این مطلب قابلذکر است که پس از قبول مطالب فوق، این اِشکال به وجود میآید که چگونه ما، (Elisticity) زندگی کهنۀ هزاروچهارصد سال قبل را برگردانیم؟ و اصول کهنۀ هزاروچهارصدساله را بر قرن بیستویکم تحمیل کنیم؛ زیرا نیازهای ما متنوع هستند و مرتب تغییر میکنند. در اصل، این اِشکال به دلیل عدم آشنایی با علوم اسلامی پیش میآید؛ زیرا اسلام احکام خود را به سه بخش تقسیم کرده است:
بخش اول: احکامی هستند که با نص قطعی قرآن و سنت ثابتشدهاند و تا قیامت هرگونه تغییری که در احوال بیاید، ثابت مانده و تغییر نمیکنند.
بخش دوم: احکامی هستند که در آنها امکان اجتهاد و استنباط وجود دارد و برای اثبات آنها نصوص قطعی وجود ندارد که بر احوال عصر خود فایق آیند و اینگونه احکام اسلامی قابل انعطاف (Elisticity) هستند.
بخش سوم: احکامی هستند که قرآن و سنت در مورد آنها دستوری نداده است و دربارۀ آنها هیچ راهنماییای نکرده است. اما، چرا قرآن و سنت در این موارد حکم صادر نکرده است؟ دلیل اصلی این است که بررسی آنها را به عقل ما سپرده است و دایرۀ آن، آنقدر وسیع است که انسان میتواند از عقل و تجربۀ خویش استفاده نموده و در این عرصۀ خالی (Unoccupied Area) پیشرفت نماید تا بدینسان نیازهای هر عصر را برآورده سازد.
بخش دوم احکام که در آن امکان اجتهاد و استنباط وجود دارد، با تغییر احوال و علل تغییر میکنند. اما بخش اول احکام تا قیامت تغییر نمیکنند؛ زیرا این دسته از احکام در حقیقت، مبنی بر ادراک فطرت انسان هستند. احوال انسان تغییر میکند؛ اما فطرت او غیر قابل تغییر است و چون این احکام مبتنی بر ادراک فطرت هستند، غیر قابل تغییر میباشند.
درهرصورت، تا جاییکه شریعت به ما امکان میدهد، در همان محدوده میمانیم و نیازهای خود را بر آورده میسازیم.
دایرۀ اجتهاد از جایی شروع میشود که نص قطعی وجود نداشته باشد. به کار بردن عقل در جاییکه نص قطعی وارد شده است و اظهار هرگونه مطلبی بر خلاف نصوص، در حقیقت، خروج از محدودۀ عملکرد (Jurisdiction) خود است که در نتیجۀ آن راه تحریف دین باز میشود. مثال آن را بیان میکنم: قرآن کریم گوشت خوک را حرام قرار داده است و این دستور وحی است. در اینجا بهکاربردن عقل و ایراد گرفتن که چرا گوشت خوک حرام است؟ در واقع استفادۀ نادرست از عقل میباشد.
به همین جهت بعضی گفتهاند: علت اینکه قرآن کریم گوشت خوک را حرام قرار داده است، این است که در آن زمان خوک بسیار کثیف بود و در یک محیط آلوده پرورش مییافت و کثافت میخورد؛ ولی امروزه برای پرورش آن پرورشگاههای بهداشتی (Hygenic Farm) تدارک دیدهاند و با روش بسیار سالمی پرورش مییابد. ازاینرو، این حکم باید لغو شود. این نتیجۀ استفاده از عقل در محلی است که فراتر از کارایی اوست.
همینطور وقتیکه قرآن کریم سود و ربا را حرام قرار داده است، عقل بپذیرد یا نپذیرد حرام میشود. قرآنکریم از مشرکین عرب نقل قول میکند که میگفتند: «إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا»؛ ترجمه: «بیع مانند ربا است.» یعنی: انسان از تجارت سود میبرد و از ربا هم سود میبرد؛ اما قرآن کریم در جواب آنها فرق این دو مورد را بیان نفرمود که بین بیع و ربا این تفاوت وجود دارد، بلکه این جواب را داد که : «وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»؛ ترجمه: «خداوند بیع را حلال و ربا را حرام قرار داده است». حالا برای کسی امکان چون و چرا باقی نمیماند؛ زیرا خداوند بیع را حلال قرار داده است، حلال میشود و چون ربا را حرام قرار داده است، حرام میشود. ازاینپس، اگر کسی دراینباره چونوچرا کند در واقع عقل را در جای نادرست بهکار برده است.
این داستان مشهور است که یک خوانندۀ هندوستانی به سفر حج رفت، پس از مراسم حج در راه مدینه منازلی وجود داشت که کاروان، شب را در آنجا بسر میبرد. در یکی از منازل که برای گذراندن شب، اتراق کرده بود، یک خواننده عرب آمد؛ او بادیهنشین بود، خوانندۀ عرب با ناهنجاری به نواختن نی و شعر خواندن پرداخت. صدای او بسیار ناهنجار بود و طبل زدن را هم خوب نمیدانست.
وقتی خوانندۀ هندوستانی صدای او را شنید، گفت: «من حالا فهمیدم که چرا حضرت پیامبر صلیاللهعلیهوسلم موسیقی را حرام قرار داد؛ چون ایشان موسیقی این بدویها را شنیده بود و اگر موسيقى من را میشنید، هرگز موسیقی را حرام قرار نمیداد.»
اینگونه افکار (Thinking) به نام اجتهاد توسعه داده (Develop) میشوند، درحالیکه این استفاده از خواستههای نفس در نصوص قطعی است.
یک متفکر معروفی است که او را در زمینۀ فعاليتش (Field) متفکر (Thinker) میدانند. پیرامون این آیۀ قرآن کریم: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا» یعنی: «دست مرد و زن دزد را قطع کنید.»
متفکر مزبور معتقد است که در این آیه هدف از دزد، قشر سرمایهدار جامعه است که کارخانههای بزرگی احداث مینماید و هدف از دست، صنایع (Industries) آن میباشد و هدف از قطع دست، ملیکردن (Nationalization) این صنایع میباشد. بنابراین معنای آیه این است که تمام صنایع سرمایهداران را ملی کنیم، تا بدین طریق، درب دزدی، مسدود شود.