
نویسنده: عبیدالله نیمروزی
پاسبان اندلس (اسپانیا)، سلطان یوسف بن تاشفین رحمهالله
بخش بیستوششم
گسترش قلمرو المرابطین؛ فتح مناطق جدید و اصلاح امور
پس از فتح قلعه مهدي، یوسف به مناطق بنی مراسن و بلاد ورغة رفت و این مناطق به قلمرو المرابطین پیوستند. آنها مقاومتها را سرکوب کرده و عدالت و قانون را در این مناطق برقرار کردند.[1]
اختلاف تاریخی در ضبط رویدادها؛ اما اجماع بر روند کلی پیشرفت المرابطین
با وجود اختلاف شدید مؤرخان دربارۀ تاریخ دقیق رویدادها، اما همه بر این توافق دارند که المرابطین توانستند به تدریج سلطۀ خود را در شمال مغرب مستحکم کنند. این اختلافات به دلایلی همچون ثبت دیرهنگام وقایع و تخریب آثار توسط الموحدون بروز کرده است.[2]
پیوستن بلاد غمارة و جبل الريف به المرابطین
در سال ۴۶۰ هـ، بلاد غمارة و کوههای ریف به شهر طنجه پیوستند و تحت حکومت المرابطین درآمدند.[3]
فتوحات مرابطین و گام نخست در اصلاح شهر فاس
با آنکه میان مؤرخان دربارۀ ورود مرابطین به شهر فاس در سال ۴۵۵ هجری قمری اختلافی نیست؛ اما در مورد تسلط کامل و نهایی آنها بر این شهر اختلافنظر وجود دارد. ابن ابیزرع بر این باور است که مرابطین در سال ۴۶۲ هجری، پس از محاصرهای شدید، وارد فاس شدند؛ شهری که در آن زمان به دو بخش تقسیم میشد: عدوة القرويين و عدوة الأندلس. یوسف بن تاشفین فرمان داد تا دیوارهای جداکنندۀ این دو بخش را ویران کنند و فاس را به شهری یکپارچه تبدیل نمایند. او شهر را استحکام بخشید، ساختوسازهایی در آن آغاز کرد و فرمان داد در حاشیهها، کوچهها و خیابانها مسجد بسازند؛ حتی اگر در زقاقی مسجدی وجود نداشت، ساکنان آنجا را مؤاخذه میکرد و آنها را به ساخت مسجد موظف مینمود.
او همچنین دستور داد تا حمامها، مهمانخانهها و فضاهای عمومی ساخته شوند و بازارها ترمیم شوند. ساختمانهای شهر را نیز سامان داد. با این اقدامات، یوسف بن تاشفین اصلاحات همهجانبهای در ساختار شهری فاس بهوجود آورد و چهرهای نو به این شهر بخشید؛ چهرهای که در شأن یک شهر مرابطی بود. بیشک، این اصلاحات نشاندهندۀ ذوق بلند تمدنی و نگاه روشن و آیندهنگر او به زندگی بود، و همچنین بیانگر درک عمیق او از اینکه شهرهای اسلامی باید چگونه باشند.
مسجد؛ قلب تپندۀ جامعهٔ اسلامی
باید دانست که ساخت مسجد، بهمعنای ساخت مدرسه و مرکز علم نیز هست. مسجد محل برگزاری درس و عبادت است؛ جاییکه احکام الهی اجرا میشود و از آنجاست که لشکریان برای جهاد در راه خدا اعزام میگردند. منبر مسجد پایگاهی برای دعوت به جهاد و اعلام اخبار پیروزیهاست. بنابراین، هر کوچهای که از داشتن مسجد محروم بود، مستحق تنبیه بود، چراکه هیچ عذر موجهی برای چنین کمبودی پذیرفته نمیشد.
یوسف بن تاشفین تا سال ۴۶۳ هجری در فاس اقامت گزید و شخصاً بر اجرای اصلاحات نظارت مستقیم داشت. پس از آنکه از استقرار آرامش و موفقیت تدابیر خود در این شهر بسیار مهم اطمینان حاصل کرد، در همان سال عازم مناطق ملوية شد و دژهای وطاط را نیز به تصرف درآورد و به قلمرو مرابطین افزود.[4]
سفر تفقدی و شورایی یوسف بن تاشفین به سراسر مغرب اقصی
پس از این فتوحات بزرگ که موجب گسترش قلمرو مرابطین، توسعۀ مرزها و افزایش شمار رعیت گردید، یوسف بن تاشفین احساس کرد که لازم است نگاهی کلی و فراگیر به اوضاع دولت نوپای خود داشته باشد تا وظایف رهبری و منابع در اختیار خویش را بهدرستی ارزیابی کند.
در همین راستا، او در سال ۴۶۴ هجری، تمامی امرا و بزرگان قبایل مغرب، از جمله زَناتَه، غُماره، مصامده و دیگر قبایل تابع مرابطین را دعوت کرد.[5] دعوت او با استقبال همگانی روبهرو شد. یوسف بن تاشفین در این گردهمایی، خطرات اختلاف و پیامدهای سهمگین تفرقه را برای آنان روشن ساخت. او بر مسئولیت مشترک همه در برابر خداوند تأکید کرد و گفت که تنها راه رهایی از تفرقه و گرفتاری، همدلی و اطاعت از شریعت اسلام است؛ شریعتی که به هر صاحبحقی، حقش را میدهد و قوانین آن موجب آرامش قلبها و رضایت ملتهای مؤمن میگردد.
بیعت عمومی و عهد تازه با رهبری مرابطین
پس از این نشست پرشور ایمانی و مشورتی، همگی با دل و جان بیعت خویش را با یوسف بن تاشفین بهعنوان امیر و فرمانده کاروان جهاد اعلام کردند. او نیز بیعت آنان را پذیرفت و وعده داد که راه جهاد را ادامه خواهد داد؛ سپس با کرامت، به نیازهای آنان رسیدگی کرد و همه را با رضایت بازگرداند؛ اما کار او تنها به مشورت با نمایندگان قبایل محدود نشد؛ بلکه خود شخصاً همراه با آنان به مناطق مختلف مغرب سفر کرد و از نزدیک به وضعیت مردم رسیدگی نمود، بازرسی کار والیان را بهعهده گرفت و بسیاری از مشکلات مردم را حل کرد.[6]
ادامه دارد…
[1] . السلاوي، الاستقصا، ج ۲، ص ۵۰.
[2] . القرطبي، البدر الطالع، ج ۱، ص ۱۰۲.
[3] . ابن الخطيب، أعمال الأعلام، ج ۳، ص ۲۴۰.
[4] . ابن ابیزرع، روض القرطاس، ص۹۱؛ ابن عذاری، البيان المغرب، ج۴، ص۲۸؛ العلل الموشية، ص۲۸؛ الاستقصا، ج۲، ص۲۹.
[5] . ابن ابیزرع، روض القرطاس، ص۹۱.
[6] . همان.