
نویسنده: مفتی عبیدالله نورزهی
بحرانهای لیبرالیزم در جهان معاصر
بخش دهم
مونتسکیو، فیلسوف سیاسی فرانسوی:
لیبرالها در مورد مفاهیم لیبرالیزم نیز توافق نظر ندارند؛ مثلاً، میتوان گفت «آزادی فردی» مورد توافق همهی آنهاست؛ اما تعاریف موجود از «آزادی فردی» یکسان نیستند و در گذر زمان دچار تغییرات شگرفی شدهاند. در سدهی ۱۸، لیبرالهای کلاسیک به دنبال آزادی منفی بودند؛ لکن در قرون بعد نظرات متفاوتی شکل گرفت و در سالهای اخیر، خوانشی جمهوریخواهانه از آزادی (به معنای آزادی از سلطه) مورد توجه برخی از لیبرالها بودهاست.
اختلاف نظر بزرگتر در مورد نقش دولت است، لیبرالهای کلاسیک یا لیبرتارینها دولت را شر ضروری میبینند؛ زیرا تمام اقداماتش نوعی تعرض به آزادی شخصی است، در نظر گروهی دیگر، دولت ابزاری طبیعی است که میتواند سرکوبگر باشد؛ اما در عین حال میتواند خیر عمومی ایجاد کند که افراد به تنهایی قادر به دستیابی به آن نیستند، برخی لیبرالها انسان را موجودی غیرقابل اعتماد میدانند که مشوقههای شخصی و علاقه به سلطه بر دیگران محرکههای او هستند و نتیجتاً، باید توسط قانون محدود شود؛ اما برخی دیگر اینها را ترسهای بیاساس مییابند، جیمز مدیسون به خاطر میآورد که در زمان نوشتهشدن قانون اساسی ایالات متحده، گروهی اعتقاد داشتند تنها «زنجیرهای استبداد» میتواند انسانها را از نابود کردن یکدیگر باز دارد.
دربارهی امکان برپایی لیبرالیزم نیز تفاوت نظر وجود دارد؛ عدهای معتقدند قانون و نهادهای مناسب جهت اجرای لیبرالیزم کفایت میکند؛ اما در نظر گروه دیگر، اگر لیبرالیزم به معنای دولت محدود باشد، نتیجتاً لیبرالیزم توسط سنتهای فرهنگی محلی (دینی یا سکولار) که خواهان سلطهی تماموکمال بر زندگی مردم هستند، رد خواهد شد.[1]
زمینههای اصلی:
موضوعات بحث نظریهپردازان و فیلسوفان لیبرال در طول زمانهای مختلف، فرهنگهای گوناگون و قارههای متفاوت بسیار با یکدیگر تفاوت داشتهاند. تنوع موضوعات و اندیشهها در لیبرالیزم را میتوان از قیود متعددی که اندیشمندان و جنبشهای لیبرال به خود واژهی لیبرالیزم اضافه کردهاند، دریافت؛ قیودی همچون: کلاسیک، تساویگرا، اقتصادی، اجتماعی، دولت رفاهی، اخلاقی، انسانگرا، کمالطلب، دموکرات و نهادگرا. همچنین، این تعداد یاد شده نیز تنها بخشی از موارد موجود میباشند. [2]
علیرغم این طیف گسترده و تفاوتها، اندیشهی لیبرال در مفاهیم بنیادی خود تمایز و تفاوت بسیار کمی دارد و مکاتب مختلف بر این جنبهها اتفاق نظر دارند: باور به برابری و آزادی فردی، پشتیبانی از مالکیت خصوصی و حقوق افراد، حمایت از دولت مشروطه محدود، پذیرفتن اهمیت ارزشهای مرتبط مثل تکثرگرایی، مدارا، خودمختاری، تمامیت جسمانی و رضایت.[3] فیلسوف لیبرال، جان گری، بنیادهای مشترک در اندیشهی لیبرال را فردگرایی، مساواتخواهی، بهبودباوری و جهانگرایی برمیشمارد. عنصر فردگرا بر برتری اخلاقی بشر در برابر فشار جمعگرایی اجتماع تأکید دارد، عنصر مساواتخواه همین برتری را برای همه افراد قائل است، عنصر بهبودباور معتقد به بهبود نظم اجتماعی و سیاسی در طی نسلهای پیاپی است و عنصر جهانگرا نیز مربوط به وحدت اخلاقی انسانهاست و تفاوتهای کوچک فرهنگی را ناچیز میشمارد.[4]
عنصر بهبودباور موضوع مناقشات بسیار بوده؛ متفکرانی مثل ایمانوئل کانت که به پیشرفت انسان معتقد بودند از آن دفاع کردند و کسانی مثل ژان ـ ژاک روسو که باور داشتند تلاش برای بهبود انسانها از طریق همکاری اجتماعی محکوم به شکست است، بدان تاختهاند.[5]
ادامه دارد…
[2] ـ Young, p. ۲۵.
[3] ـ Young, p. ۴۵..
[4] ـ Gray, p. xii. .
[5] ـ Wolfe, pp. ۳۳-۶..