
نویسنده: عبیدالله نیمروزی
پاسبان اندلس (اسپانیا)، سلطان یوسف بن تاشفین رحمهالله
بخش سیزدهم
پایان یک طغیان و آغاز یک نور: شهادت عبد الله بن یاسین و نبرد مرابطین با برغواطه
پس از مرگ یونس بن إلياس، رهبری قبیلهی برغواطة به یکی از خویشاوندانش به نام «ابو غفیر» رسید، او در میان قبایل بربر با ماجراهای جنجالی و وقایع خونین شناخته میشد، شاعر مغربی، سعید بن هشام المصمودی، در اشعاری طعنآمیز به او و فرقهاش اشاره کرده و گفته است: وهذي أمةٌ هلكوا وضَلُّوا يقولون: النبي أبو غفير
یعنی: این قوم نابود شدند و گمراه شدند؛ چون مدعی بودند پیامبرشان ابو غفیر است!
سيعلم أهل تامسنا إذا ما هنالك يونس وينو أبيه
یعنی: مردم تامسنا خواهند فهمید که یونس و پدرش کجا هستند و چه سرنوشتی پیدا کردهاند.
وعاروا لا سُقُوا ماءً معيناً فأخزى الله أمَّ الكاذبينا
یعنی: رسوا شدند و سزاوار آناند که از آب زلال محروم بمانند؛ خدا مادران دروغگویان را خوار کند!
أتوا يوم القيامة مفظعين يقودون البرابر حائرينا
یعنی: روز قیامت با حالتی وحشتزده میآیند و در حالیکه خود گمراهاند، بربرها را نیز حیران و سرگردان به دنبال میکشانند.[1]
ابو غفیر چهلوچهار زن گرفت و بعد از او، پسرش ابو حفص بن ابو غفیر رهبری برغواطة را در دست گرفت.
این فرقهی منحرف در طول تاریخ، همواره برای مسلمانان یک دردسر بزرگ بود، امویان اندلس، دولت ادریسی و دیگر امرای مغرب با آنها جنگیدند، ولی همواره با مقاومت سخت برغواطه روبهرو شدند، تا اینکه دولت تازهتأسیس مرابطین پا به میدان گذاشت و برای نابودی این فرقه جهاد را در اولویت قرار داد.[2]
لحظهٔ فداکاری بزرگ
وقتی مرابطین وارد منطقه تامسنا شدند، دیگر میان آنها و برغواطة هیچ مانعی نمانده بود، عبد الله بن یاسین تشخیص داد که وقت آن است که با این فرقه گمراه بجنگند، چون گمراهی آنها از همه آشکارتر و خطرناکتر بود.
او با سپاهی از مرابطین به سوی سرزمین برغواطة حرکت کرد، رهبر برغواطة در آن زمان، ابو حفص بن عبد الله بود که نسبش به مدعی نبوت، صالح بن طریف، میرسید. ابن یاسین با نیت خالص، جهادی الهی را علیه آنها آغاز کرد و قصدش پاکسازی سرزمین مسلمانان از شر آنها بود.[3]
جنگهای سخت و شدیدی بین دو طرف درگرفت، تعداد زیادی از مرابطین در این نبردها شهید شدند و خود ابن یاسین هم زخمهای سنگینی برداشت، او را در حال احتضار به اردوگاه بازگرداندند، در واپسین لحظات، مشایخ و بزرگان مرابطین را فراخواند و چنین وصیت کرد:
«ای جماعت مرابطین! من امروز از دنیا میروم و شما اکنون در سرزمین دشمنانتان هستید؛ پس مبادا بترسید یا سست شوید که عزّتتان از بین میرود، متحد باشید، یار و یاور یکدیگر باشید و برادر در راه الله بمانید، از اختلاف و حسد نسبت به ریاست بپرهیزید، خداوند پادشاهی را به هرکه بخواهد میدهد و هرکس را دوست داشته باشد جانشین خود در زمین میکند، من دار فانی را ترک میکنم، پس دقت کنید چه کسی را برای رهبری خود برمیگزینید، کسی که سپاه شما را هدایت کند، با دشمن بجنگد و اموال شما را از زکات و مالیات بهدرستی جمعآوری کند.[4]»
عبد الله بن یاسین رحمهالله در همان حوالی، در مکانی بلند در نزدیکی شهر رباط دفن شد؛ جایی که امروز به نام «کُریفله» (Kurifla) شناخته میشود و هنوز هم آرامگاهش مورد احترام مردم است.[5]
از جانگذشتگی تا واپسین لحظه: پایان زندگی عبد الله بن یاسین و وصیت جاودانهاش
از خلال وصیت عبد الله بن یاسین بهروشنی پیداست که او تا آخرین لحظهی عمر، در دعوت خود صادق و مخلص بود؛ تا جاییکه با وجود زخمهای خونین و در حالیکه مرگ بهسویش نزدیک میشد، از یادآوری وظایف و نصیحت به یارانش باز نایستاد، نه درد زخمها، نه جاری شدن خون و نه همهمه و صدای سلاحهای جنگی، هیچکدام نتوانستند او را از بیان آخرین توصیهها به مرابطین بازدارند، او در لحظات وداع، بیشتر از آنکه به فکر خود باشد، در اندیشهی آیندهی دعوتش بود و مشغول ایفای رسالتی که بر دوشش احساس میکرد.
در همین سطح از ایمان قوی و یقین خللناپذیر، روح خود را به پروردگارش سپرد و در او مصداق این آیهی الهی تحقق یافت: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ «هر جانداری مزه مرگ را خواهد چشید.» [آل عمران: ۱۸۵] این واقعه در روز یکشنبه، بیستوچهارم ماه جمادیالاُولى، سال ۴۵۱ هجری قمری رخ داد.[6]
او زندگیاش را با سختکوشی، پایداری و زهد سپری کرد و یکی از نمونههای درخشان صبر و ایستادگی در راه اصول و ارزشها شد، زندگیاش همواره با سادهزیستی و پارسایی همراه بود؛ با حداقل امکانات زندگی میکرد و در همه مراحل حیاتش، چه در زمان غربت و اندک بودن یاوران، چه در زمان اقتدار و ریاست، همیشه زاهد، عبادتپیشه، دانشمند و آموزگار باقی ماند.
در آغاز دعوتش، هنگامی که او را ناتوان و بیپناه میدیدند، خانهاش را خراب کردند و او ناچار شد با ترس و پنهانی فرار کند؛ بیمناک از آنکه بهدست بزرگان قبیلهها کشته یا زندانی شود. او در جزیرهای خلوت پناه گرفت و همانجا اقامت گزید، تا اینکه مؤمنان یکییکی به او پیوستند؛ سپس با سازماندهی نیروها و تربیت اخلاقی آنها بر پایه آموزههای اسلام، بهتدریج جامعهای جدید پدید آورد که با اخلاقهای جاهلی و قبیلهای سابق کاملاً متفاوت بود.[7]
عبد الله بن یاسین حتی زمانی که یاورانش زیاد شدند، سپاه بزرگی را رهبری میکرد و سرزمینها را فتح مینمود، باز هم تغییری در منش و روشش نداد. با وجود اینکه قبیلهها به اطاعت از او تن میدادند و درهای مغرب برایش گشوده شده بود، او متواضعتر، خداترستر و دیندارتر شد. اهل روزه و عبادت شب بود و عمرش را وقف تعلیم، یادگیری و جهاد کرده بود.
او موفق شد نسلی از عالمان و مجاهدان تربیت کند که پس از او راهش را ادامه دادند، پایبند به اصولی که خود در زندگیاش ترسیم کرده بود، این نسل بعدها دعوت او را ادامه داد و به ثمر رساند، او با امید به پاداشی که خداوند به مؤمنان صابر، مجاهد و زاهد وعده داده است، بهسوی پروردگارش شتافت، در حالیکه مرابطین همچنان وفادار به باورهای خالص اسلامیشان، مردم را به سوی دین فرا میخواندند و در راه آن جهاد میکردند. آنان با این تلاشها، تمدنی پرشکوه را بنا نهادند که مایهی افتخار اسلام و مسلمانان شد و مشرکان را به ذلت و شکست کشاند.
ادامه دارد…
[1]. السلاوی، الاستقصا لأخبار دول المغرب الأقصى، جلد ۲، صفحه ۷
[2]. ابن أبي زرع، روض القرطاس، ص۸۴؛ ابن خلدون، العبر، ج۶، ص۷۶؛ السلاوی، الاستقصا، ج۲، ص۱۶.
[3].ابن الخطيب، أعمال الأعلام، جلد ۳، ص۲۳۰.
[4] . ابن أبي زرع، روض القرطاس، ص۸۴؛ ابن الخطيب، أعمال الأعلام، جلد ۳، ص۲۳۰.
[5]. ابن الخطيب، أعمال الأعلام، جلد ۳، ص۲۳۰.
[6] ابن أبي زرع، روض القرطاس، ص۸۴؛ ابن الخطيب، أعمال الأعلام، ص۲۳۰۳؛ ابن عذاری، البيان المغرب، ج۴، ص۱۶؛ الحلل الموشية، ص۲۳؛ البكري، المغرب، ص۱۶۸.
[7] الحلل الموشية، ص۲۳؛ البكري، المغرب، ص۱۶۸.