ترجمه: بگو: از خدا و رسول فرمان برید؛ که اگر از پندت روی برتافتند و بر گمراههی خود پابرجا ماندند، در آن صورت [بدانند که] خدا منکران را دوست نمیدارد.
حدیث:
«قال رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) إن الصدقة لتطفئ عن أهلها حر القبور و إنما یستظل المؤمن یوم القیامة في ظل صدقته»
ترجمه: رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) فرمود: همانا صدقه دمای سوزان قبر را بر جان صاحبش خنک میکند؛ و همانا یک مؤمن در [صحرای سوزان و داغ] قیامت، زیر سایهی خنک صدقه اش میآساید.» (حدیث «حسن» ست).
داستان:
یک نویسنده به نام عدنان زامل، در بارهی یک مقالهی دلانگیز از محمد سلماوی، با عنوان «دیگر به ژاپن نخواهم رفت»، میگوید: وی [شیخ زامل، در شرح سفر شیخ سلماوی] نوشته است: باری برای اجرای یک سخنرانی راهی ژاپن شد. در این سفر، تک سریعترین قطار جهان، که «Bullet train» نام دارد، را گرفت. این قطار چونان گلوله تُند میرود. مسیر این قطار از توکیو تا پایتخت قدیمی، شهر کیوتو، ست. من نیز در این سفرهمراه سلماوی و دوست ژاپنیاش، در ایستگاه قطار منتظر ماندم. تکت آن دو نشان میداد که صندلی هردو شان مربوط به واگن سبز بود. محض اطلاع میگویم: ژاپنیها، واگنهای قطار را با رنگها نامگذاری میکنند: نمیگویند واگن یکم و دوم و سوم، بلکه، به ترتیب، واگن سبز، واگن سرخ و واگن زرد میگویند. دوست ژاپنی او [سلماوی] او را رهنمایی کرد تا در ایستگاه، در همان جای مخصوص به دروازهی واگن سبز ایستاد. طبق معمول، قطار سر وقت رسید و دروازهی واگن سبز، در همان جای مخصوص [از ایستگاه، که برای این واگن اختصاص یافته بود] به اندازهی چند سانتیمتر از کنار همراه ما [سلماوی] باز شد. رفیق ما که در دلش بر تفاوتی که میان پیشرفت ژاپن و جهان عرب ما وجود دارد؛ سخت میسوخت و البته میدانست که دوست ژاپنیاش هرگز هیچ شهر عربیای را ندیده است به شوخی، به دوست ژاپنی اش گفت: عه! چرا این قطار چند سانتیمتر دورتر از من ایستاد، نه دقیقا در کنار من؟! این دیگر چه بینظمیای ست؟! فکر نمیکرد دوست ژاپنیاش نفهمد که این حرف فقط یک شوخی ست. برای همین، چهرهی دوست ژاپنیاش از شرم سرخ شد و شروع کرد به کلی اظهار تأسف و اطمینان داد که دیگر تکرار نخواهد شد و قول داد که به مسؤولین گوشزد خواهد کرد تا دیگر این اتفاق نیفتد. در طول سفر، که کمتر از سه ساعت به دراز کشیده بود دوست ژاپنیاش کلا مشغول صحبت با کارمندان [قطار] بود و از همه میخواست تا بیایند و بابت آن اتفاق عذرخواهی کنند. وقتی سلماوی و دوست ژاپنیاش به ایستگاه پایانی رسیدند، دید مدیر خط قطار شخصا به صف انتظار آمده تا از رفیق مان بابت آن اتفاق، عذرخواهی کند و اطمینان دهد که دیگر تکرار نخواهد شد. سر انجام نویسندهی مقاله، سلماوی آن موضعگیری خود را برای دوست ژاپنیاش توضیح داد و گفت: آن اعتراض من فقط یک شوخی بود. دوست ژاپنیاش دهانش از تعجب واماند و پرسید: آخر، چرا؟ سلماوی برایش توضیح داد: چون این اتفاق طبق معیارهای ما، پیش پا افتاده است و تقریبا هر روز رخ میدهد و ممکن است هرجا اتفاق افتد. دوست ژاپنیاش گفت: ولی این اتفاق در ژاپن نمیافتد. اینک؛ به جاست اندکی بر این موضعگیری کریمانه، اندکی درنگ کرده، بپرسم:آیا آن همه عذرخواهی، صرفا برای آنکه دروازهی قطار چند سانتیمتر دورتر از جای معیناش ایستاد؛ کار پسندیده و قابل قبولی ست، یا یک لاف و گزاف؟ ممکن است این داستان، در جهان عربی ما خیالی بیش ننماید؛ اما پرسش اصلی این است: برای عذرخواهی یک مسؤول یا مدیر، چه حدود منطقیای وجود دارد؟ از عذرخواهی مسؤولان بگذریم؛ اصلا مگر میشود به یک مسؤول اعتراض کرد؟ اصلا مگر یک مسؤول اشتباه هم میکند؟!
حکمت:
کردارها گویاتر و رساتر از گفتارها اند. [ به قول سعدی: دو صد گفته چون نیم کردار نیست].
دعاء:
«ربنا آمنا؛ فاغفر لنا و ارحمنا و أنت خیر الراحمین».
ترجمه: پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را ببخشا و به حال ما رحم فرما؛ که تو بهترین بخشایشگران هستی.
درس:
اولین شب شبهای وتر دههی اخیر رمضان گذشت؛ اینک باید تأمل کنیم و باقی شب و رزوهای این ماه را نیک بپاییم [تا شب قدر مفت نگذرد]، چون «شب قدر» دقیقا مشخص نیست. از خداوند میخواهم تا ما را، در علم خودش در نامنامهی کسانی قرار دهد که آن شب را با ایمان و احتساب، زنده میدارند. [و مفت آن را نگذرانیم].