باید دانست که معتزله دو گروه هستند: یک گروه دیدگاه و نظرشان همانند نظر «اهل سنت و جماعت» است و گروه دوم دیدگاهشان مخالفِ دیدگاه و نظر اهل سنت است.
گروهی از معتزله و خوارج میگویند: «جایز است که امام غیر قریشی باشد.»
ضرار معتزلی قایل است: لازم نیست امام و یا همان خلیفه، از قریش باشد؛ بلکه جایز است غیر از آنان نیز باشد.
معتزله گفتند: هر که [کسیکه] احکام کتاب و سنت را اجرا کند جایز است که امام شود و چنانچه یک قریشی و یک نبطی [یعنی غیر عربِ عربزبان شده] داوطلب امامت باشند، ما قریشی را امام میکنیم و امامت منعقد نمیشود؛ مگر با اجماع امت و انتخاب و رأیدهی.
ضرار بن عمرو [از معتزله] گفته: چنانچه یک قریشی و یک نبطی داوطلب امامت باشند، ما نبطی را امام میکنیم و قریشی را رها میکنیم؛ زیرا نبطی عشیرهاش کمتر و یارانش اندکترند و چنانچه از الله نافرمانی کند و ما بخواهیم که او را برکنار کنیم زورش کمتر است و [گفت:] این را که گفتم نظرم به مسلمان بودن داوطلب امامت است.
ابراهیم نظام [از معتزله] و همفکرانش گفتند: هر که احکام قرآن و سنت را اجرا کند شایستۀ امامت است؛ زیرا الله عزوجل میفرماید: «إن أکرمکم عند الله أتقاکم»؛ ترجمه: «گرامیترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترینتان است».
دلایل معتزله
دلیل گروهی از معتزله و کسانی که قایل هستند به اینکه قریشی بودن امام شرط نیست، این است که در حدیث دیگری آمده است: شما از امیر خود حرف شنوی داشته و از او اطاعت کنید، گرچه او یک بردۀ حبشی بود. آنان میگویند: این حدیث دلالت دارد که امام گاهی از قریش نیست.
یکی دیگر از دلایلی که برای امامت غیر قریشی ذکر میکنند این است که در صورت بروز مشکل و یا نااهل بودن کسیکه بهعنوان امام تعیین شده است، غیر قریشی را میتوان خیلی راحت از مقام و منصبش عزل و برکنار کرد؛ زیرا او قوم و عشیرهای ندارد تا از او دفاع کنند و برای ابقای او بر امامت درگیر شوند؛ لذا با عزلش هیچ مشکلی پیش نمیآید.
پاسخ دلیل معتزله
استدلالشان از احادیثی که در آن امر به اطاعت امیر شده، گرچه بردۀ حبشی باشد، [کامل نیست زیرا] مراد از این امام، آن امامی است که به زور غلبه کرده باشد، یعنی مملکت را با زور شمشیر و نیزه به دست آورده باشد و یا اینکه مراد از آن، امامت صغری بر بعضی از ولایتهاست و یا به خاطر مبالغه در امر اطاعت است که بهعنوانمثال بیان شده است.
امام رازی در پاسخ به این استدلال چنین میگوید: «هر امام، سلطان است؛ ولی هر سلطان، امام نیست؛ پس اینکه این حدیث بر سلطان و پادشاه بودن بردۀ حبشی دلالت دارد، از این لازم نمیآید که او امام و خلیفه هم باشد».
خطابی میفرماید: «هدف این است کسیکه امام آن را برای شما بهعنوان امیر تعیین میکند اطاعت کنید؛ اینجا مراد این نیست که بردۀ حبشی امام قرار بگیرد».