطرف علم و دانش دعوت بدهد. هیچ بشر و هیچ طرز تفکری بهاندازۀ پیامبر اسلام و قرآن، مردم را به دانش دعوت نداده است تا آنجا که در قرآن نهصدوپنجاه بار از دانش و عقل و اندیشه سخن به میان آمده است.»[3]
دین اسلام هیچگونه ناسازگاری با علم و پیشرفت ندارد، برخلاف دیدگاه برخی مدرنیستها و علمگرایان که دین را مانعی بر سر راه پیشرفت علمی و شناخت حقیقتها میدانند، اسلام علم را بخشی اساسی از رسالت الهی خود معرفی میکند. آنان (مدرنیزمها و علمگرایان) معتقدند که دین و شریعت کارآمدی لازم برای شناخت واقعیتها و توسعۀ علمی را ندارد و علم تجربی را یگانه ابزار شناخت حقیقت میپندارند؛ اما این دید، در تضاد با حقیقت دین اسلام است.
در نگرش اسلامی، وحی آسمانی یکی از دقیقترین، مطمئنترین و معتمدترین منابع معرفت است که در کنار عقل و تجربه، راه را برای شناخت حقیقی هستی هموار میسازد.
دین و شریعت اسلامی، خود نوعی علماند؛ علمی که از طریق وحی به انسان رسیده و دربردارنده معارفی است که نهتنها با علم تجربی و غیره علوم تعارض ندارند؛ بلکه آن را تکمیل و جهتدهی نیز میکنند.
هـ: شبهات علمگرایان دربارۀ تقابل دین با علم
مدرنیزمها و طرفداران علمگرایی معمولاً دو شبهۀ اساسی دربارۀ دین مطرح میکنند:
۱. دین با علم و پیشرفت مخالف است و مانع ترقی بشر میشود.
۲. تنها راه شناخت حقیقت جهان، استفاده از علوم تجربی است.
در پاسخ به این دیدگاهها باید گفت:
اسلام نه تنها با علم و پیشرفت مخالف نیست؛ بلکه همواره پیروانش را به دانشاندوزی، تحقیق و توسعه در زمینههای گوناگون تشویق کرده است؛ حتی خودِ شریعت اسلامی نیز یک نوع علم الهی است که از راه وحی به بشر رسیده و مسیر هدایت و سعادت او را روشن کرده است.
از دیدگاه اسلامی، انسان از راههای مختلفی میتواند علم و آگاهی بهدست آورد:
۱. از طریق حواس پنجگانه، مانند دیدن، شنیدن و لمس کردن، این راه، پایۀ علوم تجربی است؛ اما همیشه دقیق نیست. ممکن است چشم انسان چیزی را اشتباه ببیند یا گوش صدایی را نادرست تشخیص دهد.
۲. از طریق عقل و تفکر، که با تحقیق و آزمایش همراه است. این روش، اساس بسیاری از پیشرفتهای علمی، مثل سفر به ماه یا کشف ناشناختههای طبیعت است. با این حال، عقل نیز گاهی دچار خطا میشود و نمیتواند همۀ حقیقت را بهتنهایی کشف کند.
۳. راه سوم: کسب علم از راه خبر صادق
یکی دیگر از راههای بهدست آوردن علم، خبر صادق است؛ یعنی خبری که از طرف فردی راستگو نقل شود. این نوع خبر به دو دسته تقسیم میشود:
۱. خبر انسان راستگو: اگرچه گوینده فردی صادق و درستکار باشد؛ اما ممکن است دچار اشتباه شده باشد؛ مثلاً چیزی را اشتباه شنیده یا درک نادرستی از واقعیت داشته باشد؛ بنابراین این نوع خبر همیشه بهطور کامل و قطعی قابل اطمینان نیست.
۲. خبر وحیانی یا الهی: این نوع خبر از طرف خداوند حکیم و دانای مطلق نازل شده و هیچگونه خطا و اشتباهی در آن راه ندارد؛ زیرا منبع آن، خالق بینقص هستی است؛ بنابراین، وحی الهی (مانند قرآن کریم)، جامعترین و مطمئنترین راهنمای زندگی انسان است که او را به سوی سعادت، عدالت و کمال راهنمایی میکند.
برخلاف ادعای برخی از مدرنیزمها و علمگرایان، دین نهتنها با علم در تضاد نیست؛ بلکه بسیاری از آموزههای دینی خود نوعی شناخت علمی و معرفتیاند که از منبعی بسیار معتبر یعنی وحی آسمانی سرچشمه گرفتهاند. دین انسان را به تفکر، شناخت خود، شناخت الله و رشد عقلی و معنوی دعوت میکند؛ و هیچ مخالفتی با علوم واقعی و اثباتشده ندارد.[4]
امام غزالی رحمهالله در همین رابطه میفرماید: «علم، غذای روح است و دین، داروی آن؛ و هرکدام جایگاه مخصوص خود را دارد و نمیتواند جای دیگری را بگیرد.»[5]
از این سخن روشن میشود که علم و دین با هم مرتبطاند، نه رقیب یا متضاد، اگر دین با علم مخالف بود، باید مسلمانان را از تحصیل دانش منع میکرد؛ در حالیکه پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوسلم میفرمایند: “طلب العلم فریضة على کل مسلم”[6] یعنی: آموختن علم بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.»
همچنین علامه طنطاوی رحمهالله در تفسیر معروف خود گفتهاند: «یادگیری تمام علوم و مهارتهای سودمند برای مسلمانان فرض کفایه است؛ یعنی اگر گروهی از جامعه آن را نیاموزند، همه مسئول و گناهکار خواهند بود.»[7]
دوم: برخلاف آنچه مدرنیزمها و طرفداران علمگرایی مطلق باور دارند، علوم تجربی بهتنهایی توان پاسخگویی به تمام پرسشهای بنیادین جهان هستی را ندارد. ادعای کفایت مطلق علم تجربی، نوعی سادهانگاری و محدودنگری است؛ زیرا:
۱. وحی آسمانی، کاملترین و معتمدترین منبع معرفت است؛ در میان همۀ منابع معرفتی، تنها وحی الهی (قرآن کریم) است که از هرگونه خطا و اشتباه مصون بوده و سخن آن همواره با عقل و فطرت انسانی هماهنگ است، در حالیکه بسیاری از نظریات علمی، پس از گذشت زمان، نادرستی آنها آشکار شده یا دستخوش تغییر گردیدهاند.
شاهد مثال آن، دهها نظریۀ علمی در حوزههای طب، فیزیک، نجوم و… است که پس از سالها تحقیق، رد یا اصلاح شدهاند؛ اما هیچیک از آیات قرآن که ناظر به خلقت، طبیعت، انسان، تاریخ یا آینده باشد، تاکنون دچار نقض یا تکذیب علمی نشده است؛ بلکه حتی بسیاری از حقایق علمی جدید، در تطابق کامل با اشارات قرآنی قرار گرفتهاند و این امر خود یکی از جنبههای اعجاز علمی قرآن محسوب میشود.
حتی دانشمندان غربی نیز بر این امر اعتراف میکنند که قرآن مبدأ حق و حقیقت است و آموزههای بسیاری از علوم، مثل: علوم طبیعی، فلکی، فلسفه و… از قرآن گرفته شده است؛ چنانکه ناپلیون بناپارت، امپراطور مشهور فرانسه میگوید: «امیدوارم طولی نکشد که خردمندان هر جا و متمدنین دنیا را گردآورده و به کمک آنان قوانینی تنظیم نمایم که همه بر دستورات اساسی قرآن بنا شده باشد؛ زیرا قرآن مبدأ حق و حقیقت است. این کتاب بهتنهایی عهدهدار سعادت بشر است.»[8]
یعنی به گفتۀ ناپلیون، قرآن منبع حق و حقیقت است که توسط این کتاب میتوان به حقیقت جهان هستی پی برد نه صرفا با علوم تجربی.
رنبورت، مستشرق معروف میگوید: «باید اعتراف کرد که علوم طبیعی، فلکی، فلسفه، ریاضیات که در قرن دهم اروپا را زنده نمود، از قرآن گرفته شده، بلکه اروپا رهین منت اسلام است.»[9]
همچنان سر ویلیام موئیس، دانشمند انگلیسی در مورد قرآن گفته است: «قرآن محمد صلیاللهعلیهوسلم کتابی است پر از دلایل واضح منطقی و مسایل بیشمار علمی و قوانین قضایی و حقوقی و دستورات عالیه که برای حفظ حیات اجتماعی و مدنی در این کتاب مقدس با عبارات ساده و در عین حال محکم و منظم آمده است که خوانندگان را مجذوب مینماید.»[10]
۲. علم تجربی از حیث دامنه و توان، محدود است: علوم تجربی، برخاسته از اندیشۀ علمگراییاند؛ باوری که میگوید: «تنها چیزی که علم (تجربه) تأیید کند، حقیقت دارد.» این سخن در ظاهر علمی است، ولی در باطن، از منطق و برهان قوی برخوردار نیست. زیرا:
اگر علم تجربی دربارۀ موضوعی اظهار نظر نکند، چه باید کرد؟
آیا باید آن موضوع را نادیده گرفت؟ مثلاً موضوعاتی چون وجود خدا، معاد، روح، وحی، اخلاق، معنا و هدف هستی، موضوعاتیاند که اساساً خارج از حوزۀ علم تجربی قرار دارند. علم تجربی که با تجربه و مشاهدۀ مادی سر و کار دارد، نه توان اثبات این مفاهیم را دارد و نه توان انکار آن را.
اما متأسفانه، برخی با تکیه بر «علمزدگی» (Scientism)، میکوشند سکوت علم را بهمنزلۀ نفی حقیقت بگیرند؛ یعنی اگر علم در مورد چیزی حرفی ندارد، پس آن چیز وجود ندارد! این همان مغالطۀ رایجی است که نتیجۀ غلبۀ تفکر سکولار بر حوزههای معرفتی امروز است.
۳. علوم تجربی تنها بخشی از مسیر شناختاند: علم تجربی گرچه برای شناخت پدیدههای طبیعی و دنیای مادی مفید و مؤثر است؛ اما هرگز نمیتواند جانشین معرفت دینی، وحی، شهود، عقل و فطرت شود. اگر کسی علوم تجربی را بهتنهایی معیار شناخت قرار دهد و دیگر منابع را طرد کند، درواقع دچار نوعی «نابینایی معرفتی» شده است؛ چنین نگرشی نهتنها با عقل و دین سازگار نیست، بلکه حتی از نظر فلسفۀ علم نیز مردود است.
پس نتیجه این است: علوم تجربی با همۀ ارزشمندیاش، برای کشف همۀ ابعاد حقیقت کافی نیست. اعتماد مطلق به آن و حذف سایر منابع معرفت (مانند وحی، عقل، شهود و نقل) خلاف عقل، منطق، تجربه و فطرت سالم انسانی است.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. علق: ۱.
[2]. کنستان ویرژیل گیورگیو، مترجم: ذبیح الله منصوری، «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت»، ص ۵۷.
[3]. محمود احمدی، اعترافات ۸۲ نفر از دانشمندان بزرگ جهان دربارۀ اسلام و قرآن، ص ۲۵.
[4]. عبدالغفور برشان، اسلام و عقلانیت معاصر، ص ۲۱.
[5]. الجواهر فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۳۶.
[6]. شعب الایمان، ش ۱۶۶۷.
[7]. الجواهر فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۸.
[8]. اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، ص ۴۳.
[9]. همان، ص ۴۷.
[10]. همان، ص ۵۱.