برخی از شرقشناسان معتقدند که مرجئه به دلیل وابستگی به امویان، با ازبین رفتن آنها از صحنه حذف شدند و بعدها نویسندگان دیگری نیز این دیدگاه را مطرح کردهاند. اما واقعیت این است که پیدایش مرجئه و حرکت و موضع آنها در دورۀ اموی، همیشه به نفع امویان نبوده بلکه مرجئیها در شورشهای ضد اموی نیز شرکت داشتند؛ بنابراین عوامل دیگری موجب محو تدریجی مرجئه گردیده است. شایان ذکر است که حداقل تا اواخر قرن سوم تفکر مرجئی و مرجئیها از بین نرفت و حتی میتوان ادعا کرد که از تعدادشان کاسته نشد؛ زیرا در آثار رجالی قرن سوم و چهارم، بسیاری از محدثان متهم به مرجئه بودند و عقاید مرجئه در فرقههایی که در قرن سوم و چهارم شهرت داشته همچون مذهب کرامیه و نجاریه به وضوح ملاحظه میگردید. حتی برخی از مرجئه در دورۀ بنی عباس به حکومت نزدیک شدند چنانچه برخی نیز در موضع مقابل قرار داشتند.
از دیگر مرجئیهای دورۀ اول عباسیان میتوان به ابومعاویه ضریر، یونس بن بکیر، بشرِ مریسی و… اشاره کرد. نقطۀ اشتراک مرجئه در مسائل مربوط به ایمان بوده و در دورۀ بنی عباس، برخی از آنان بر ضد حکومت و برخی نیز در کنار حکومت و موافق با آن بودند. ارجا در دورۀ اموی و اوایل دورۀ عباسی روحیهای انقلابی داشت و مخالف حکومت ستمگران وقت بود. اما در این دوره آهستهآهسته اسباب دست ملوک میگردیدند. آنچنان که نضر بن شمیل ارجا را در دین ملوک خوانده و این مطلب را در حضور مأمون و در پاسخ سوال وی ذکر کرده است.
آسیبهای مرجئه
بُعد اخلاقی
نظریۀ ارجاء خطر بزرگی برای اخلاق فردی و اجتماعی و ترویج فساد و بیبندباری است؛ زیرا در این تفکر گناه کبیره ضرری به ایمان نمیرساند و به مرتکب آن نیز نمیتوان حکم اهل بهشت یا اهل جهنم را نمود.
بُعد سیاسی
اعتقادات مرجئه برای امویان که از ارتکاب ظلم و تجاوز و گناهان بزرگ در نهان و آشکارا پروایی نداشتند، پناهگاه و مأوای خوبی بود؛ زیرا عقیدۀ مرجئه باعث شد که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند و بگویند: «اگر امام یا خلیفه مرتکب کبیره شود از ایمان خارج نیست و واجب الاطاعة است.» در نتیجه، تفکر مرجئی ابزار مناسبی در دست زمامداران مستبد و تبهکار شد. به همین دلیل، هیچیک از زمامداران اموی با مرجئه به خاطر عقیدۀ ارجاء مخالفت نکرده و به تقویت این تفکر نیز پرداختهاند.