ترجمه: خداوند، به هرکس که بخواهد فرزانگی میبخشد؛ و به هرکس که فرزانگی داده شود، خیر بیشماری حاصلاش شده است. این نکته را فقط کسانی به بصیرت در مییابند که خرد داشته باشند.
خداوند تبارک و تعالی سخن نیک و عمل درست را به کسی میدهد که خود بخواهد، و برای هر کسی که خداوند چنین رقم زده باشد به راستی که بهترین خیر را به او داده است. و به این نکته و به این فضل کسی پی خواهد برد که خداوند تبارک و تعالی عقلش را نورانیت داده و دلش را رام ساخته باشد، بار خدا! برای ما حکمت ارزانی بدار و ما را از صاحبان اندیشه بگردان.
حدیث:
«و عن الحسن بن مالک بن الحویرث عن ابیه عن جده قال: سعد رسول الله المنبر، فلما رقی عتبة قال: آمین، ثم رقی أخری فقال: آمین. ثم رقی عتبة ثالثة قال: آمین. ثم قال: آتاني جبریل فقال: یا محمد من أدرک رمضان فلم یغفر له فأبعده الله. فقلت: آمین. فقال من أدرک والدیه أو أحدهما فدخل النار فأبعده الله فقلت: آمین. قال: و من ذکرت عنده و لم یصل علیک فأبعده الله فقلت: آمین.
ترجمه: از حسن بن مالک بن حویرث، [و از طریق او] از پدرش [و از طریق پدرش] از جدش، روایت است که، گفت: باری، رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) داشت بر فراز منبر میرفت. وقتی بر پلهی اول پا گذاشت، گفت: آمین [مستجاب باد!]، بر پلهی دیگر پاگذاشت باز گفت: آمین. همینطور وقتی بر پلهی سوم رفت، آمین گفت. سپس [در توضیح سه بار آمینگفتن] گفت: جبریل بر من فرود آمد و گفت: ای محمد! هرکس ماه روزه را دریابد و نتواند آمرزش خدا را حاصل کند، خدا او را از خود براند. من گفتم: آمین! بعد، گفت: هرکس پدر و مادرش، یا یکی از آنها زنده و در مصاحبت شان باشد، و [با این هم] به دوزخ رود، خدا هلاکاش کند! گفتم: آمین. بعد، گفت: کسی که در پیش وی نام من یاد شود و بر تو درود نفرستد، خدا هلاکاش کند! من گفتم: آمین.» (این حدیث را ابن حِبّان در «صحیح» خود روایت کرده است).
داستان:
دو مرد نابینا، بر سر راه من جعفر زبیدهی عباسی نشسته بودند؛ چون میدانستند دست و دل باز است. یکی شان دعا میخواند: خدایا از بخشهی خودت به من روزی بده. آن یکی دیگر دعا میخواند: خدایا به من از بخشهی «ام جعفر» روزی برسان. ام جعفر، که دعای هر دو را میشنید، به آن اولی ـ که از بخشهی خدا روزی خواسته بود ـ دو درهم میفرستاد، و برای آن یکی دیگر ـ که از بخشهی او روزی میخواست ـ هر روز یک مرغ بریان میفرستاد و در شکم آن ده دینار هم مینهفت. از قضا، این شخص که نمیدانست در اندرون مرغ ده دینار نهفته است، هر روز مرغ بریانی را در قبال دو درهم، به آن شخص دیگر میفروخت. ده روز بر همین منوال گذشت: هر روز، دو درهم به آن یکی و یک مرغ بریانی با ده دینار نهفته در درون آن، به این یکی میرسید و بیچاره مرغ را به آن یکی در قبال دو درهمش میفروخت. در آخر ام جعفر به سراغ شان آمد و به آن شخص ـ که از بخشهی وی ـ روزی خواسته بود گفت: مگر هنوز از بخشهی من ثروتمند نشدهای؟ پرسید: کدام بخشه؟ گفت: ده دیناری که هر روز به تو میفرستادم. شخص بیچاره گفت: نه! تو فقط یک مرغ بریانی میفرستادی که من آن را در ازای دو درهم به آن شخص میفروختم.
در این هنگام ام جعفر گفت: این یکی به بخشهی ما دل بسته بود، و خدا بیچارهاش کرد؛ اما آن یکی که به بخشهی خدا دل بسته بود، خدا ثروتمندش کرد.
حکمت
شعر:
«لا خیر في ودّ امرئ متلوّن إذا الریح هبّت مال حیث تمیل؛
و ما أکثر الأحوانُ حین تعُدّهم و لکنّهم في النائبات قلیل».
ترجمه: از دوست بلهوس هیچ سودی نمیرسد؛
که هرسو باد [فرصت] بوزد، به همان سو رود [یعنی بر مذهب باد است]. دوستان را چون بشماری زیاد اند، اما در هنگام سختی، بس اندک اند.
دعاء:
«رب زدني علما. اللهم علّمني أیها العلیم ما ینفعني؛ و انفعني أیها النافع بما علّمتَني، و زدني علما و اجعلني للمتقین إماما.»
ترجمه: بار الها! به من علم به چیزهایی عطا کن که برایم سودمند اند، ای علیم! و هر چه را به من آموختی، سودمند بگردان، ای سودرسان!
بر «علم من» بیفزای و مرا پیشوای خالصان برگزین!
درس:
شیخ عبد الحمید کَشک (رحمهالله) میگوید: هر کس به جزخدا دل بندد، خوار، فرومایه، گمراه و افسرده و ملول خواهد شد.
و هر کس به ذات خدا دل بندد، هرگز نه خوار میشود، نه فرومایه، نه گمراه و نه افسرده و ملول.
راستی؛ ما چهقدر به خدا دل بستهایم و آنطور که سزاوار است، به وی توکل کردهایم؟